منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 2006149
  • بازدید امروز: 90
  • بازدید دیروز: 118
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[961]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (399) 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت دهــم ) 

هشت بهشت

 

( ادامه مطلب از آیه 35 پست قبل )

ذوالنـــــــون گفت :

ابلیس را دیدم

که چهل روز سر از سجده بر نداشت

گفتم این بیچاره بعد از بیــــزاری از سجده

و آن همه لعنت

این چه عبادت است

گفت: اگر من از بندگی معــــــزولم

 او که از خـــــدائـــــی معــــــــزول نیست!

 

شوریده شد ای نگار ، دهر من و تـو

پر شد ز حدیث مـا به شهر من و تـو

چون قسمت وصل کرده آمد به ازل

هجر آمد و گفت و گوی بهر من و تو

گویند سهل تستری ابلیس را بدید و گفت

چرا آدم را سجده نکردی؟

گفت: ای سهل مرا از این سخنان بی هوده بگذار،

گر تو را به حضرتش راهی باشد

بگوی که این بیچاره را نمی خواهی، بهانه بر او چه نهی؟

ای سهل همین دم بر سر خاک آدم بودم

و هزار بار آنجا سجود بردم و خاک آرامگاه او بر دیده نهادم

سرانجام این ندا شنیدم که:

بخود رنج مده ما تو را نمی خواهیم!

 

پیش تـــو رهی ( بنده ) چنان افتاده

کـز وی همــه طاعتی گنــاه افتاده

این قصــه نه زان روی چو مـاه افتاده

کیــن رنگ گلیــم مــا سیـاه افتاده


بویزید بسطامی گفت:

از خدا خواستم که ابلیس را بمن نماید

وی را در حرم یافتم

او را به سخن آوردم

سخنی زیرکانه می گفت،

پرسیدم ای بیچاره ؛

با این زیرکی چرا امر حق از دست بداشتی

گفت: ای بایزید آن امر ابتلا بود نه امر ارادت،

اگر امر ارادت بود هرگز دست برنداشتمی

گفتم این مخالفت حق است که تو را باین روز انداخته!

گفت: مخالفت از ضد بر ضد است

و خداوند ضد ندارد

و موافقت از مثل برای مثل است

و خداوند مثل ندارد ؟

این را بگفت و پنهان شد!


 بسم الله الرحمن الرحیم

 36 ـ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ  وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ

پس دیو هر دو را گمراه کرد و از طاعت بگردانید ، پس آن ها را از آن چه در شادی و ناز بودند بیرون کرد و گفتیم فرو شوید ، شما ها دشمن یک دگر هستید و برای شما در زمین قرارگاه و برخورد جای است ! تا مرگ و رستاخیز


 

راجع به بیرون راندن آدم از بهشت ، مفسران نوشته اند:

چون ابلیس بواسطه تمرد از سجده آدم از بهشت بیرون شد،

در اندیشه بود که آن دو نفر را هم به روز خود آورد!

و چون فرشتگان بهشتی او را می‏شناختند

نتوانست وارد بهشت شود،

 تدبیری کرد و در شکم ماری رفت که چهار دست و پا داشت

و مانند شتر بختی بزرگ و نیکوترین چهار پا بود

و چون مار داخل بهشت شد ابلیس از شکم او بیرون شد

و از درخت ممنوع دانه ای چید و به حوا داد و گفت :

می‏بینی چه خوش بو است؟ از آن بخور! تا در بهشت جاوید بمانی!

آنگاه ابلیس گریستن آغاز کرد!

و گفت می‏ترسم شما بمیرید و از این میوه بهشتی محروم مانید!

این سخن در آنها اثر کرد

ابتدا حوا و بعد از او آدم از آن میوه بخورد

همینکه آدم و حوا میوه را خوردند عورت آنها نمایان شد

و از شرم به درختان پناه بردند و خداوند آنها را از بهشت بیرون کرد.

 

 

این عجب نگر که از آغاز ،

بنـــده را بنــــــوازد !

به آخــر غــــوغــــا فرستـــد

و ساختــــه برانـــدازد

و در خم چوگان عتـــــــاب آرد !

 

خــدایـــا ؛

 تو دوستان را به دشمنان می نمائی،

درویشان را غم و اندوه دهی،

بیمار کنی و خود بیمارستان کنی!

درمانده کنی و خود درمان کنی!

از خاک آدم کنی

و با او چندان احسان کنی!

سعادتش بر سر دیوان کنی

و به فردوس او را مهمان کنی!

مجلسش روضه رضوان کنی

نا خوردن گندم به وی پیمان کنی!

و خوردن آن درعلم غیب پنهان کنی!

آنگه او را به زندان کنی!

و سال ها وی را گریان کنی!

جباری تو کار جباران کنی!

خداوندی کار خداوندان کنی!

تو عِقاب و جنگ همه با دوستان کنی!

 

 

از پیر طریقت پرسیدند:

آدم در دنیا تمام تر بود یا در بهشت؟

گفت در دنیـــــــا،

چون در بهشت در تهمت خود بود

و در دنیــــــا در تهمت عشق،

پس گمان مبر که این از خواری آدم بود

که او را از بهشت بیرون راندند،

آن از علو همت آدم بود

که متقاضی عشق به درِ سینه آدم آمد

و جمال معنی بر او کشف کرد

آدم جمالی دید بی نهایت زیبــــــا،

که جمـــــال هشت بهشت در جنب آن ناچیز بود،

همت بزرگ وی دامن او را بگرفت

که اگر هرگز عشق خواهی باخت

بر این درگه باید باخت!


 

گر لابد جـان به عشـــق یابد پرور

باری غـم عشق چون توئی باید خورد

فرمان آمــــد ای آدم ؛

حالا که قدم در کوی عشق نهادی

از بهشت بیرون شو

که این سرای راحت است

و عاشقـــــان را با سلامت چه کار ؟

که همواره عاشقان در حلقـــه دام بلایند!

آدم نه خودش، که او را بردند،

آدم نه خود خواست که او را خواستند،

چون جمال معرفت را به کروبیـــــان نمودند

همه در جمـــــــع افتادند

و هیــــچ بمقصـــــــــود نرسیدند

ندا آمد که چون برای جمال معرفت کفــوی پدید نیامد،

ما به فضل خود آدم خاک افکنده را بر داریم و نامزد وی کنیم؟
 

مثال آن پادشاهی که دختری دارد

و هم کفـــــوی او را نیابد

پادشاه غلامی از آن خویش بر کشد

و او را در کشور جاه و عزت دهد

و بر لشکر سالاری دهد،

آن گاه دختر خویش به وی دهد

تا هم کرم وی در آن پیدا شود

و هم شایسته وصلت گردد،

مثال آدم خاکی هم این بود

که خداوند از اول او را نشانه تیر خود ساخت،

آن تیــر شـــرف بــود که سوی او انداخت

و نهاد آدم هدف آن واقع شد!

و آدم را به صورت خویش

با مشتی خاک ساخت

و او را روانه زمین کرد

و زاد او هم چند کلمه بود که به او آموخت!

( زمین کربلا قطعه ای از زمین بهشت است ـ امام صادق علیه السلام )

 

یک تیــر به نـام مـن ز تـرکش برکش

وانگه به کمــان عشـق سخت اندر کش

گر هیچ نشانه خواهی اینک دل و جان

از تـو زدنی سخت و زمن آهی خوش

 

اهل اشارت گفته اند که :

هر چند زبان تفسیر به این امر ناطق نیست

اما احتمال دارد که دوستان به وقت وداع گویند

عهد ما را فراموش نکنی و دیگری بر ما نگزینی.

و زبان حال او چنین پاسخ دهد :


دلم کو با تــو همراه است و هم  بَـر

چگونه مهــر بنـدد جــای دیگـر

دلی کو را تــو هم جانی و هم هوش

از آن دل چون شود یادت فـراموش ؟

 

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 398 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت دهــم ) 

تــاج کرامــت

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

31 ـ وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى  الْمَلاَئِکَــةِ فَقَـــالَ أَنبِئُــــونِی بِأَسْمَــــاء هَـــــؤُلاء إِن کُنتُمْ  صَادِقِینَ

 

خداوند نام های همه چیزرا به آدم آموخت آن گاه آن ها را بر ملائکه نمود

و گفت نام این چیزها را بمن بگوئید، اگر راست می گوئید که شما از آدم به خلافت سزاوارترید

.

( جزء اول ـ صفحه 6 )

 

32 ـ  قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا

إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ

 

گفتند : خداوندا ؛ تو پاکی و بی عیبی ما را دانش نیست جز آنچه بما آموخته ای

توئی دانای راست دانش و راست کار

.

33 ـ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ

وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ

 

خداوند گفت : ای آدم نام های چیزها را به فرشتگان خبر کن،

 پس چون آنان را بنام های شان آگاه کرد خداوند به آنها گفت :

آیا بشما نگفتم که من نهان ها و پوشیده ‏ها‏ئی که درآسمان و زمین است می‏دانم

و نیز آنچه شما می‏نمائید و پیدا میدارید و آنچه را که نهان میدارید همه را می‏دانم!


34-وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ

إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ

 

هنگامی که ما به ملائکه گفتیم آدم را سجده کنند، پس همگی سجده کردند جز شیطان

که سر وازد  و  برتری جست و در علم خداوند از کافران بود.

 

از عارفی پرسیدند:

آدم و ابلیس هر دو در بهشت گناه کردند،

چه شد که آدم بخشوده و ابلیس ملعـــــون شد؟

گفت: گناه آدم از شهوت بود

و گناه ابلیس از عجب و تکبـــــر

که نزد خداوند بخشش پذیر نبــــــود.

 

 

35 ـ وَ قُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ

وَ کُلاَ مِنْهَارَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا

وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ

 

گفتیم  ای آدم  با جفت خویش در بهشت بنشین

و ازان بخور  بناز و خوش و آسان هر جا که بخواهید

ولی نزدیک این درخت مگردید

که اگر از آن درخت بخورید از ستم کاران بر خود باشید


 

راجع به آفرینش آدم و حـــــوّا نوشته اند:

چون خداوند آدم را از خاک آفرید

و روح خو در او دمید،

و چون در بهشت تنها به سر می‏برد!

وحشت زده شد

و خواب بر او چیره گشت،

در آن حال خداوند حوا را از پهلوی چپ او آفرید

بی آنکه بری آدم رنجی باشد!

پس چون بیدار شد

زنی زیبا را در کنار خود دید،

پرسید تو کیستی؟

گفت: من جفت تو و همسر تو هستم !

و خدا مرا آفرید تا مونس تو باشم!

و تو به من آرام گیری!

گویند چون آدم جویای حال حوا شد

از این جهت همیشه

خواستگاری زناشوئی از سوی مرد است نه از سوی زن!

آن گاه حوا هوس گردش در باغ بهشت کرد

و آدم را گفت مرا دعائی کن

که خداوند رفیقی و دمسازی به من دهد

که در باغ بهشت با او گردش کنم!

آن گاه خداوند سیمرغ را فرستاد

تا با حوا گردش کند!

 

در آن هنگام بود که فرشتگان دانش آدم را آزمایش کردند


و پرسیدند با تــــــــو کیست؟

گفت: زنی است

پرسیدند نامش جیست؟

گفت حـــــــــوّا،

پرسیدند به چه معنی است؟

گفت: چون از زنده (حی) آفریده شده!

پرسیدند او را دوست داری؟

گفت آری!

از حـــــوا پرسیدند که تـــــــو آدم را دوست داری؟

گفت نــــــه!

در صورتی که درجه دوستی او از آدم بیشتر بود

و از این رو است که می‏گویند :

زنان به همسر خود در دوست داشتن ،

حقیقت را نمی گویند.

 

جلیل است و جبار خدای جهان و جهانیان،

کردگار نامدار نهان،

نه بر دانسته خود منکر،

نه از بخشیده خود پشیمان،

ابلیس را از آتش آفریند و در بهشت او را جای دهد!

مقرّبان حضرت را به طالب علمی پیش وی فرستد

با این همه مقام ومرتبت،

رقم‌ شقاوت بر وی کشد

و زنّار لعنت بر میان وی بندد!

و آدم را از خاک تیره برکشد

و فرشتگان بالا را جمــــــال پــایــه تخت او کند

و کسوت عــــزّت بر او بپوشاند

و تـــــاج کرامـــــت برفــــــرق وی نهد

و به مقربان حضرت‌ فرمان دهدکه او را سجده کنند!


در آثار و کتاب ها آمده‌که :

 خداوند جبرئیل و میکائیل را

که فرشتگان مقربند فرمود

تخت آدم را برگیرید و به آسمان ها برگردانید

تا همه شرف و منزلت او را بدانند،

آنان که برخلاف او اعتراض کرده بودند

تخت آدم را بر عرش مجید نهادند

تا فرمان سجود آمد

همه فرشتگان آمدند

 و در آدم نگریستند،

همگی محــــو  جمــــــال او شدند!

رویی که خــدای آسمــان آراید

گر دست مشّـاطـه را نبینـد شـاید

 

جمالی دیدند تـــــاج بر سر،

حلّــــــــــه بر ســـــر،

تراز عنایت بر آستین عصمت،

که این مزیت تــــــاج،

اشارت است به آفرینش آدم به صورت خدایی،

 و حلّه به آفرینش از روح خداوندی،

و مورد عنایت از محبت خداوندی!


هرچنـد غریبیــم و دل اندر وائیم

ما چـاکـر آن روی جهـان آرائیم

 

گویند وقتی ابلیس به آدم رسید او را گفت:

بدان که تـــــــو را روی سپید دادند

و مـــــــــا را روی سیـــاه،

غرّه مشو که مثال ما همچنان است که

 باغبانی درخت بادام در باغ نشاند

تا آن درخت به برآید و آن را بفروشد،

یکی را مشتری، خداوند شادی باشد

و یکی را، خداوند مصیبت،

آن مشتری مصیبت زده بادام ها را روی سیاه کند

و بر تابـــــــوت مرده باشد!

و خداوند شادی او را با شکر آمیزد

و هم چنان سپید روی بر شادی خود نثار کند،

ای آدم آن بادام سیاه که سر تابوت ریزند مائیم

و آن چه بر سر شادی نثارند دوست تو است

اما دانی که باغبان هر دو یکی است!

و هر دو آب از یک جوی خورده ایم،

اگر کسی را کار با گُل افتد گُل بوید

و اگر کسی را به خار باغبان افتد خار در دیده زند!



گفتم که ز عشـق همچـو مـویت باشم

همـواره نشستـه پیش رویت باشــم

اندیشه غلط کــردم و دور افتـادم

من چاکـر پاسبـان کـویت باشـم


 

ولادت با سعادت پنجمین خورشید

 

آسمـــــان ولایت


 

امام محمّد ابن علیٍّ الباقر علیه السلام

 

بر شما و همه ولایتمداران مبارک



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (  397 )    

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت نهــم ) 

 

چراغ حقـــایـــق


 

( جزء اول ـ صفحات 5 و 6 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم

 29 ـ هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا

ثُمَّ اسْتَوَى  إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ

وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ  عَلِیمٌ

او خداوندی است که برای شما آفرید آنچه در زمین است پس از آن آهنگ بالا کرد

و آنها را هفت آسمان راست کرد و او است که به هر چیزی دانا است.

 

هر چه در زمین است بهر شما آفریدم

و مسخر شما کردم

عطاء ما مختصـــر نبود،

کرامت ما در حق سوختگان ما سرسری نبود

و چنان نبود که بر مملکت زمین اکتفا کنیم،

آسمان ها را از بهر نظر شما

و نزهت بصــــــر شما

و خزینه روزی شما راست کردم!


خـدایـــا ؛

نسیمی وزید از باغ دوستی ،

دل را فـــــــدا کردیم،

بوئی یافتیم از خزینه دوستی ،

به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم،

برقی از مشرق حقیقت تافت،

آب و گل کم انگاشتیم و رو گیتی بگذاشتیم،

یک نظر کردی، در آن یک نظر بسوختیم و بگداختیم،

بیفــــــــزای خـــــدایــــــــا نظـــــری،

و این سوختــــــــه را مرهــــــم ساز

و غرق شده را دریاب که می زده را به می دارو کنند!


30 ـوَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِإِنِّی جَاعِلٌ

فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا

مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء

وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ

قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ

ای محمد گوش کن ، وقتی خداوند به فرشتگان گفت : من در زمین خلیفه ای بر قرار خواهم کرد،

گفتند آیا می‏خواهی کسی را که در زمین فساد می ‏کند و خون ریزی می‏ نماید خلیفه قراردهی؟

در حالی که ما به تسبیح و تهلیل تو مشغولیم و تو را تقدیس می‏ کنیم ؟خداوند فرمود من دانم آنچه شما نمی دانید.

عالمی بود آرمیده

در هیچ دل آتش عشقی نه!

در هیچ سینه ای تهمت سودائی نه!

دریای رحمت به جوش آمده

خزائـــــن طاعات پُــر بــــرآمــــــده،

غبار فتـــرت بر چهره طاعت مطیعان ننشسته،

و لاف دعوی فرشتگان به عیّـــــوق رسیده

که ما تـــــــو را تسبیح خوانیم

و هر چه در عالم جوهری بود

 در طمع افتاده و به لطافتی که داشت

دعوی خلیفــــــه گری داشت،

عرض مجید به بزرگی خود می‌نگریست،

کرسی در فراخی خـــــود می نگریست ،

هشت بهشت به جمال خود نظر می‌کرد

طمع همگنان از خــــــــــــــاک بریده

و هر یک در سودائی مانده اند!

ناگاه از جانب ربُّ العزت ندائی رسید که :

من در زمین خلیفـــــه برقـــــــرار می کنم !

و بی آن که با فرشتگان مشورتی کند ،

یا این که از آنان یاری بخواهد ! گفت :

حکم قهر ما کاری را رانَد ،

و قلم کَرَم ما از عرش تا فرش

و از سرِ ایوان عالَم تا به آخر ،

خطی در کَشَد ! و ساکنین هر دو عالم را آگهی دهد

تا صدر کشور های عالم ،

آدم خاکی را مسلّم باشد ،

و سینه ی عزیز آدم به نور عرفان روشن ،

و کَرَم و فضل ما در حقّ او آشکار گردد!


زلزله این هیبت در دل مقربان افتاد

و پیش خود گفتند :

این آدم خاکی چه نهادی است ؟

که پیش از آفرینش او،

قرآن بر سُدَّه ی جمــــــال او کوس خلافت می کوبد!

و وی هنوز در بنــــد خلقت نه!

و جلال تقدیر از مکنونات غیبت خبر می دهد که

شمــــــا فطــــــــرت وی نشناسید!

و دیــــــده هیـــــــچ بصـــــــــری هم

جمال خورشید صفـــــــوت آدم درنیافت!

این شـــــرف از چه بــــــود؟

این دولت از چه خاست؟


گویند خداوند جَلَّ وَ عَلا صحنه گودی قتلگاه و آخرین نماز و نیایش اباعبدالله الحسین (ع) را در منظر فرشتگان آورد

و فرمود : شما این همه زیبایی و خلوص در نیایش را دیده بودید ؟


از آن جهت که آدم صدف اسرار ربـوبیّت

و خزینه گوهرهای کشور وجود بود!

چه بســـــــا دُرّ گرانمایـــــــه

و لـــــؤلـــــــؤ شاهـــــــوار

که در آن صدف تعبیـــــه بود،

و با هــــر دُرّی ، شَبَهی سیــــاه در رشته کشید

و با گوهر هر یک از پیمبـــــــران

شبهی در برابر ایشان داشت!

 

درّی چون آدم ،

شبهی چون شیطان لعین،

دُرّی چون ابراهیم ،

شبهی چون نمرود طاغی

درّی چون موسی ،

شبهی چون فرعون بی عون!

دری چون عیسی ،

شبهی چون طایفه گمراه یهود!

و درّی چون محمّــد (ص) ،

شبهی چون بوجهل پرجهل داشتند!

فرشتگان که این خطاب را شنیدند

قرار و آرام از ایشان برفت

زبان به پرسش دراز

و جمله آواز سر آوردند

که خدایا ، خداوندا ، پادشاها ، بزرگوارا ، کردگارا ،

این آدم خاکی ،

تراز تقرّب را به دست گناهکاری لکه دار کند

 و سر از ربقه ی اطاعت بیرون کشد

و ما را که از قدس آفریده ای

این اسباب ما را آراسته است!

گویند آتش از غیب پدید آمد

و فرشتگان را بسوخت

و خطــــاب آمــــد :

که شما نمی‌دانید آنچه من می‌دانم!

ما در ازل حکم چنان کردیم

که چراغ حقـــایـــق معـــرفت و دانش

در سینه ‌آدم خاکی روشن گردانیم

و منشور ولایت خاکی به دست او دهیم

و پرچم کشورهای زمین را

در دل لشکـــــر او برفــــــرازیــــــــم

و شما که مقرّبان درگاهید

پیش تخت آدم ، چاکر وار صف بر کشید

و او را سجـــــده کنیـــــــد

و شما که گرد عرش ما طواف می کنید

از نسبت جنایت به ذرّیت آدم

که هنوز در وجود نیامده ،

استغفـــار کنیـــــــد

و پـــــوزش طلبیــــــــد

و شما که معصومان عرش و کرسی هستید

منتـظـــــــــــر باشیـــــــــد

تا چون روز رستاخیز رسد

و گیــــــــر و دار کیفـــــــر

و جزای سیاست و عمل برخیزد

مؤمنان آدم خاکی را ایمن دارید

و سلام ما را به او برسانید

این ها همه فرمودیم

تا شما شرف خاکیان را بدانید

و بر حکــــم مـــــــا اعـتــــــــراض نکنیــــد.

ما مونس عشقیم و شمـا در گذرید

وز قصه و حال عاشقـان بی خبرید

از زشتی یار من شما غم چه خورید

در چشم من آئید و در او در نگرید


این جمعه هم گذشت و نیامد !

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 

 پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 396 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت هشتــم ) 

کشـف جمـــال

 

( جزء اول ـ صفحه 5 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم


27 ـالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ

وَ یَقْطَعُونَ  مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ

فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ  هُمُ الْخَاسِرُونَ 

 

کسانی که عهد خدا را می‏ شکنند پس از بستن پیمان ، و آن چه را که امر به پیوند آن شده می‏ بُرند

ودر زمین فساد و تباهی می‏ کنند، ایشان همان زیان کاران اند.



28 ـکَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ

ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

 

چگونه به خداوند کافرمی شوند در حالی که شما نطفه‏ ها‏ی مرده بودید و شما را زنده کرد

پس میراند شما را و باز دوباره زنده کرد و همه شما ها به وی باز می‏ گردید

.

به اشاره می‌گوید:

ای گم کرده‌ی سر رشته‌ی خویش،

ای افتاده درچاه بشریّت خویش،

راه از این روشن تر خواهی‌که نمی روی؟

میدان از این گشاده تر خواهی که سواری نمی کنی؟

شمع از این افروخته تر خواهی که از جاده‌ی راست می بیفتی؟

ای سال ها بر تو گذشته و هنوز بوئی نیافته ای،

ای بر هزار خوان نشسته و هنوز گرسنه ای،

ای هزاران لباس پوشیده و هنوز برهنه ای!

ای مسلمانان ؛ میدان فراخ است سواران کجایند؟

دیـــوان و ستمگران فرو نهادند ستم دیدگان کجایند؟

طبیب حاضر است بیماران کجایند؟

جمال در حال کشف است عاشقــــان کجاینــــــد؟


و کنتم امواتاً فا حیاکم …

 

مرده بودید من شما را در نطفه زنده کردم!

چون ننگـــــــریــــــد ؟

نادان بودید داناتان کردم،

چـون در نیـــــــابیــــــــد؟

راهتـــــــان نمودم ،

چـــــرا می نـرویـــــد؟


مـرد باید که بــوی بایـــد بــرد

ورنه عالـــم پر از نسیــم صبـاست !

 

خــدایــــا ؛

بنده با حکم ازل چه برآید!

و آنچه نداردچه باید!

کوشش بنده چیست؟

کار خواست تو دارد!

به جهد خویش نجات خویش کی تواند؟

 

ثم یمیتکم ثم یحییکم …

 

مرگ بر سه قسم است :


مرگ لعنت، مرگ حسرت، مرگ کرامت

 

مرگ لعنت کافران راست،

مرگ حسرت عاصیان راست،

مرگ کرامت متّقیان راست

 

و زندگی هم سه قسم است :


زندگی بیم، زندگی امید، زندگی مهر،

 

زندگی بیم در نیکو کاری پیدا،

زندگی امیـــــد در خدمت پیــــــدا،

زندگی مهـــــر در یاد پیدا

زنده‌ی بیم را روز مرگ، او را ایمن کنند!

زنده ی امید را روز واپسین نوازش کنند،

زنده‌ی مهر را بر بساط کرم در مجلس انس نشانند!

ای ســـزاوار کَـــــرَم ؛ ای نــــوازنــــــده عــــــالَـــــــــم ؛

نه با جز تــــو شادی است و نه با یـــاد تــــــو غم !

خصمـی و شفیعـی و گواهـی و حَکَــــــم !

 

جز عشق تــو بر ملک دلم شاه مباد

وز راز من و تــــو خلق آگاه مباد

کوته نشود عشق تـو ام زین دل ریش

دستم ز سر زلف تـــو کوتاه مباد !

 

شــــرم چیست ؟

شرم حصار دین است و مایه ایمان و یقین ، و نشان کَرَم ،


و خلق در این مقام بر سه گونه اند :


غافلان ، عاقلان ، عارفان ،


غافلان از مــردم شـــــرم دارند و ایشان ستمکاران اند ،

عاقلان از فرشتگان شرم دارند ، ایشان مقتصدان اند ،

عارفان از حـــقّ شــــــرم دارند و ایشان سابقــــان اند.


گفته اند که حیاء بر هفت وجه است :


اول حیــــــــاء حق تعالی ؛

چنانکه در تفسیر آیه شریفه ( 26 ـ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی ... )

در فراز پایانی پست قبل [ کلیک کنید ] شرح داده شد.

دوم حیــــــــاء کَــــــــرَم ؛

چون حیــــــــاء پیغمبر (ص) که وقتی صحابه بر او وارد می شدند

نمی خواست بگوید بیرون روید !

و خداوند وحی فرستاد که

اصحاب وقتی غذا در خانه تو خوردند از آن جا بیرون روند!

سوم حیــــــــاء حشمت ؛

چون حیــــــــاء علی (ع) وقتی که یک نفر صحابی

در حضور علی (ع) و فاطمه (س)

از پیغمبر (ص) پرسشی مربوط به زناشوئی کرد.

چهارم حیــــــــاء اجلال ؛

که اسرافیل از عظمت خداوند بال ها بهم زد و شرم داشت .

پنجم حیــــــــاء تقصیر ؛

چون حیــــــــاء فرشتگان که گفتند :

خدایا ما حق عبادت تو را بجا نیاوردیم و مقصریم و شرم داریم.

 

ششم حیــــــــاء جنایت ؛

مانند حیــــــــاء آدم (ع) که در زلّت افتاد و تاج از وی ربودند

و چون متواریان از این گوشه به آن گوشه می شد

و خطاب آمد که ای آدم ؛ آیا از ما فرا می کنی ؟

گفت : نه خدایــــــا ، از تــــــوشــــرم دارم !

هفتم حیــــــــاء استغفار ؛

چون حیــــــــاءموسی (ع) که گفت :

خدایا در امر دنیا پرسشی دارم

ولی از ذکر آن شرم دارم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


و امّــــا مشکلات مـــا !

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 

جانـــــــان من !

 

 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

 هـر جمعـــه را به این امیـــد آغاز می کنیم

که شـایـد تـــــو در این جمعـــــه بیــــایی

و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــایی

 

 برای تعجیــــــــــل در فـــــرج مبارکتــــان دعا می کنیم




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 395    )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

 ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت هفتــم )

بـــاران لطـــف

 

( جزء اول ـ صفحات 4 و 5 )


بسم الله الرحمن الرحیم

24 ـ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَ لَن تَفْعَلُواْ ،فَاتَّقُواْ النَّارَ

الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ

 

( در ادامه آیه قبلی ) اگر نکنید و نتوانید وهرگز نخواهید توانست ، پس بپرهیزید از آن آتشی که

هیزم و آتش گرای آن مردمان و سنگ ها هستند که آماده شده است برای ناگرویدگان.


25 ـ وَ بَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ

أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ

کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا

قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ

وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَ لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ 

وَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

 

و بشارت ده آن هائی که ایمان آوردند و کارهای نیک انجام دادند ،

به این که در آخرت ایشان را بهشت ها است که از زیر درختان آن آب ها  روان است

و هرگاه که ایشان را از میوه‏ ها‏ی بهشتی روزی دهند گویند این میوه ای است که

به ما از پیش روزی داده بودند ، و برای آنها میوه‏ ها‏ آرند مانند میوه‏ ها‏ی دنیا ،

و آنان راست در بهشت جفت های پاک و پاکیزه و ایشان در آن سرای جاودان اند.


این آیت نواخت دوستان است

و امید دادن ایشان به ناز ونعمت جاودان

و ترغیب مؤمنان بر طاعت و طلب زیادتی نعمت،

و آیت پیش تحذیر بیگانگان است

از شور دل و شرط زبان،

و بیم دادن آنان از آتش عقوبت،

و مؤمن آن است که چون آیت اول بشنود

بترسد و بی آرام شود

و از عذاب دوزخ بیاندیشد

و چون آیت دوم شنود

شاد شود و دل در نبندد

و امید قوی کند و آرامش در دل آرد

و خداوند هر دو کس را بستود،

آن ترسنده و این آرامیده،

ترسنده را می‌گویــــد:

هر گاه یاد خدا شود دل های مؤمنان بیمناک میشود

و آرمیــــــده را گویـــد:

دل مؤمنان بیاد خدا آرام و آسوده می گردد.

و سنت خدای کریم آن است که هر جا آیت خوف فرستد

و بندگان را بترساند، از پی آن آیت رجاء و رحمت فرو فرستد

و دل آنــــان را آرام کنـــد تا نــومیــــد نشوند!

این آیت اشارت است به این که

هر که امروز در میدان خدمت است بشارتش باد

که فـــــــردا در مجمــــــع رَوح و ریحــــان است

و نه هرکه به بهشت رضـــــــــــــــــوان رسید

به کرامت رَوح و ریحـــــــــــــــان رسد!

که بهشت رضوان غایت نزهت متعبدان است

و رَوح و ریحــــــــــــان

قبلــــه جــــــان محبـــان!

بهشت رضــــــــــوان ،

علییّن و دارالسلام است

و رَوح و ریحان در حضرت احدیّت

تحفــــه جان عاشقـــــان است،

هر کس حرکات پاس دارد

به بهشت رضـــــــوان رسد

و هر کس انفاس را پاس دارد

به رَوح و ریحــــــــان رسد!

این رَوح و ریحان چون باری از عالم غیب در آید

که آن را بـــــــار فضـــــــل و فضیـلــــت گویند

و آن ابـــری فراهم آرد که آن را ابــــر بِــــرّ گویند

و از آن بارانی ببارد که‌آن را بـــاران لطـــف گویند

و از آن باران سیلی آید که آن را سیلِ مهــــر، نامند!

آن سیل مهــر، بر نهاد آب و خاک گمارند

تا نه از آب نشان ماند ونه از خاک‌خبر!

نه از بشریت نام ماند و نه از انسانیت اثر!

هر شغل خاست از آب و گل خاست

و هر شور که آمد از انسانیت آمد،

هردو بگذار تا به نیستی رسی

و از نیستی برگذر تا به رَوح و ریحان رسی؟


26 ـ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا

مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ

فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ

بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیرًا

وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ

 

خداوند شرم نکند از این که مثلی زند هرجا باشد از پشه یا چیزی بالاتر از آن  (*) ،

پس آنان که ایمان آوردند می دانند که این مثل بر معیار حکمت و راست از سوی خداوند است،

اماآنها که کافر شدند می‏گویند خداوند از این مثل چه اراده کرده ؟ که جمعی را گمراه

و گروهی را راهنمائی می‏کند ؟ در صورتی که به این مثل ها گمراه نشوند مگرمردم بدکار و فاسق؟


بدان که خـــدای عَــــزَّ وَ جَــــلّ را

نام های بزرگوار است و صفت های پاک،

نام های نیکو و صفات پسندیده،

نام های ازلی و صفت های سرمدی،

خود را به ‌آن صفت ها بستود

و در پیغام ها و نامه های خویش

آن صفت ها و نام ها را به مردم وانمود،

از جمله آن صفات یکی حـیـــــــا است

که اثبات آن در آیت و در خبـــر معلوم است،

 

چنانکه درخبر آمده که

خداوند از بنده ای که دست بسوی او دراز کرده حیا می‌کند. 

این صفت و مانند آن هر چه درست شود

به نصّ کتاب و سنّت بر بندگان خدا واجب است

که چون آن را بشنـــود یا بخوانـــــد

بر آن نـــام و صفـــت بایستد

و زبان و دل از معنی آن خاموش دارد

و از دریافت چگونگی آن نام یا صفت

که او را راه نیست بگذرد

یعنی که مردم با عقل خود وی را در نیابند

و منزلت او را نشناسند،

هـــــرکـــــــه ‌از این ‌راه رود

پاکیزه سیرت و پسندیده طریقت است

و چنین کس را چشمه حکمت

و صــــــدق فــــــــراست

و نـــــــور معـــرفـــت بهره شد

و این منزلت کسانی را بُـــوَد که

چون دیگران از مردم شرم دارند

و رضایت خلق طلبنـــد

 و از حق کسی شرم دارد

که در دل بینائی و در سر آشنائی دارد،

و در هرحال که باشد ،

داند که خدا به وی نگران است

و بر کـــــــردار او دیده ور!

بیچاره آدمی که کشتـــه غفلت است

و گرفتـه جهـــــــالــت !

 از مردم شرم همی دارد !

ولی از خدا شرم ندارد !!!

و خداوند از این خوی واخواست می کند.

و می گــــویــــــد:

از مردم می ترسید

در صورتی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید.

باز گـــــویــــــــــد:

چه بی انصاف بنــــده من ،

مرا می خواند من شرم دارم او را رد کنم

و او معصیت من می کند و شرم ندارد!

بی انصاف تــر بنـــــــدگانی که

روزی خـــــــــــــــدا را می خورند

و از بندگان خـــــــــــــــدا اطاعت می کنند !

از خـــــــــــــــدا نمی ترسند

و از بندگان خـــــــــــــــدا می ترسند !!!

-------------------------------------------------------------------------------

(*) از عارفی پرسیدند:

فلسفه خلقت پشه و تار تنگ ( عنکبوت ) چه بوده ؟

گفت: اگر آفریدن پشه،

تنها برای کشتن نمرود

و آفریدن تارتنک،

تنها برای تنیدن درب غار حرا بود.

برای علت خلقت آن بس بود !

 

السلام علیــک 

یا اباصــالح المهـــدی

 

شاید این جمعـــه بیاید شاید

پـــرده از رخ بگشـــاید شایـــد

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجـــی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

پس برای تعجیــــــــــل در فـــــرج مبارکشان دعا کنیم


اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم



موضوع :


<   <<   186   187   188   189   190   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *