نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (  397 )    

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت نهــم ) 

 

چراغ حقـــایـــق


 

( جزء اول ـ صفحات 5 و 6 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم

 29 ـ هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا

ثُمَّ اسْتَوَى  إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ

وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ  عَلِیمٌ

او خداوندی است که برای شما آفرید آنچه در زمین است پس از آن آهنگ بالا کرد

و آنها را هفت آسمان راست کرد و او است که به هر چیزی دانا است.

 

هر چه در زمین است بهر شما آفریدم

و مسخر شما کردم

عطاء ما مختصـــر نبود،

کرامت ما در حق سوختگان ما سرسری نبود

و چنان نبود که بر مملکت زمین اکتفا کنیم،

آسمان ها را از بهر نظر شما

و نزهت بصــــــر شما

و خزینه روزی شما راست کردم!


خـدایـــا ؛

نسیمی وزید از باغ دوستی ،

دل را فـــــــدا کردیم،

بوئی یافتیم از خزینه دوستی ،

به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم،

برقی از مشرق حقیقت تافت،

آب و گل کم انگاشتیم و رو گیتی بگذاشتیم،

یک نظر کردی، در آن یک نظر بسوختیم و بگداختیم،

بیفــــــــزای خـــــدایــــــــا نظـــــری،

و این سوختــــــــه را مرهــــــم ساز

و غرق شده را دریاب که می زده را به می دارو کنند!


30 ـوَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِإِنِّی جَاعِلٌ

فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا

مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء

وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ

قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ

ای محمد گوش کن ، وقتی خداوند به فرشتگان گفت : من در زمین خلیفه ای بر قرار خواهم کرد،

گفتند آیا می‏خواهی کسی را که در زمین فساد می ‏کند و خون ریزی می‏ نماید خلیفه قراردهی؟

در حالی که ما به تسبیح و تهلیل تو مشغولیم و تو را تقدیس می‏ کنیم ؟خداوند فرمود من دانم آنچه شما نمی دانید.

عالمی بود آرمیده

در هیچ دل آتش عشقی نه!

در هیچ سینه ای تهمت سودائی نه!

دریای رحمت به جوش آمده

خزائـــــن طاعات پُــر بــــرآمــــــده،

غبار فتـــرت بر چهره طاعت مطیعان ننشسته،

و لاف دعوی فرشتگان به عیّـــــوق رسیده

که ما تـــــــو را تسبیح خوانیم

و هر چه در عالم جوهری بود

 در طمع افتاده و به لطافتی که داشت

دعوی خلیفــــــه گری داشت،

عرض مجید به بزرگی خود می‌نگریست،

کرسی در فراخی خـــــود می نگریست ،

هشت بهشت به جمال خود نظر می‌کرد

طمع همگنان از خــــــــــــــاک بریده

و هر یک در سودائی مانده اند!

ناگاه از جانب ربُّ العزت ندائی رسید که :

من در زمین خلیفـــــه برقـــــــرار می کنم !

و بی آن که با فرشتگان مشورتی کند ،

یا این که از آنان یاری بخواهد ! گفت :

حکم قهر ما کاری را رانَد ،

و قلم کَرَم ما از عرش تا فرش

و از سرِ ایوان عالَم تا به آخر ،

خطی در کَشَد ! و ساکنین هر دو عالم را آگهی دهد

تا صدر کشور های عالم ،

آدم خاکی را مسلّم باشد ،

و سینه ی عزیز آدم به نور عرفان روشن ،

و کَرَم و فضل ما در حقّ او آشکار گردد!


زلزله این هیبت در دل مقربان افتاد

و پیش خود گفتند :

این آدم خاکی چه نهادی است ؟

که پیش از آفرینش او،

قرآن بر سُدَّه ی جمــــــال او کوس خلافت می کوبد!

و وی هنوز در بنــــد خلقت نه!

و جلال تقدیر از مکنونات غیبت خبر می دهد که

شمــــــا فطــــــــرت وی نشناسید!

و دیــــــده هیـــــــچ بصـــــــــری هم

جمال خورشید صفـــــــوت آدم درنیافت!

این شـــــرف از چه بــــــود؟

این دولت از چه خاست؟


گویند خداوند جَلَّ وَ عَلا صحنه گودی قتلگاه و آخرین نماز و نیایش اباعبدالله الحسین (ع) را در منظر فرشتگان آورد

و فرمود : شما این همه زیبایی و خلوص در نیایش را دیده بودید ؟


از آن جهت که آدم صدف اسرار ربـوبیّت

و خزینه گوهرهای کشور وجود بود!

چه بســـــــا دُرّ گرانمایـــــــه

و لـــــؤلـــــــؤ شاهـــــــوار

که در آن صدف تعبیـــــه بود،

و با هــــر دُرّی ، شَبَهی سیــــاه در رشته کشید

و با گوهر هر یک از پیمبـــــــران

شبهی در برابر ایشان داشت!

 

درّی چون آدم ،

شبهی چون شیطان لعین،

دُرّی چون ابراهیم ،

شبهی چون نمرود طاغی

درّی چون موسی ،

شبهی چون فرعون بی عون!

دری چون عیسی ،

شبهی چون طایفه گمراه یهود!

و درّی چون محمّــد (ص) ،

شبهی چون بوجهل پرجهل داشتند!

فرشتگان که این خطاب را شنیدند

قرار و آرام از ایشان برفت

زبان به پرسش دراز

و جمله آواز سر آوردند

که خدایا ، خداوندا ، پادشاها ، بزرگوارا ، کردگارا ،

این آدم خاکی ،

تراز تقرّب را به دست گناهکاری لکه دار کند

 و سر از ربقه ی اطاعت بیرون کشد

و ما را که از قدس آفریده ای

این اسباب ما را آراسته است!

گویند آتش از غیب پدید آمد

و فرشتگان را بسوخت

و خطــــاب آمــــد :

که شما نمی‌دانید آنچه من می‌دانم!

ما در ازل حکم چنان کردیم

که چراغ حقـــایـــق معـــرفت و دانش

در سینه ‌آدم خاکی روشن گردانیم

و منشور ولایت خاکی به دست او دهیم

و پرچم کشورهای زمین را

در دل لشکـــــر او برفــــــرازیــــــــم

و شما که مقرّبان درگاهید

پیش تخت آدم ، چاکر وار صف بر کشید

و او را سجـــــده کنیـــــــد

و شما که گرد عرش ما طواف می کنید

از نسبت جنایت به ذرّیت آدم

که هنوز در وجود نیامده ،

استغفـــار کنیـــــــد

و پـــــوزش طلبیــــــــد

و شما که معصومان عرش و کرسی هستید

منتـظـــــــــــر باشیـــــــــد

تا چون روز رستاخیز رسد

و گیــــــــر و دار کیفـــــــر

و جزای سیاست و عمل برخیزد

مؤمنان آدم خاکی را ایمن دارید

و سلام ما را به او برسانید

این ها همه فرمودیم

تا شما شرف خاکیان را بدانید

و بر حکــــم مـــــــا اعـتــــــــراض نکنیــــد.

ما مونس عشقیم و شمـا در گذرید

وز قصه و حال عاشقـان بی خبرید

از زشتی یار من شما غم چه خورید

در چشم من آئید و در او در نگرید


این جمعه هم گذشت و نیامد !

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 

 پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم




موضوع :