سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1988238
  • بازدید امروز: 106
  • بازدید دیروز: 152
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 403    )                               فایل صوتی (کلیک کنید)

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت چهـاردهــم ) 

سفــر نــــاز

 

( جزء اول ـ صفحات 7 و 8 ) 

 

بســـم الله الـرحمــن الــرحیــم

 

46 ـ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ

وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

 

آنان که یقین می‏کنند خدای خویش را ملاقات خواهند کرد

و بی گمان می ‏دانند که ایشان بسوی او باز خواهند گشت  ! 

 

47 ـ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی

أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ

 

ای فرزندان  اسرائیل بیاد آرید نعمتی و نیکوئی که من بشما دادم

و نواختی که بر شما  کردم و شما را بر جهانیان روزگار خود بیشتر فزونی دارم .

 

48 ـ وَاتَّقُواْ یَوْمًا لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ

شَیْئًا وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ

مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنصَرُونَ

 

بپرهیزید از روزی که هیچ کس بکار کس  دیگر ناید

 و از هیچ تن شفاعتی پذیرفته نشود و از هیچ کس فدائی نستانند

 و وی را باز نفروشند و نه خداوند آنها را یاری دهد!

 

49 ـ وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ

سُوَءَالْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ

نِسَاءکُمْ وَ فِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ

 

یاد بیاورید وقتی که شما را از کسان فرعون رهانیدیم

که بدترین آزارها درباره شما روا می‏ داشتند.

پسران شما را سر می ‏بریدند و زن های شما را زنده می‏ گذاشتند

که این برای شما بلای بزرگی بود.

 

49 ـوَ إِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ ...

 

کریم است و مهربان،

لطیف است و نگاهبان،

خداوند جهان و جهانیان،

فریادرس نومیدان،

در نگر بحال پیمبران که هریک را رنجی و اندوهی دگر بود،

منت نهاد بر ایشان و گفت

باز برنده اندوهان و رهاننده ایشان منم،

آن که نوح نبی بود در دست قوم خویش گرفتار شد

ما او را از کرب عظیم نجات دادیم،

آن که لوط نبی بود از آن شهری که

کارهای زشت و پلید می‏کردند رها ساختیم،

آن که ایوب بود از بیماری و زیان نجات دادیم

و دردهای او را مرهم نهادیم،

آن که یونس بود از غم رها ساختم

و از تاریکی بیــــــرون آوردیم

و موسی در رنج و آزار فرعون گرفتار بود

و کاری سخت بر آن ها می‏نهاد،

فرزندانشان را می‏کشت،

محنت او را پایان دادیم

 و همّ و غم از دل آنان برگرفتیم.

آخر به سوی سعـادت آید راهم

بیرون جهد از محاق روزی ماهم

 

50 ـ وَ إِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ

وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ

 

هنگامی که آب دریا را شکافتیم و از هم جدا کردیم تا شما را رهانیدیم،

خاندان فرعون را به آب کُشتیم و خفه کردیم

 در حالی که شما می‏ دیدید و می‏ نگریستید.

 

50 ـ وَ إِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ ...

 

موسی را دو سفـــــر بود

یکی سفر طرب که به مناجات حق رفت

و یکی سفر هرب که شبانه از مصر فرار کرد

و رستگاری یافت (* توضیح در پاورقی)

چنانکه محمد مصطفی (ص) نیز دو سفـــر کرد،

یکی سفــــر نـــــــاز و دیگری  سفـــر نیــــــاز،

سفر نیــــــاز از مکّــــــه بود به مدینــــــــه

که از دست کفــــــــار بیرون شد

و سفر نـــــــاز از مسجد الحرام بـــود تا مسجد الاقصی

و از آنجـــــــــــا به آسمـــــــــــان،

تا عـــرش بــریـــــــن رسیــــــــــد،

 و فرق است میان سفر کلیم یا سفر حبیب

چون موسی (ع) به طور رفت و تقــرّب یافت

ولی محمّد(ص) به حضور رفت تا به میعــاد نزدیک شد!

نمائی از مسجد الاقصی در فلسطین اشغالی

 

 

شاید این جمعه بیاید مهدی (ع)


پرده از چهره گشاید مهـدی (ع)

 

السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

همــــه مشکلات ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

پس برای تعجیل در فرج مبارکشان زیاد دعا کنیم

 

 

از استفاده از لیلة الرغائب

( اولین شب جمعه ماه رجب )

غافـــل نشــــویـــم


http://shamim90.persiangig.com/image/motfargh/8.gif?w=500&h=100

(* توضیح پاورقی)

 خداوند چون دشمنی فرعون با بنی اسرائیل می‏ دانست به موسی فرمود :

شبانه قـوم خود را از مصر بیرون بر ، موسی دستـــور داد شبانه همه یهودان در خانه چراغ برافروختند تا قبطیان گمان کنند که همه در خانه اند! آن گاه موسی با ششصد هزار نفر که کمتر از  شصت سال و بیشتر از بیست سال بودند از شهـــــــر بیــــــــرون شد

و چون راه نبردند متحیر ماندند تا پیرزنی برای راه نمائی قبر یوسف را که در صندوق مرمر در جــوف نیـــــــل نهاده بودند به آن ها نشان داد!

چون برادران طیق سفارش یوسف صندوق او را با خود به شام نبرده بودند، راه را بدان وسیله پیدا کردند.

فرعون که از رفتن بنی اسرائیل آگاه شد شبانه دستور داد تا پیش از بانگ خروس جمله قبطیان آماده شوند و با لشکری انبوه که بعضی یک میلیون و ششصد هزار نفر نوشته اند دنبال آن ها حرکت کرد و هامان وزیر پیشاپیش آن ها بود تا به قـــــوم یهــــــــود نزدیک شدند

و چون آنان ( قوم یهود ) دریا را از پیش و لشکر فرعون را از پس دیدند فـــریــــــــاد برآوردنــــــــــد و با موسی پرخــــــــــاش کردند موسی گفت شما چه دانید، باشد که خداوند پروراننده شما، دشمن را هلاک کند و شما را بجای آن ها بنشاند!

چون دشمن نزدیکتر شد و درماندگی قـــوم یهـــــود به غایت رسید به موسی وحی آمد که عصــــــــا بـــر دریــــــــــــا زن، موسی چنین کرد و 12 راه در دریا بریده شد که 12 سبط اسرائیل از آن گذشتند!

فرعون چون این را بدید گفت: دریا از هیبت من شکافته شد همگی در آن فرو روید و فرعون خود با اسب به درون دربا تاخت و لشکریان در دنیال او به درون دریا رفته آن گاه شکاف ها بهم بسته و فرعون با جمله همراهان هلاک شدند.

موسی پس از نجــــــات قـــــــــــــوم، برادر خود را جای خویش نشانید  و آن ها را به او سپرد تا چهل روز که او از کور طور برگردد و کتاب خـــــــــــــدا آورد،موسی این بگفت و به سوی طور روانه شد.

بنی اسرائیل پس از بیست روز بر هارون شوریدند و گوساله سامری را به خدائی گرفته و چون موسی از کوه طور باز آمد و با خود کتاب تورات آورد قوم نه پذیرفتند و احکام آن را دشوار پنداشتند!


لیلة الرغائب چیست ؟

[ کلیک کنید ]



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 402 )                         فـایــل صـوتی (کلیک کنید) 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت سیزدهــم ) 

لـذّت منـاجــات

 

( جزء اول ـ صفحه 7 ) 

 

بســـم الله الـرحمــن الــرحیــم


45 ـ و َإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ

 

خشوع از شرط نمـــاز است

و بنـــده را نشان نیـــــــاز!

خاشعان اندر نمـــاز ستودگان حقنـــد

و گزیدگان از خلـــــق،

و مؤمنــــان رستگارند.

خشوع اندر نمـــاز ،

ظاهـــــر است و باطـــــــــن،

خشوع ظاهـــر آن است که

اعضا و جوارح به شرط ادب داری

و به راست و چپ ننگری،

اندر حال قیام چشم به سجده گاه داری

و در حال رکوع بر پشت پای،

و در حال سجود بر سرِ بینی

و در حال تشهّــد در دامن خود.

و خشــوع باطـــن ،

ترس ذل است از ذکری و فکری

یا از سکــــری و شکــــــری!



رسول الله (ص) چون به نمـــاز مشغــول شدی

خشوع باطن وی چنان بود که

جوش دل وی شنیده میشد،

پیغمبر (ص) روزی به مردی برگذشت که

اندر نمـــاز با موی خویش بازی می‏کرد

حضرت فرمودند :

اگر این مرد را دل خاشـــــع بــــودی،

دست وی به نعت او استوار بودی (نه به موی سر).

 

از آثار و اخلاق علی (ع) بیاورند که :

وقتی در جنگی تیری به وی رسید

که پیکان اندر استخوان بماند،

جهد بسیار بکردند جدا نشد

گفتند تا گوشت و پوست بر ندارند این پیکان جدا نشود!

بزرگان و فرزندان او گفتند اگر چنین است

صبر باید کرد تا در نمـــاز شود

که در حال نمـــاز او را چنان بینیم که

وی را از این جهان خبری نیست!

پس صبر کردند تا نمـــاز آغاز کرد،

در آن حال گوشت را برگرفتند

و استخـــــــــــوان وی را شکستند

و پیکان بیــــــــــــرون آمـــــــد!

چون نمــــــــــاز انجام شد فرمود:

مرا دردی اندک است و آسان تر ؟

گفتند چنین حالی بر تو برفت و تو را خبر نبود،

گفت اندر آن ساعت که من با خــداونـــــد در راز و نیازم

اگر تیـــــــــــــغ بر من بارد

یا جهـــــــــان زیــــــــر و رو شود

مرا از لــــــذّت منـــــــاجـــــــــات

از روشنی و از جهان خبر نبود!


زلیخا چون خواست سرزنش زنان را جلوگیری کند

آنان را بخواست و یوسف را هم در برابر آن ها بخواست

آن گاه کاردی بهر یک داد تا ترنج شکافند و بخورند،

هریک از دیدن جمال یوسف

بجای ترنج دست خود را بریدند

و اصلا متوجه و ملتفت درد نشدند،

پس به حقیقت باید دانست که

مشاهده دل و جان علی (ع)

مرجلال و جمـــال و عزت و هیبت خداوند،

بیش از مشاهده زنــــان بیگانه ،

مر یوسف بنده خدا بود!

 

نمــــاز خــــوان هــــــای 88


تو خود حدیث مفصـل بخوان از این یک عکس

 

انتخــابــــــات نــــــزدیک است !


و این نمـــاز خوان هـــــــــا در راه !!!



موضوع :


   نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 400    )          فـایــل صـوتی (کلیک کنید)

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت یاز دهــم ) 

مقـامـات بنــدگی

 

 

( جزء اول ـ صفحات 6 و 7 ) 

37 ـ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

پس آدم از خدای خود سخنانی فرا گرفت و توبه داد او را ، و باز پذیرفت که اوست خداوند توبه پذیر و مهربان  

. 

38 ـ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّ یهُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ

گفتیم فرو روید همگان از بهشت ، اگر از طرف من پیغامی و نشانی بسوی شما آید کسانی که از آن پیروی کنند برآنان بیمی نیست و پریشان نگردند و فردا اندوهناک نباشند.


39 ـ وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
کسانی که کافر شدند و سخنان و نشان های ما را دروغ شمردند آنها دوزخیان اند و در آن جاویدان اند.


40ـ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ

 ای فرزندان یعقوب یاد کنید نواخت من ، که شما را نواختم و آن نعمتی که به شما انعام کردم به پیمان من وفا کنید تا من به پیمان شما وفا کنم و از من بترسید!

 

 

اشارت است به لطف و کرم حق با بندگان

و مهربانی بر ایشان،

منت می نهد بر ایشان

که منم خداوند کریم

و سپاس دارنده

و بنده بخشاینده،  

و به هر جفائی به نیکی پیش آینده،

و بنده را به همه گناه با مدح خود خواننده

و شکر نعمت خود از وی خواهنده،

که فرمود: اذکروا نعمتی

ای فرزندان اسرائیل شکر نعمت من بگذارید

و حق نعمت من برخود بشناسید،

تا مستحق زیادت گردید

و نیک نام و بهروز شوید.


فرق میان بنی اسرائیل با امت محمّـد(ص) آن که :

                 به آن هــا گفت:

نعمـــــــت مــــــرا یاد دارید

به اینــــــــــان فرمود:

مـــــــرا یــــــــاد داریـــــــــد!

آنـــان را نعمـــــت داد

و اینـــــــان را محبّـــــــــت!

آنان را به شهود نعمت از خود باز داشت

و اینان را به شرط محبت با خود بداشت!

 

 

خـــدایـــــا ؛

کار آن دارد که با تـــــــو کاری دارد،

یار آن دارد که چون تـــــــو یاری دارد!

او که در جهان تـــــــو را دارد،

هرگز تـــــــو را نگذارد.


در بر آن را که چون تـــو یاری باشد

گر نالـه کنــد سیـــاه کاری باشـد


اُوفِ بِعَهدِی …

مانند این آیت در قرآن بسیار است از جمله:

درِ تــوبــه و انابـت بگشای

تا درِ بشــارت‌ و اجابت بگشایم،

در مجاهـــــدت بگشای

تا در هـــــــدایت برگشایم،

در استغفــــــــار بگشای

تا در مغفــــــــرت برگشایم،

در شکـــــــــــــر بگشای

تا در زیادت نعمت برگشایم!

 

گفته اند خــدای را با بندگان عهــدهای فراوان است

و درعهدی که بنده را در آن وفــــــا است

از سوی خداوند نیز در آن وفـــــا است

و آخر آن است که بنده نظر خویش را پاک دارد

و خاطر خویش را پاس دارد

که در مقابل آن از طرف خداوند کرامت است

و آن همه عهدها که خدا را با بندگان است

از بنــــــده کــــــــردار و گفتـــــــار

و از خداوند ثــــــــواب بی شمــــــــار !

 


وَ اِیّایَ فَارهَبُونَ ….

همان است که فرمود وَ اِیّایَ فَاتَّقُونَ،

رهبت و تقــوی دو مقـــــام از مقامات ترسندگان است

و ترسندگان در راه دین شش گروهند:

تائبان ، عابدان ، زاهدان ،

عالمان ، عارفان و صدیقان ،

تائبــان را خــــــوف است،

عابــــدان را وَجَــــل،

زاهـــــدان را رهبت،

عالمـــــان را خشیت،

عارفـــــان را اشفـــاق

و صدیقــــــان را هیبت!

پس خوف ، ترس توبه‌کاران است

و مبتدیان و حصار ایمان و سلاح مؤمن

هر کرا این‌ترس نیست ‌ایمان نیست،

وَجَــل، ترس زنده دلان است

که ایشان را از غفلت رهائی دهد،

رهبت ، ترس زاهدان است

که عیش را از میان بِبَرَد

و او خود از خلق بِبُرَد

و درجهان از جهان جـدا شود،

همه وجود خویش را غرامت بیند

و همه سخن خود را شکایت نگرد

و همه کردار خود را جنایت شمرد،

گهی چون غرق شدگان فریاد رس خواهد،

گهی چون نوحه گرن دست بر سر زند،

گهی چون بیماران آه کشد،

و از این ترس اشفــاق پدید آمد

که ترس عابــدان است،

ترسی که نه پیش دعا حجاب‌گذارد

و نه پیش فراست بند،

نه پیش امیــــــد دیــــــوار،

ترس گذارنده و کشنده

که تا نداء لا تخافوا و لا تحزنوا نشنـود نیارمد،

این ترسنده را گهی سوزند

و گاه نـــــوازنــــــد،

گاه خــــواننــــــد

و گاه کُشنــــــد،

ولی نه از سوختن آه کشــــد

و نه از کشتن بنــــــالــــــــد!

 

از پس اشفاق ، هیبت است

که آن بیم صدیقان است،

بیمی که از عیان خیزد

و دیگر بیــــم ها از بیان،

چیزی در دل تابد چون برق،

نه کالبـــــــــد آن را تابد

نه جان آن را طاقت آورد که با وی بماند

و بیشتر این حالت هنگام وجد و سماع افتد

چنانکه کلیم را در کوه طور افتاد که بی هوش شد.


یک ذره اگر کشف شود عین عیــان

نه دل برهد نه جان نه کفر و ایمــان

 

السلام علیک یا علی ابن محمد النقی الهـــــادی

 

 

سالروز شهادت دهمین خورشید آسمان ولایت


را به شما و همه ولایتمداران تسلیت عرض می نمائیم

 

و تسلیت ویژه به امام و مولایمان


حجة ابن الحسن المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )


و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه


السلام علیــک

یا اباصــالح المهـــدی

 

همه مشکلات ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

برای تعجیل در فرج مبارکشان دعا کنیم


کارت پستال درخواستی طراحان



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (399) 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت دهــم ) 

هشت بهشت

 

( ادامه مطلب از آیه 35 پست قبل )

ذوالنـــــــون گفت :

ابلیس را دیدم

که چهل روز سر از سجده بر نداشت

گفتم این بیچاره بعد از بیــــزاری از سجده

و آن همه لعنت

این چه عبادت است

گفت: اگر من از بندگی معــــــزولم

 او که از خـــــدائـــــی معــــــــزول نیست!

 

شوریده شد ای نگار ، دهر من و تـو

پر شد ز حدیث مـا به شهر من و تـو

چون قسمت وصل کرده آمد به ازل

هجر آمد و گفت و گوی بهر من و تو

گویند سهل تستری ابلیس را بدید و گفت

چرا آدم را سجده نکردی؟

گفت: ای سهل مرا از این سخنان بی هوده بگذار،

گر تو را به حضرتش راهی باشد

بگوی که این بیچاره را نمی خواهی، بهانه بر او چه نهی؟

ای سهل همین دم بر سر خاک آدم بودم

و هزار بار آنجا سجود بردم و خاک آرامگاه او بر دیده نهادم

سرانجام این ندا شنیدم که:

بخود رنج مده ما تو را نمی خواهیم!

 

پیش تـــو رهی ( بنده ) چنان افتاده

کـز وی همــه طاعتی گنــاه افتاده

این قصــه نه زان روی چو مـاه افتاده

کیــن رنگ گلیــم مــا سیـاه افتاده


بویزید بسطامی گفت:

از خدا خواستم که ابلیس را بمن نماید

وی را در حرم یافتم

او را به سخن آوردم

سخنی زیرکانه می گفت،

پرسیدم ای بیچاره ؛

با این زیرکی چرا امر حق از دست بداشتی

گفت: ای بایزید آن امر ابتلا بود نه امر ارادت،

اگر امر ارادت بود هرگز دست برنداشتمی

گفتم این مخالفت حق است که تو را باین روز انداخته!

گفت: مخالفت از ضد بر ضد است

و خداوند ضد ندارد

و موافقت از مثل برای مثل است

و خداوند مثل ندارد ؟

این را بگفت و پنهان شد!


 بسم الله الرحمن الرحیم

 36 ـ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ  وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ

پس دیو هر دو را گمراه کرد و از طاعت بگردانید ، پس آن ها را از آن چه در شادی و ناز بودند بیرون کرد و گفتیم فرو شوید ، شما ها دشمن یک دگر هستید و برای شما در زمین قرارگاه و برخورد جای است ! تا مرگ و رستاخیز


 

راجع به بیرون راندن آدم از بهشت ، مفسران نوشته اند:

چون ابلیس بواسطه تمرد از سجده آدم از بهشت بیرون شد،

در اندیشه بود که آن دو نفر را هم به روز خود آورد!

و چون فرشتگان بهشتی او را می‏شناختند

نتوانست وارد بهشت شود،

 تدبیری کرد و در شکم ماری رفت که چهار دست و پا داشت

و مانند شتر بختی بزرگ و نیکوترین چهار پا بود

و چون مار داخل بهشت شد ابلیس از شکم او بیرون شد

و از درخت ممنوع دانه ای چید و به حوا داد و گفت :

می‏بینی چه خوش بو است؟ از آن بخور! تا در بهشت جاوید بمانی!

آنگاه ابلیس گریستن آغاز کرد!

و گفت می‏ترسم شما بمیرید و از این میوه بهشتی محروم مانید!

این سخن در آنها اثر کرد

ابتدا حوا و بعد از او آدم از آن میوه بخورد

همینکه آدم و حوا میوه را خوردند عورت آنها نمایان شد

و از شرم به درختان پناه بردند و خداوند آنها را از بهشت بیرون کرد.

 

 

این عجب نگر که از آغاز ،

بنـــده را بنــــــوازد !

به آخــر غــــوغــــا فرستـــد

و ساختــــه برانـــدازد

و در خم چوگان عتـــــــاب آرد !

 

خــدایـــا ؛

 تو دوستان را به دشمنان می نمائی،

درویشان را غم و اندوه دهی،

بیمار کنی و خود بیمارستان کنی!

درمانده کنی و خود درمان کنی!

از خاک آدم کنی

و با او چندان احسان کنی!

سعادتش بر سر دیوان کنی

و به فردوس او را مهمان کنی!

مجلسش روضه رضوان کنی

نا خوردن گندم به وی پیمان کنی!

و خوردن آن درعلم غیب پنهان کنی!

آنگه او را به زندان کنی!

و سال ها وی را گریان کنی!

جباری تو کار جباران کنی!

خداوندی کار خداوندان کنی!

تو عِقاب و جنگ همه با دوستان کنی!

 

 

از پیر طریقت پرسیدند:

آدم در دنیا تمام تر بود یا در بهشت؟

گفت در دنیـــــــا،

چون در بهشت در تهمت خود بود

و در دنیــــــا در تهمت عشق،

پس گمان مبر که این از خواری آدم بود

که او را از بهشت بیرون راندند،

آن از علو همت آدم بود

که متقاضی عشق به درِ سینه آدم آمد

و جمال معنی بر او کشف کرد

آدم جمالی دید بی نهایت زیبــــــا،

که جمـــــال هشت بهشت در جنب آن ناچیز بود،

همت بزرگ وی دامن او را بگرفت

که اگر هرگز عشق خواهی باخت

بر این درگه باید باخت!


 

گر لابد جـان به عشـــق یابد پرور

باری غـم عشق چون توئی باید خورد

فرمان آمــــد ای آدم ؛

حالا که قدم در کوی عشق نهادی

از بهشت بیرون شو

که این سرای راحت است

و عاشقـــــان را با سلامت چه کار ؟

که همواره عاشقان در حلقـــه دام بلایند!

آدم نه خودش، که او را بردند،

آدم نه خود خواست که او را خواستند،

چون جمال معرفت را به کروبیـــــان نمودند

همه در جمـــــــع افتادند

و هیــــچ بمقصـــــــــود نرسیدند

ندا آمد که چون برای جمال معرفت کفــوی پدید نیامد،

ما به فضل خود آدم خاک افکنده را بر داریم و نامزد وی کنیم؟
 

مثال آن پادشاهی که دختری دارد

و هم کفـــــوی او را نیابد

پادشاه غلامی از آن خویش بر کشد

و او را در کشور جاه و عزت دهد

و بر لشکر سالاری دهد،

آن گاه دختر خویش به وی دهد

تا هم کرم وی در آن پیدا شود

و هم شایسته وصلت گردد،

مثال آدم خاکی هم این بود

که خداوند از اول او را نشانه تیر خود ساخت،

آن تیــر شـــرف بــود که سوی او انداخت

و نهاد آدم هدف آن واقع شد!

و آدم را به صورت خویش

با مشتی خاک ساخت

و او را روانه زمین کرد

و زاد او هم چند کلمه بود که به او آموخت!

( زمین کربلا قطعه ای از زمین بهشت است ـ امام صادق علیه السلام )

 

یک تیــر به نـام مـن ز تـرکش برکش

وانگه به کمــان عشـق سخت اندر کش

گر هیچ نشانه خواهی اینک دل و جان

از تـو زدنی سخت و زمن آهی خوش

 

اهل اشارت گفته اند که :

هر چند زبان تفسیر به این امر ناطق نیست

اما احتمال دارد که دوستان به وقت وداع گویند

عهد ما را فراموش نکنی و دیگری بر ما نگزینی.

و زبان حال او چنین پاسخ دهد :


دلم کو با تــو همراه است و هم  بَـر

چگونه مهــر بنـدد جــای دیگـر

دلی کو را تــو هم جانی و هم هوش

از آن دل چون شود یادت فـراموش ؟

 

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 398 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

  ( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت دهــم ) 

تــاج کرامــت

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

31 ـ وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى  الْمَلاَئِکَــةِ فَقَـــالَ أَنبِئُــــونِی بِأَسْمَــــاء هَـــــؤُلاء إِن کُنتُمْ  صَادِقِینَ

 

خداوند نام های همه چیزرا به آدم آموخت آن گاه آن ها را بر ملائکه نمود

و گفت نام این چیزها را بمن بگوئید، اگر راست می گوئید که شما از آدم به خلافت سزاوارترید

.

( جزء اول ـ صفحه 6 )

 

32 ـ  قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا

إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ

 

گفتند : خداوندا ؛ تو پاکی و بی عیبی ما را دانش نیست جز آنچه بما آموخته ای

توئی دانای راست دانش و راست کار

.

33 ـ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ

وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ

 

خداوند گفت : ای آدم نام های چیزها را به فرشتگان خبر کن،

 پس چون آنان را بنام های شان آگاه کرد خداوند به آنها گفت :

آیا بشما نگفتم که من نهان ها و پوشیده ‏ها‏ئی که درآسمان و زمین است می‏دانم

و نیز آنچه شما می‏نمائید و پیدا میدارید و آنچه را که نهان میدارید همه را می‏دانم!


34-وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ

إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ

 

هنگامی که ما به ملائکه گفتیم آدم را سجده کنند، پس همگی سجده کردند جز شیطان

که سر وازد  و  برتری جست و در علم خداوند از کافران بود.

 

از عارفی پرسیدند:

آدم و ابلیس هر دو در بهشت گناه کردند،

چه شد که آدم بخشوده و ابلیس ملعـــــون شد؟

گفت: گناه آدم از شهوت بود

و گناه ابلیس از عجب و تکبـــــر

که نزد خداوند بخشش پذیر نبــــــود.

 

 

35 ـ وَ قُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ

وَ کُلاَ مِنْهَارَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا

وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ

 

گفتیم  ای آدم  با جفت خویش در بهشت بنشین

و ازان بخور  بناز و خوش و آسان هر جا که بخواهید

ولی نزدیک این درخت مگردید

که اگر از آن درخت بخورید از ستم کاران بر خود باشید


 

راجع به آفرینش آدم و حـــــوّا نوشته اند:

چون خداوند آدم را از خاک آفرید

و روح خو در او دمید،

و چون در بهشت تنها به سر می‏برد!

وحشت زده شد

و خواب بر او چیره گشت،

در آن حال خداوند حوا را از پهلوی چپ او آفرید

بی آنکه بری آدم رنجی باشد!

پس چون بیدار شد

زنی زیبا را در کنار خود دید،

پرسید تو کیستی؟

گفت: من جفت تو و همسر تو هستم !

و خدا مرا آفرید تا مونس تو باشم!

و تو به من آرام گیری!

گویند چون آدم جویای حال حوا شد

از این جهت همیشه

خواستگاری زناشوئی از سوی مرد است نه از سوی زن!

آن گاه حوا هوس گردش در باغ بهشت کرد

و آدم را گفت مرا دعائی کن

که خداوند رفیقی و دمسازی به من دهد

که در باغ بهشت با او گردش کنم!

آن گاه خداوند سیمرغ را فرستاد

تا با حوا گردش کند!

 

در آن هنگام بود که فرشتگان دانش آدم را آزمایش کردند


و پرسیدند با تــــــــو کیست؟

گفت: زنی است

پرسیدند نامش جیست؟

گفت حـــــــــوّا،

پرسیدند به چه معنی است؟

گفت: چون از زنده (حی) آفریده شده!

پرسیدند او را دوست داری؟

گفت آری!

از حـــــوا پرسیدند که تـــــــو آدم را دوست داری؟

گفت نــــــه!

در صورتی که درجه دوستی او از آدم بیشتر بود

و از این رو است که می‏گویند :

زنان به همسر خود در دوست داشتن ،

حقیقت را نمی گویند.

 

جلیل است و جبار خدای جهان و جهانیان،

کردگار نامدار نهان،

نه بر دانسته خود منکر،

نه از بخشیده خود پشیمان،

ابلیس را از آتش آفریند و در بهشت او را جای دهد!

مقرّبان حضرت را به طالب علمی پیش وی فرستد

با این همه مقام ومرتبت،

رقم‌ شقاوت بر وی کشد

و زنّار لعنت بر میان وی بندد!

و آدم را از خاک تیره برکشد

و فرشتگان بالا را جمــــــال پــایــه تخت او کند

و کسوت عــــزّت بر او بپوشاند

و تـــــاج کرامـــــت برفــــــرق وی نهد

و به مقربان حضرت‌ فرمان دهدکه او را سجده کنند!


در آثار و کتاب ها آمده‌که :

 خداوند جبرئیل و میکائیل را

که فرشتگان مقربند فرمود

تخت آدم را برگیرید و به آسمان ها برگردانید

تا همه شرف و منزلت او را بدانند،

آنان که برخلاف او اعتراض کرده بودند

تخت آدم را بر عرش مجید نهادند

تا فرمان سجود آمد

همه فرشتگان آمدند

 و در آدم نگریستند،

همگی محــــو  جمــــــال او شدند!

رویی که خــدای آسمــان آراید

گر دست مشّـاطـه را نبینـد شـاید

 

جمالی دیدند تـــــاج بر سر،

حلّــــــــــه بر ســـــر،

تراز عنایت بر آستین عصمت،

که این مزیت تــــــاج،

اشارت است به آفرینش آدم به صورت خدایی،

 و حلّه به آفرینش از روح خداوندی،

و مورد عنایت از محبت خداوندی!


هرچنـد غریبیــم و دل اندر وائیم

ما چـاکـر آن روی جهـان آرائیم

 

گویند وقتی ابلیس به آدم رسید او را گفت:

بدان که تـــــــو را روی سپید دادند

و مـــــــــا را روی سیـــاه،

غرّه مشو که مثال ما همچنان است که

 باغبانی درخت بادام در باغ نشاند

تا آن درخت به برآید و آن را بفروشد،

یکی را مشتری، خداوند شادی باشد

و یکی را، خداوند مصیبت،

آن مشتری مصیبت زده بادام ها را روی سیاه کند

و بر تابـــــــوت مرده باشد!

و خداوند شادی او را با شکر آمیزد

و هم چنان سپید روی بر شادی خود نثار کند،

ای آدم آن بادام سیاه که سر تابوت ریزند مائیم

و آن چه بر سر شادی نثارند دوست تو است

اما دانی که باغبان هر دو یکی است!

و هر دو آب از یک جوی خورده ایم،

اگر کسی را کار با گُل افتد گُل بوید

و اگر کسی را به خار باغبان افتد خار در دیده زند!



گفتم که ز عشـق همچـو مـویت باشم

همـواره نشستـه پیش رویت باشــم

اندیشه غلط کــردم و دور افتـادم

من چاکـر پاسبـان کـویت باشـم


 

ولادت با سعادت پنجمین خورشید

 

آسمـــــان ولایت


 

امام محمّد ابن علیٍّ الباقر علیه السلام

 

بر شما و همه ولایتمداران مبارک



موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *