سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1988231
  • بازدید امروز: 99
  • بازدید دیروز: 152
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 392  )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی )

( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه3 )

( قسمت چهـــارم )

حکـم ازلــی

 

 

6  -  إِنَّ الَّــذیِنَ کَفَـــرُوا…

 

ازاول سوره تا اینجا

اشاره به فضل و لطف خداوند است باآشنایان و دوستان

و قهر و عدل با بیگانگان و دشمنان.


خداوند را هم فضل است و هم عدل،

اگر عدل کند رواست

‌و اگر فضل کند سزا است

ولی نه هر چه عدل روا است در فضل سزا است

بلکه هر چه از فضل سزا است در عدل روا است.
یکی را به فضل بخواند و حکم او را است،

یکی را به عدل براند و خواست و اراده او را است،

نیک آن است که فضل بر عدل سالار است

و عدل در دست فضل گرفتار،

عدل پیش فضل خاموش

و فضل را حلقــه وصــــالدر گوش،

نه بینی که عدل با فضل همراه است

و شاد آن کس که فضل او را پناگاه است!

ثمره فضل سعادت و پیروزی است

و نتیجه عدل شقاوت و بیگانگی،

هر دو کاری رفته و بوده

و حکمی است ازلی

و کاری انداخته و از آن پرداخته!



خــدایــا ؛

از آن چه نخواستی چه آید؟

و آن را که نخواندی کی آید؟

نا کِشته را از آب چیست؟

و نابایسته را جواب چه؟

تلخ را چه سود ؟ گَرَش آب خوش در جوار است،

و خار را چه حاصل ؟ کو را بوی گل در کنار است،

قسمتی رفتــــــه،

نفزوده و نه کاسته،

چه تــــــــوان کرد؟

داور اعلی چنین خواست،

شیطان در اُفق بالا زیسته

و هزاران عبادت ورزیده،

چه سود داشت که نبود بایسته!


گفتم چو دلم با تـو قرین خواهد بود

مستوجب شکر و آفـرین خواهد بود

بالله که گمان نبردم ای جان جهـان

کامید مرا نتیجــه این خواهد بود



7 - خَتَمَ الُله عَلی قُلُوبِهِمْ … 


یکی را مُهر بیگانگی بر دل نهادند تا در کفر بماند،

یکی رامُهر سرگردانی بر دل نهادندتا درفترت بماند،

آن بیگانه است رانده و راه گم‌کرده

و این بیچاره در راه مانده و بغیر دوست از دوست وامانده!


بهرچ از راه باز افتی ، چه کفر آن حرف و چه ایمان

بهرچ از دوست وامانی ، چه زشت آن نقش و چه زیبا


نه هرکه از کفـــر برست به ایمـــــان پیوست ،

وی آن کسی است که از خود برست ،

چه او که از کفر برست به آشنائی رسید ،

و او که از خود برست به دوستی رسید ،

و از دوستی تا آشنائی هـــــزار منزل است ،

و از دوستی تا به دوست هــــــــــــزار وادی !



8 - وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّـا…


این قصه منافقان و راز نفاق آنان است

که از دو راه به شرف پیمبر باز می‌گردد،

یکی از روی غیرت

و دیگری از روی رحمت

و خداوند او را بحکم غیرت

در پرده عصمت خویش گرفت

و نفاق منافقان را نقاب جمال وی ساخت

وز عالمــــــــان در حجاب شد

تا کسی او را به حقیقت نشناخت

و چنان که بود او را به کس ننمود،

و اگر نفاق منافقان نقاب طلعت بودی،

مردم همه خاک در نور غیب انداختی

و اگر نه شعاع از جمال به آدمیان بیش از آن کردی

که جمــــــــال عیسی با قـــــــوم او کرد

تا او را پسر خــــــــدا خواند!

همه خلق عالم زنّار شرک کشیدی

ولی آن لطف و رحمت مهتر همه عالم بود

که خداوند فرمود:

ما تو را نفرستادیم جز رحمت برای آدمیان.



9 - یُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذِین آمَنُوا…


خود کردند و خون خویش بدست خود ریختند

و داغ حسرت بر جان خویش نهادند

که قصد فریب حق داشتند

و سرانجامِ آن کار نشناختند!

به بینید شوخی آدمی را چه پایان است،

ولی شرمی او را چه کران است؟

تقصیر را روی باشد و شوخی را روی نه!

تقصیر از ضعف است در خلقت آدمی،

و شوخی ستیز است و ستیز نشان بیگانگی!



 
10- فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُم اللهُ مرضا…


این است بیماری که آن را کرانه نه!

و این است دردی که آن را درمان نه!

و این است شبی که آن را بام نه،

زارتر از روز منافق روز کیست؟

که از ازل تا ابد در بیگانگی زیست!

امروز در عذاب نهانی

و فردا در حسرت جاودانی!

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 391    ) 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه2 )

( قسمت سوم )

رازهـای ملکـوتی ( مکاشفـه ی دل )

 

 


5- اُولئکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ اُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحُونَ : 

آنان که به این صفتنـد

به راهنمـــائی از خـــــداونــــدنـد

و بر پیــــروزی و رستـــــــگاری هستنــد. 

این است پیروزی بزرگوار و مدح به سزا !

این است دولت بی نهایت

و کرامت بی عنــایت،

در ِ فراست براینــان گشاده،

نظر ِعنایت به دل های شان روان داشته،

چراغ هدایت در دل ها شان افروختـــه

تا آنچه دیگران را غیب است اینــان را آشکار؟

و آنچه دیگران را خبر است ایشان را عیان باشد!


پیری را پرسیدند فراست چیست؟

گفت: ارواحی در ملکوت اعلی در حرکتند

و بر معانی غیب آگاه میشوند و از اسرار حق،

سخن مشاهده گویند نه سخن گمان.


سِری: استــاد شیخ جنیـــد؛ روزی او را گفت:

مردمان را سخن گوی و ایشان را پنـــد ده

که تــــو را وقت است

جنیـــد گفت:

خود را شایستــه این کار نمی دانم

و استحقاق آن را در خود نمی بینم!

تا آنکه شی پیغمبر (ص)  را در خواب دید

که وی را گفت مردمان را سخن گوی!

گفت من همان شب پیش از بامداد

برخاستم و به خانه (سری) رفتم

در را کوبیــــــدم

سری بیــــــامد و گفت:

سخن ما را نپذیرفتی تا عاقبت به تو گفتنـــد!

برو با مردم سخن گـــــــو!

روز دیگر جنید در مسجد جامع بغـــداد بنشست

و خبر در شهـــر افتـــاد که جنیــد سخن می‏گوید

غلامی نصــرانی ناشنـــاس بیامــد و از جنیـــــد پرسیـــــد:

این که گفته اند از  فراست مؤمن بپرهیـزید، چه معنی دارد؟

جنید سر را بلنــد کرد و گفت:

مسلمان شو که وقت آن رسیـــده است

پس غلام اســـــــلام آورد!

پس شما مردم با ایمان بنگرید

و نیکــــــو تأمــــل کنیـــــد

تا بر فراست امثـال (سری) و (جنیـد) شک و گمان نبرید

و اعتـــراض نکینـــد

که گوهر آدمی بر مثال آینــــه ای است رنگ گرفتـــه،

تا آن رنگ بر روی دارد هیچ صورت در او پدید ناید،

و چون صیقــــل دادی

همه صورت ها در آن پیـــــدا شود. 

و این دل بنـــــده ی مؤمن

تا کدورت گنـــــاهـــــان بر آن است

هیچ چیـــــــز در آن پیــــــــدا نیست

و حالات غیبی در آن نمودن نگیرد

و چون گناهان از آن زدوده شد،

رازهـــــای ملکــــــــوتی

و اسرار غیبی در آن نمودن گیــــرد!

و این خود مکاشفــــه ی دل است،

و هم چنـــانکه دل را مکاشفه است

جان را معاینــــه است،

چه که مکاشفه به خاستــــن عائق هاست

میان دل و میان حق

و معاینـــــه هم دیـــــــداری است

که تا با دل است هنـــــــوز با خبــــــر است

و چون  به جان رسید به عیـــــــــان رسد!

 

خواجه (ره) به زبان کشف این رمز را بیرون داده

و مُهر بیگانگی از آن برگرفته ، می‏گوید:

روز اول میان جان و دل قصّه ای برفت

که نه آدم و حوا بود نه آب و گل،

حق حاضر بود حقیقت حاصل،

دل پرسیـــد، جان پاسخ داد،

دل را واسطه در میـــــــان بود

ولی جـــان را خبــــر عیــــــان بود،

دل هزاران مسئله از هرجا و هر چیـــــز پرسیـــد

و جـــان همــــــــه را پاســــــخ داد،

در یک سو نه دل از پرسش سیـــر شد

و نه جــــــــان از پاســـــــــخ،

هرچه دل از خبـــــر پرسید

جان از عیــــــان گفت

تا دل با عیــــــان بازگشت

و خبــــــر را فــــرا آب داد!

دل از جـــان پرسیــــد:

وفــــــــا چیست ؟

گفت: عهد دوستی را درمان بستن!

پرسید فنــــــا و بقــــا چیست ؟

گفت: فنـــا از خودی خود برستن،

و بقــــا به حق پیــــوستن.

پرسیـــــــد: بیگانه و مزدور و آشنــــا  کیست؟

گفت: بیگانه آن که رانده شده

و مزدور آن که در راه مانده شد.

و آشنـــــــا  آن که خوانده شده.

پرسید: عیـــان و مهــــر و نــــــاز چیست؟

گفت: عیــــــان رستاخیــــز است،

و مهـــر آتش خون آمیــــــز

و نــــــاز، نیـــــــاز را دست آویز

دل گفت بیفـــــزا،

جان گفت: عیــان با بیــان بدساز است

و مهــــــر با غیـــــــرت انبـــــاز،

و آنجا که نـاز است قصّه دراز است.

دل گفت بیفـــــزا،

جان گفت: عیان شرح نپذیرد،

مهــر خفتـــه را به راز گیــــرد،

و نازنده به دوست هرگز نمیــــــرد.

دل از جان پرسید:

کس به خود به این روز رسیــد؟

جان گفت: از حق پرسیدم؟ 

فرمود: یافت من به عنایت است

و پنداشتن که به خود می‏توان به من رسیدن جنایت است.

در این جا سخن میان جان و دل به سر رسید

و حقِّ سخن در گرفت

و جا و دل شنوا شدند

تا سخن عالی شد

و جا از شنـــــــونده خـــــالی!

اکنون نه دل از ناز دمی بیاساید،

و نه جــــــان از لطف و عنایت، 

دل در قبضه کرم است

و جان در کنف حرم،

نه از دل نشان پیدا

و نه از جان اثر هویدا !

در هست و نیست کرم است و در عیان خبر،

و سرتاسر قصّه ی جان و دل توحید است و بس.(*) 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

(*)به ذوق اهل عرفان دل چهار گونه است:

 1- دل برهنه از علاقه ها

که در آن نوری افروخته و آن دل مؤمنان است.

 2- دل پوشیده از غلاف

که روی آن پرده پوشیده و آن دل کافران است.

 3- دل که در آغاز روشنی کمی داشت

ولی تاریک شد و آن دل منافقان است.

 4- دل که در آن هم ایمان است و هم نفاق

و آن دل فاسـقـــــــــان است.

حضرت رسول (ص) فرمودند:

ایمان افراد به زبان است

که نگاهدارنده ی جان و مال است

و تصدیق به جنان که معرفت دل است

و عمل به ارکان که کردار به ظاهر است.

 

">

 

خواجه (ره) به زبان کشف این رمز را بیرون داده

و مُهر بیگانگی از آن برگرفته ، می‏گوید:

روز اول میان جان و دل قصّه ای برفت

که نه آدم و حوا بود نه آب و گل،

حق حاضر بود حقیقت حاصل،

دل پرسیـــد، جان پاسخ داد،

دل را واسطه در میـــــــان بود

ولی جـــان را خبــــر عیــــــان بود،

دل هزاران مسئله از هرجا و هر چیـــــز پرسیـــد

و جـــان همــــــــه را پاســــــخ داد،

در یک سو نه دل از پرسش سیـــر شد

و نه جــــــــان از پاســـــــــخ،

هرچه دل از خبـــــر پرسید

جان از عیــــــان گفت

تا دل با عیــــــان بازگشت

و خبــــــر را فــــرا آب داد!

دل از جـــان پرسیــــد:

وفــــــــا چیست ؟

گفت: عهد دوستی را درمان بستن!

پرسید فنــــــا و بقــــا چیست ؟

گفت: فنـــا از خودی خود برستن،

و بقــــا به حق پیــــوستن.

پرسیـــــــد: بیگانه و مزدور و آشنــــا  کیست؟

گفت: بیگانه آن که رانده شده

و مزدور آن که در راه مانده شد.

و آشنـــــــا  آن که خوانده شده.

پرسید: عیـــان و مهــــر و نــــــاز چیست؟

گفت: عیــــــان رستاخیــــز است،

و مهـــر آتش خون آمیــــــز

و نــــــاز، نیـــــــاز را دست آویز

دل گفت بیفـــــزا،

جان گفت: عیــان با بیــان بدساز است

و مهــــــر با غیـــــــرت انبـــــاز،

و آنجا که نـاز است قصّه دراز است.

دل گفت بیفـــــزا،

جان گفت: عیان شرح نپذیرد،

مهــر خفتـــه را به راز گیــــرد،

و نازنده به دوست هرگز نمیــــــرد.

دل از جان پرسید:

کس به خود به این روز رسیــد؟

جان گفت: از حق پرسیدم؟ 

فرمود: یافت من به عنایت است

و پنداشتن که به خود می‏توان به من رسیدن جنایت است.

در این جا سخن میان جان و دل به سر رسید

و حقِّ سخن در گرفت

و جا و دل شنوا شدند

تا سخن عالی شد

و جا از شنـــــــونده خـــــالی!

اکنون نه دل از ناز دمی بیاساید،

و نه جــــــان از لطف و عنایت، 

دل در قبضه کرم است

و جان در کنف حرم،

نه از دل نشان پیدا

و نه از جان اثر هویدا !

در هست و نیست کرم است و در عیان خبر،

و سرتاسر قصّه ی جان و دل توحید است و بس.(*) 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

(*)به ذوق اهل عرفان دل چهار گونه است:

 1- دل برهنه از علاقه ها

که در آن نوری افروخته و آن دل مؤمنان است.

 2- دل پوشیده از غلاف

که روی آن پرده پوشیده و آن دل کافران است.

 3- دل که در آغاز روشنی کمی داشت

ولی تاریک شد و آن دل منافقان است.

 4- دل که در آن هم ایمان است و هم نفاق

و آن دل فاسـقـــــــــان است.

حضرت رسول (ص) فرمودند:

ایمان افراد به زبان است

که نگاهدارنده ی جان و مال است

و تصدیق به جنان که معرفت دل است

و عمل به ارکان که کردار به ظاهر است.

 

" alt="

 

خواجه (ره) به زبان کشف این رمز را بیرون داده

و مُهر بیگانگی از آن برگرفته ، می‏گوید:

روز اول میان جان و دل قصّه ای برفت

که نه آدم و حوا بود نه آب و گل،

حق حاضر بود حقیقت حاصل،

دل پرسیـــد، جان پاسخ داد،

دل را واسطه در میـــــــان بود

ولی جـــان را خبــــر عیــــــان بود،

دل هزاران مسئله از هرجا و هر چیـــــز پرسیـــد

و جـــان همــــــــه را پاســــــخ داد،

در یک سو نه دل از پرسش سیـــر شد

و نه جــــــــان از پاســـــــــخ،

هرچه دل از خبـــــر پرسید

جان از عیــــــان گفت

تا دل با عیــــــان بازگشت

و خبــــــر را فــــرا آب داد!

دل از جـــان پرسیــــد:

وفــــــــا چیست ؟

گفت: عهد دوستی را درمان بستن!

پرسید فنــــــا و بقــــا چیست ؟

گفت: فنـــا از خودی خود برستن،

و بقــــا به حق پیــــوستن.

پرسیـــــــد: بیگانه و مزدور و آشنــــا  کیست؟

گفت: بیگانه آن که رانده شده

و مزدور آن که در راه مانده شد.

و آشنـــــــا  آن که خوانده شده.

پرسید: عیـــان و مهــــر و نــــــاز چیست؟

گفت: عیــــــان رستاخیــــز است،

و مهـــر آتش خون آمیــــــز

و نــــــاز، نیـــــــاز را دست آویز

دل گفت بیفـــــزا،

جان گفت: عیــان با بیــان بدساز است

و مهــــــر با غیـــــــرت انبـــــاز،

و آنجا که نـاز است قصّه دراز است.

دل گفت بیفـــــزا،

جان گفت: عیان شرح نپذیرد،

مهــر خفتـــه را به راز گیــــرد،

و نازنده به دوست هرگز نمیــــــرد.

دل از جان پرسید:

کس به خود به این روز رسیــد؟

جان گفت: از حق پرسیدم؟ 

فرمود: یافت من به عنایت است

و پنداشتن که به خود می‏توان به من رسیدن جنایت است.

در این جا سخن میان جان و دل به سر رسید

و حقِّ سخن در گرفت

و جا و دل شنوا شدند

تا سخن عالی شد

و جا از شنـــــــونده خـــــالی!

اکنون نه دل از ناز دمی بیاساید،

و نه جــــــان از لطف و عنایت، 

دل در قبضه کرم است

و جان در کنف حرم،

نه از دل نشان پیدا

و نه از جان اثر هویدا !

در هست و نیست کرم است و در عیان خبر،

و سرتاسر قصّه ی جان و دل توحید است و بس.(*) 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

(*)به ذوق اهل عرفان دل چهار گونه است:

 1- دل برهنه از علاقه ها

که در آن نوری افروخته و آن دل مؤمنان است.

 2- دل پوشیده از غلاف

که روی آن پرده پوشیده و آن دل کافران است.

 3- دل که در آغاز روشنی کمی داشت

ولی تاریک شد و آن دل منافقان است.

 4- دل که در آن هم ایمان است و هم نفاق

و آن دل فاسـقـــــــــان است.

حضرت رسول (ص) فرمودند:

ایمان افراد به زبان است

که نگاهدارنده ی جان و مال است

و تصدیق به جنان که معرفت دل است

و عمل به ارکان که کردار به ظاهر است.

 

" />



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (390)

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی )

( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه2 )

( قسمت دوم )

درجـه عالـی یقیــن

 

3ـ اَلَّذِیِنَ یؤمِنونَ بِالْغَیبِ :

خــــدای نادیـــــــده را دوست دارند

و به یگانگی او اقـــــرار دهنــــد

و به یکتــــــــائی او  در ذات و صفات ایمان دارند

و رسالت پیـــامبـــــر او را بپــذیرند

و به راه او راست روند.

 

گفته اند که : غیب بر سه گونه است :

 1 ـ آن که از چشم و از خرد ، هر دو پوشیــده

2 ـ آن که تنها از خرد پوشیـــده

3 ـ آن که تنها از چشم پوشیـــده.

غیب اول راجع به خـــداونــــــــد است ،

غیب دوم راجع به صورت ها و رنگ هاست

که از خرد پنهان ولی به چشم آشکار است،

غیب سوم راجع به فرشتگان است

که از چشم پنهان ولی در خرد آشکار است.


وَ یُقیِمونَ الصَّلوهَ :

و مؤمنان نماز گزارند که گوئی در خـــدا می‌نگرند

و با او راز و نیــــــــاز  می‌کننـــــد

 

چنانکه پیـــامبر (ص) فرمودند:

خـــدا را پرستش کن مانند اینکه او را می‌بینی

و اگر او را نبینی او تو را می بیند.


و نیز فرمودند:

وقتی بنــده خـــدا به نمـــــــــاز می‌ایستــد

میان چشمان خـــداونـــــد است.

چون به نمــــاز ایستی کوشش کن تا

اندیشه با نمـــــــاز داشته باشی

و دل بـــــا راز پـــــــردازی

و به ادب باشی

و دل از نعمت برگردانی

و قدر راز ولی نعمت بدانی

که دون همت کسی است که

راز ولی نعمت یافته

و دل به نعمت مشغول دارد.


وَ مِمّا رَزَقنا هُمْ یَنْفِقُونَ :

نعمتی که مومنان را دادیم

و نواختی که بر ایشان نهادیم

به شکر آن نعمت و آن نوازش قیــام کننـد

و به فرمان شرع، درویشان را نــوازنـــد

و با ایشان مواســـــات‌کننــد

و در گرفتن صدقه ها آنان را نایبــان حق شناسنـــد

 آری اهل شریعت را اندکی صدقه دادن تبــرّع است

ولی اهل حقیقت هر چه دارند بذل کننــــد

و نیز خود را مقصر داننــــد!


کسی از شبلی پرسیدند :

زکات 200 دینـــار چند دینــــــــار است؟

گفت: از آن خود می پرسی یا از آن من ؟

گفت : مگر زکات دادن من و تـــو فرق دارد؟

گفت: اگر تـو دهی زکات آن پنــج دینــــار است

و اگر من دهم همه دویست دینــــار است!

آنها که زکات دادند گویند:

بار خدایـــا ؛

به آنچه ما دادیم از ما راضی و خشنود هستی؟

ولی آن ها که تمـــام مـــال را دادند

خــــداونــــــــد به آنان می‌گوید

از این انفاق که کردی از ما راضی هستی؟

ببین تفـاوت میـــان دو رضـــایت از کجا است تا به کجا !


4- وَالَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیکَ :

این آیه صفت متقیان و اثبات ایمان ایشان است

به قرآن و آنچه از آسمان فرود آمد،

از پیغام و نشان به زبان پیمبران که

خـــداونـــد آنان را بستــود

و بپسنـــدیـــد

و پــذیــــرفــت

و هر شرفی و کرامتی که امتــــان گذشته را بود

اینــــــــــان را داد

و بر آن بیفــــــزود

و هر بار گرانی و سختی که بر آنان بود

 از اینــــــان فــرو نهــــــاد

 آنان را روزگار عمل درازتر بـــــود

و این امّت را مجـــــال توبت بیشتــــر،

آنان را توبت وقتی بود و عقوبت ساعتی

ولی گناهان این امّت را

مجال توبت تا وقت نزع است

و عقوبت در مشیت الهی است!

مؤمنــــــان حقیقی

به روز رستـــــــــــــاخیــــز

 این چنین در یقیــن هستنــد

که پیامبـــر (ص) از یکی از آنان پرسیــدند:

چگونه شب یه روز آوردی؟

گفت: با ایمــــان حــقّ و حقیقی،

گوئی با اهل بهشت هستم!

و به عرش الهی نظر می‌فکنم!

پیامبـــر (ص) فرمودند:

این است درجه عالی یقیــــن!

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 


این جمعه هم گذشت و نیامد !

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 

 پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 389 )  

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه2 )

( قسمت اول )

نــور معـرفــت



 

بسم الله الرحمن الرحیم


1 ـ  الــــم  

 

راز خداونــد در قــرآن است


2 ـ  ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ  

 

 

 

     این نامه ای است که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست

 

[و] مایه هدایت تقــواپیشگان است

 

3 ـ  الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ  

 

 آنان که به غیب ایمان مى‏ آورند و نماز را بر پا مى ‏دارند

 

و از آنچه به ایشان روزى داده‏ ایم انفاق مى ‏کنند

 

4 ـ والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ

 

و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده

 

و به آنچه پیش از تو نازل شده است ا

 

یمان مى آورند و آنانند که به آخرت یقین دارند


5 ـ أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

     

 آنان برخوردار از هدایتى از سوى پروردگار خویشند

 

و آنان همان رستگارانند 

 

1 ـ الــم :    

 

تفسیر این آیه شریفه قبلاً در پست های شماره 1  و 2 و 3 و 4  سوره های مقطعات آمده است

[ روی شماره ها کلیک کنید ]

 

  2 ـ ذلک الکـتـاب :

 

اشارت به این که خداونـــد


ایمان و معرفت را بر دل مؤمنان نوشت ،


و گفت : بنده ی من ؛


نقش ایمان را در دلت نوشتم ،


عطر دوستی من سرشتم ،


فردوس از بهر تو نگاشتم ،


دلت به نــــور معرفت آراستم ،


شمع وصــــل من افروختم ،


مُهـر مِهـــر بر آن دل نهادم ،


رقـــم عشـــق در ضمیرت زدم ،


در لوح همه وصف تو نوشتم ،


و همه وصف خود نوشتم ،


و وصف تو را که در لوح نوشتم به جبرئیل ننمودم !


هُـدیً لِلمُتَّقِین : 

 

این قـــرآن راهنمـــــــای پرهیـــــــزکاران است


و شفـــا دهنـــده ی ایمـــــان داران،


آشنائی را سبب است،


روشنـــــائی را مــــــدد!


آئینــــــــــه چشم ها،


چــــــراغ دل هــــــــا،


شفـــــــــای دردهــــا،


نــــور دیــــده آشنـــــایان،


بهـــــــار جـــــــانِ دوستـــــــان،


انـــــــدرزِ تـرسنـــــــدگان،

 

رحمتِ ایمـــــــان داران.

 

چون دانی که قــــــرآن رهنمـــــــای متقیــــــــان است،


پس نسَبِ تقــــــــــوی پیشه کن


تا تـــــو را در پرده عصمت خود نگاه دارد


که فــــــــردای رستـــــاخیــــــز


همه نَسَب ها بریده شود جز نسَبِ تقـــوی ،


هر کس امروز به پنـــــــــــاه تقــــــوی شود


فـــــــردا به جــــــــــوار مـــــــــــولا رسد


زیرا گرامی ترین بندگان نزد خداوند


پرهیـــــزگارتــــــرین آن هایند،


هم چنان که از خارستـــــــانی اگر گـــــــذر کردی


جامـــــــه ها را جمـــــــع می‌کنــــــــی


و از آسیب خـــار می‌پرهیـــــزی،


@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


و امّــــا مشکلات مـــا !

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 

 

جانـــــــان من !

 

 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

 هـر جمعـــه را به این امیـــد آغاز می کنیم

که شـایـد تـــــو در این جمعـــــه بیــــایی

و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــایی

 

 برای تعجیــــــــــل در فـــــرج مبارکتــــان دعا می کنیم




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 388 )   

ســوره 1 : فاتحــه ( حمـد ) ( مکی )

( 7 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1)

( قسمت پنجــم ) 

کلیــد بهشـت

 

 

 

غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَلاَ الضّالِّینَ 

 

خـداونــدا ؛ 

 

ما را از آنان مگردان که به خودشان بازگذاشتی ،

 

تا به تیغ هجران خسته و به میخ ردّ بستــه شدند!

 

آری ؛ چه باری کشد حبــل گسسته ؟

 

و به چه کار آید کوشش نبـایستــــه ؟

در بیگانگی زیسته ،


امروز از راه بیفتاده


و راه کج را راه راست پنداشته ،

و اینان کسانی هستند که


کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته


و گمان می کنند که کردارشان نیک است !


ضَلُ شعیُهُم فِی الحَیاتِ الدُّنیا وَ یَحسَبُونَ اَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً

 

گفتم که بر از اوج برین شد بختـم


وز ملک نهاده چون سلیمـان تختم


خود را چو به میزان خرد بر سنجم


از بنگه دونیان کـم آمــد رختم


 

کلیــد بهشـت

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

سوره فاتحه را کلیــــد بهشت داننــد ،


از آن رو که درهای بهشت ، هشت است ،


و این ســـوره هـــم هشت قسم است ،


تا آن هشت قسم را تحصیـــل نکنـــی


و به آن معتـقــــد نشــــــوی ،


این درها بر تــــو گشـــوده نشود !


 


 

 

نخست : ( الحمد )

یاد ذات خـداونـــد


دوم      : ( الرحمن ) 

ذکر صفــات او


ســـوم : ( ایاک نعبد )

ذکر افعــال او


چهـارم : ( ایاک نستعین ) 

ذکــر معــاد


پنجـــم : ( اهـــــدنـــــا )

ذکر تزکیه ی نفس


ششم : ( الصراط المستقیم ) 

ذکر آراستـــن نفس به نیکی ها


هفتـم : ( صراط الذین ) =

ذکر احوال دوستـان و رضای خداوند از آنان


هشتم: ( غیر المغضوب )=

ذکر احوال بیگانگان و نارضائی خداوند از آن ها. 

 

و هر یک از این هشت علم ، دری است از درهای بهشت .

 

پس هرکس این ســــوره را به اخلاص برخوانَد ،


هشت درب بهشت

 

بروی او بـــــــاز شود ،

 

امروز بهشت شنـــاخت و عرفـــان ،

 

و فــــردا بهشت عـــدن و رضــوان .

 



ارتباط سوره حمد با درهای بهشت در سخن صدر المتألهین

آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر قرآن به ارتباط سوره حمد با درهای بهشت در سخن صدر المتألهین اشاره کرده و می گوید:

این سوره مبارکه فاتحه با آن مقدمه‌ای که انسان در هنگام قرائت یا هنگام نماز انجام می‌دهد، شامل 8 بخش از درهای هشتگانه بهشت است.

از این جهت که بهشت دارای ابواب ثمانیه است،‌ دارای هشت در است، اگر کسی سوره مبارکه حمد را در نماز با آن آداب معینی که گفته‌اند قرائت کند، از هر دری از این درهای هشت‌گانه وارد بهشت می شود.


 یکی در معرفت است، که انسان قبل از این سوره می ‌گوید « إنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض» با معرفت شروع می کند و از در معرفت وارد بهشت می ‌شود.

وقتی آیه مبارکه « بســــــم الله » را می ‌گوید از در ذکر وارد بهشت می ‌شود.

وقتی آیه مبارکه « الحمد لله رب العالمین» را می ‌گوید از در شکر وارد بهشت می ‌شود.
 
وقتی  آیه مبارکه « الرحمن الرحیم » را می‌گوید از در رجا وارد بهشت می‌شود.

وقتی آیه مبارکه  « مالک یوم الدین » را می گوید از در خوف وارد بهشت می‌شود . چون بهشتیان کسانی ‌اند که «یدعون ربهم خوفا و طمعا»

وقتی  آیه مبارکه « ایاک نعبد و ایاک نستعین » را می گوید از راه اخلاص و عبادت خالصه وارد بهشت می ‌شود.

وقتی  آیه مبارکه « اهدنا الصراط المستقیم» را می گوید از راه دعا وارد بهشت می ‌شود.
 
وقتی  آیه مبارکه « صراط الذین انعمت علیهم » را می‌ گوید از راه ائتسا و اقتدای به انبیا و اولیای الهی وارد بهشت می‌شود.

چون خدای سبحان انسان را امر کرد که به اینها اقتدا کنید « لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» یا نسبت به بزرگان دیگر فرمود: « لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة » باب اقتدای به سیره سلف صالح یعنی انبیا و اولیای الهی.

این را هم بعضی از بزرگان اهل تفسیر فرمودند که از مجموع مقدمه این سوره و آیات هفتگانه این سوره ، انسان می ‌تواند به یکی از این درهای هشتگانه‌ بهشت سعادت وارد بشود.


 

این ها همه تصورات انسان ها از بهشت است

در حالی که بهشت و نعمت های آن غیر قابل تصور است

آن چه که از بهشت در قرآن به آن ها اشاره شده نیز در حد تصورات انسان است

در حالی که بهشت و نعمت های سرشار آن را فقط باید در آخرت دید!

البته فراموش نشود که در آخرت نیز بهشت هرکس را اعمال نیک او خواهد ساخت


@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

جـز عشـق تـــو بر ملک دلم شاه مبـاد 

    

وز راز مـن و تــو خـلــق آگاه مبــاد


کوتــه نشود عشـق تــو اَم زین دلِ ریش 

 

 دسـتــم ز ولایت تـو کـوتــاه مبـــاد


شاید این جمعـــه بیاید شاید

پـــرده از رخ بگشـــاید شایـــد

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجـــی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

پس برای تعجیــــــــــل در فـــــرج مبارکشان دعا کنیم


اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم



موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *