سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 2003779
  • بازدید امروز: 122
  • بازدید دیروز: 231
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[961]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1088 )                                                              

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


  ( قسمــت بیست و هشتم )


پایـه تـرازوی عمـل


 

   ( جزء شانزد هــم صفحــه 321 آیه 129 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و اگر سخنى از پروردگارت پیشى نگرفته

و موعدى معین مقرر نشده بود قطعا [عذاب آنها] لازم مى ‏آمد


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

 

خداوند هرکه را نواخت ؛

در ازل به فضل خود نواخت ، نه به طاعت او !

و هرکه را انداخت ؛

در ازل به عدل خود انداخت ؛ نه به معصیت او !

هرکه را بپذیرد ، از وی هیچ سرمایه نخواهد ؛

و هرکه را ردّ کند ؛ از وی هیچ سرمایه نپذیرد !

 

 

باشد تا فردا ؛ که فرشتگان ،

سرمایه ی خود را به بــــــاد بر دهند ؛

که ؛ ما حقّ پرستش تو را بجای نیاوردیم !

و آدمیان ؛ خرمن های طاعت خویش را به آتش در زنند که ؛

ما شناسائی تو را به حقّ و حقیقت نشناختیم !

و پیمبـــــران و دانشمندان ؛

از علم و معرفت خویش ، پـــــــاک بیرون آیند که ؛

ما را دانشی جز آن چه تو آموختی نیست !

[سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا ... ]

 

 

 

تا بدانید که خداوند هرچه کند به اراده ی خود و مشیّت خود کند ؛

و کردار بنـــــدگان پیوند کــــــــردار او نشاید ،

چه ؛ اگر روا بودی که طاعت ، پیوند رحمت وی باشد ؛

امّــــــا در خدائی درست نباشد ،

و اگر روا بودی ، معصیت ، پیوندِ عقوبت خدا آمدی ؛

در این صورت ؛ فضل و عدل او کجا می رود ؟

بنابراین ؛ اگر رحمت کند ؛ به فضل خود کند ، نه به طاعت ما ،

و اگر کیفر دهد ؛ به عدل خود دهد ؛ نه به گناه ما !

و اگر جز این باشد ؛ در مشیّت خدائی او نباشد !


 

[ دانشمندان و پژوهشگران بر این باورند که ؛ منظور و مفهوم کلام این که : فضل الهی و عدل خدائی ، پایه و اساس آفرینش و گردش و سیر به سوی کمال برای همه ی موجودات است ، و عبادت و معصیت در جای خود رحمت و عقوبت در پی دارد ، ولی ترازوی عمل ، تنها روی اعمال بندگان نیست ، بلکه پایه ی آن روی فضل و عدل خداونداستوار است . ]

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1085 )                                                               

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )

 ( قسمــت بیست و پنجم )

 راه عشــق


 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 320 آیه 121 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا

مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد

و شــــروع کردند به چسبانیــــــــدن بـــــــرگ هـــاى بهشت بر خود

و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

... وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى

از عالِـــــم عــارفــــی پرسیدند :

آدمِ صفیّ با آن همه دولت و منزلت و رتبت که نزد خدا داشت ؛

چه حکمت بود که عصیان و غِوایت در باره ی او فرمود ؟

عارف گفت :

تخم محبت در زمینِ دلِ آدم افکندند ،

و از کاریزِ دیدگان ، آب حسرت بر او گشادند ،

و آفتابِ اِشراق (وَاَشرَقَتِ الارضِ) بر آن تافتند ،

تخـــــــم ، قابلیّت روئیدن یافت ؛

و هوای فراموشی (فَنَسِیَ) او را در بوستان بهشت بپرورانید ،

و آفتابِ بی عزمی (وَلَم نَجِد لَهُ عَزما) آن را خشک کرد !

و به داسِ گزینش (ثُمَّ اجتَبیهُ رَبُّهُ) بدرود !

 

آن گاه به آفتابِ توبــــه و هدایت (فَتابَ عَلَیهِ وَ هَدی) او را پــــــاک کرد !

آن گاه خواست که او را به آتش دوستـــــی پختــــــه گـــردانَد !

تنوری از سیاست (وَ عَصی آدَمُ) بتـــافت (داغ کرد) !

و آن قوّتِ عشق را در آن تنــور پختــه کرد !


هنــوز مــــــزه آن خـــــوراک به مــــذاق آدم نرسیــده بود که ؛

زبـــــــانِ نیــــاز برگشـــــاد که (رَبَّنا ظَلَمنا اَنفُسَنا) !

این بود که از بهشت ، مأمورِ دنیا گشت !


 

گفته اند ؛ که آدم را دو وجود بود ؛

وجودِ اول ؛ دنیــــا را بود نه بهشت !

و وجود ِ دوم ؛ بهشت را باشد نه دنیــــا !

بدین گونـــــــه که ؛

ابتدا فرمان آمد که از بهشت بیرون شو و به دنیا رو !

و تاج و کلاه و کمـــــر در راه عشق دربــــــاز !

و با سختی و درد و محنت بساز ،

آن گاه تو را به این وطن عزیز ؛ و مقــامِ بقــا ؛

با صد هزار خلعتِ لطف ، و انـــواع کـــرامت ، باز رسانیم !

آن گاه ؛ فردا است که آدم را ببینی با ذرّیّت ِ خود ؛

که در بهشت می رود ؛

و فرشتگان به تعجب وی را می نگرند و گویند :

ای آدم ؛ بیرون آوردنِ تو از بهشت ؛

پرده ی کار ها و سِـــرّ راز ها است !

زیرا در صُلبِ تو ؛ هزاران نقطه ی پیغمبری است ،

پس رنجی برگیر ، و تا روزی چند ، گنجی برگیر !

چنان که مصطفی(ص) را فرمود :

ما مکّیان را برگماشتیم تا تو را از مکه بیرون کنند ،

و فرمودیم تا به مدینـــــــه هجـــــرت کن ؛

و جــامــــه ی غـربــت بپـــوش ،

این همه تعبیه برای آن است که ؛

روزی تو را با ده هزار مرد شمشیر زن به مکه باز آریم !

تا صنادید قریش تعجب کنند و گویند :

این همان یتیمی است که تنها از مکه بیرون شد !

و اینک کارش به کجا رسیده است ؟ !!!


پس ای آدم ؛

اگر تو را از بهشت به همراه مار و ابلیس به دنیــــا فرستادیم ؛

بــــــار دیگــر در صحبــتِ رحمــت و مغفـــــــرت ؛

و بدرقه ی اقبال و دولت باز آوردیم ؛


و تو ای محمــــد ؛

اگر تــــــــو را از این خاکــــدان و منــــزل اندوهـــــان ،

چند روزی به فــــــراق مبتـــــــلا ساختیم ؛

و در صحبتِ نفسِ امّاره بداشتیم ؛

در آخر به صحبتِ رضا ، و خطابِ ( اِرجِعِی اِلی رَبِّکَ) ؛

به نفس مطمئنّه ، تو را به جوارِ رحمت و کرامتِ خود آوردیم .


من به خود نامدم این جا که به خود باز روم


آن کـــــه آورد مـــــرا ؛ بـــــاز بَـرَد در وطنـم


 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1087 )                                                               

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


  ( قسمــت بیست و هفتم )


آفتـاب سعـادت

 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 321 آیه 127 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى


    ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و این گونه هر که را به افراط گراییده و به نشانه‏ هاى پروردگارش نگرویده است

‏سزا مى ‏دهیم و قطعا شکنجه آخرت سخت ‏تر و پایدارتر است

 

 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

یتیم عبدالله چون در آمد ، سفره بیفکند ،

و مردم را به اسلام خواند ،

بوجهل و بولهب و بوسفیان و مانند اینها ؛

ایمــــــــــان نیاوردند و گفتند :

مهتـــــــران و خواجگان ، ننــــــگ دارند که ؛

به دعوت گدایان و درویشان حاضر آیند !

ولی چون صلای محمد(ص) در اقطار و اکناف جهان طوافی کرد ؛

هرجـــــا سوختــــــه ای بود اجــــــابت کرد ؛

سلمان از فارس ؛ بلال از حبشه ؛

صهیب از روم ؛ اویس از یمن ؛

رو به راه آوردند ، و سرگردان در تکاپوی افتادند ؛

و عاشق وار روی به حضرت آوردند ؛

و چون در رسیدند بر سفره اســـــلام نشستند ؛

و آفتاب سعادت در آسمان ارادت به کمـــال رسید ؛

بزرگان عرب و گردنکشان قریش در نگریستند ؛

بی دولتیِ خود را در جنب دولتِ درویشان و گدایان دیدند ؛

حسد بردند و کینـــــه ورزیدند و امر به ناحق کردند ؛

محمـــــــــــد(ص) را گفتند :

این گدایــان را بــــــــران تا مــا با تـــــو باشیم !

چون مـــــا را عـــــــار آید که با گــدایــــــــان نشینیم !

 

 

 

سرور پیمبران از غایت حرصی که به اسلام آوردن آنان داشت ؛

خواست که آن را در پیش گیرد ،

و به خواستــه ی صنــادید عـــرب گردن نهـــــد !

در حال از حضرت عزّت خطاب رسید :

ای محمّد ؛ گِرد آزارِ دلِ سوختگان مگرد !

که کریمان را عادت نبوَد که درویشان را از سفره برانگیزانند !

ای محمّد ؛ زندگیِ این گدایان به ذکــــر مــــــا است ،

و آن خواجـــگان را فرمـــــــان مبـــــــــــر ،

که دل ایشان از ذکــــر مـــا تهـــــی است .

درویشان را صفت آن است که ؛

خـــدای را در حال ایستادن و نشستن یــــــاد کنند ؛

و عادتشان این است که ؛

خداوند را هر بامداد و شامگاه می خوانند ؛

و سیـــــــرتشان این است که ؛

اگر چیــــــزی دارند ایثـــــار به نفس کنند ؛

و دیگران را بر خود برتری دهند ؛

از این رو است که خدا ایشان را دوست دارد ؛

و ایشان هم خــــــدای را دوست دارند .

ولی خواجگان قریش را صفت این است که ؛

با خدا و فرستاده ی او به جنگ اندر شوند؛

و عادتشان این است که ؛

در زمیـــــــن فســـــــــاد کنند ؛

و سیرتشان این است که ؛

یا تو را بکشند یا زندانی کنند یا از شهر بیرون نمایند !



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1086 )                                                               

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


  ( قسمــت بیست و ششم )


عـروسِ معـرفـت


 

   ( جزء شانزد هــم صفحــه 320 آیه 124 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم   

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى


     ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه : 

 

و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت

و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى ‏کنیم


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه : 

 

حضرت امام جعفر ابن محمدِ الصادق علیه السلام ؛

 در مورد این آیه شریفه فرموده اند :

خداوند فرموده ؛ بندگان من اگر مرا شناختند از من دوری و اعراض نمی کنند ،

و کسانی که از من و از یاد من دوری می کنند آنها را وامیدارم که به اجناس و الوان دنیائی روی آورند !

پس ؛ هرکس خــدا را شناسد ؛

در همه حـــال ، او را یـــــــــــاد کند ؛

و از همه ی یاد ها ، جز یاد او اعراض کند ؛

و هرکه او را داند ؛ پیوسته ذاکرِ او ؛

و بر اداء فرائض و واجبــــــات مواظب باشد ؛

و هرکه در همه عمر ، یک لحظه از یاد خدا غافل باشد ؛

و از ذکـــــر حــــــق روی گردانــــــد ؛

و به ذکـــر خلــــــــق روی آوَرَد ؛

عروسِ معرفت و خداشناسی ، روی از او بپوشد !

و هرگز از آن جمــــــال ، بهـــــــــره نیابد !


 

این حال کسی است که ؛

یک لحظه از یاد خدا غافل شود !

پس وای به حـــــــــــــال کســـــــانی که ؛

در تمام عمــــــــــر از یــــــاد خـــــــدا غافلنــــد !


 

از خداوند تبارک و تعالی به سیّد فرزندان آدم خطاب رسید :

ای مهتـــــر عالَــــم ؛ من نپسنـــــدم که ؛

اعتماد تو در دو جهـــــان جز به مـــــــا باشد ،

یا بر زبان تـــــو جـــــز ذکــــــر مـــــا رود ،

و در دل تو جز مهـــــر مــــــا باشد ،

همه را بر تو بیرون آریم و دشمن تــــو گردانیم ؛

تا در دو جهان جـــــــز از مــــــا تــو را یـــــاد نیـــــاید !

و اول از همه ؛ خویشان و تبــــــار و نزدیکان تو را بیرون آوریم ،

تا چون از آنان جفـــــا بینی ، بر دوران خود دل ننهی ،

و جون روی از خلق گردانیــــــدی ؛ به من پیوندی !


 

 

 

پس بدان ای جوانمـــــــرد ؛

هرکه به خـــــدا نگــــرد ، به خــود ننگـــــرد ،

هرکه یاد او کند ، یاد خود فراموش کند ،

و به غیر او اعتمـــاد نکند و امیــــد نداشته باشد ،

زیرا ؛ یــــــاد خود و یاد خلق ، تخــم غمــــان است ،

و جز یاد حق و حقیقت ، جمله تاوان است ،

اگر نه در ازل تو را یـــــــــــاد کردی ،

کَی تو را زَهـــــــره ی یــــــادکــــــــردِ او بودی ؟

و اگر نه این که خود فرموده ؛

مرا یــــــــاد کنید تا شما را یــــــــــــاد کنم ،

کِی یارستی ذکـــــر وی در خواب دیدن ،

یا نـــام او به خاطر گذراندن ! ؟


 

 

آن کس که تو را شناخت ، جان را چه کند ؟


فرزنـــــد و عیــــــال و خانمــان را چه کند ؟


دیوانـــه کنی هــــر دو جهــــانش بخشی


دیوانــــه ی تــــو هر دو جهان را چه کند ؟

 

الهی و ربی ؛ من لی غیرک


 

اَلسََّـــــــلامُ عَلَیــــــکَ 

روحی و ارواح العالمیــن لتــراب مقدمه الفــــداه


 

 

 

سالروز ارتحال نبیّ مکرّم و پیامبر اعظم

حضرت محمّد مصطفی (ص)

وشهــادت سبط اکبــر رســول الله (ص)

 مظلــوم تـــرین امـــــــام،

ابامحمد حضرت حسن ابن علی المجتبی(ع)

وشهــادت قبله هفتـم و امــام هشتـم

اباالحسن حضـرت علی ابن موسـی الرضّــــا (ع)

علیهم آلاف التحیة و الثناء را

به شمــــــا

و همه محبان و پیروان آن حضرت

تسلیت عرض می نمائیم

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید         ( 1084 )                                                               

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


  ( قسمــت بیست و چهارم )


مـرغ بـاغ ملکـوت



 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 320 آیه 116 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید

پس جز ابلیس که سر باز زد [همه] سجده کردند



 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

اولین آثار عنایت ازلی در حق آدم صفیّ آن بود که ؛

خداونـــــــد به کمــــال قـــــــدرت خویش ،

مشتی از خـــــــاک زمیــن برگرفت ،

و آن را در قالب تقویم نهاد ،

پس از آن در تخمیـــــر تکوینی آورد !

سپس شاه روح را در بالشِ نهــــاد او بنشانـــد !

بعد منشــــور خلافت او در زمین برخواند ،

و نام های موجودات را به قلمِ لطف ؛

بر لـــــــوحِ دلِ او ثبت کرد ،

آن گاه مقدسات حظیرة القدس را فرمود :

تا او را سجـــــــــده کنند ! (به حاصل کار او سجده کنند)

این همه منزلت و مرتبت ، نه در شأن گِل بود !

که ؛ آن بر سلطان دل بود !

خداوند پس از آفرینش آدم از خـــــاک ؛

لطیفه ای از لطایفِ الهی ؛

و سِـرّی از اســـــــرار پادشاهی ؛

در سویـــــــدای دل آدم به ودیعــــــت نهاد !

و چون فرشتگان ، آن بزرگی را در باره او دیدند ؛

ارواح خود را نثــــــــار آستانه ی مقدّس خـــــاک کردند !


 

آن را که به دوستـــی ورا مست کنند


عالَـــم همـــه در همّـت او پست کنند


در دوستیَش نیستـی ای هست کنند


آن گه به شراب وصل سرمست کنند!

 

پس بدان ای جوانمــــــــــرد ؛

آدم تا وقتی قالب قدرت ندیده ؛

و در پــــرده ی صنـــــــع لطــــف نیامده ؛

و نـــــــور سِــــــرّ علـــــــــــم بر او نتــابیــــــــــده ؛

و سِـــــــــرّ مواصلــــــت و حقیقت محبت ؛

به او روی نموده ، خاک بی ارزش بود !

اکنون که آن معانی ظاهر گشت ؛

و این دُرّ حقـــــــایق در دل وی نهـــــادند ؛

او را خـــــــاک مگـــــــو ؛ که او را پـــــاک گــــــو !

و او را لــؤلـــــــــــؤِ مـکنـــــون گـــــــــوی !

اگر کیمیا که ساخته ی خلق است ؛

می شاید که مس را زر کند ؛

چرا محبتی که صفت حــــقّ است ؛

نشــــــایــــــد تا خـــاک را از تیــــرگی پــــاک ؛

و تـــــــــاجِ تـارکِ افــــــــلاک کند !

اگر از گِلی که سرشتـــه ی تو است گُل آید ؛

چه عجب ، گر از گِلی که سرشته ی خــدا است دل آید !

که : قل الروح من امر ربی !

که ؛ این همه شأن و مرتبت نه در شأنِ گِل بود ؛

کــــــه ؛ آن لایــق سلطــــــان دل بــــــــود !

چه ؛ که روح ؛ سرِّی از اسرار الهی ،

و لطیفه ای از لطایف خدائی ،

و معنی ای از معــــــــانی غیبی است !

 

 

روزها فکــــــر من این است و همه شب سخنم

که چــــــرا غـــافــل از احـــــوال دل خویشتنــم؟


 از کجـــــا آمــــــده ام؟ آمدنـم بهــر چــــــه بود؟

 به کجـــــــــا می روم آخــــــر ننمــــــایی وطنم

 مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مـرا

 یا چه بوده است مــــــــراد وی از این ساختنـم

 جـــان که از عالم عِلـــوی ست یقین می دانم

 رخت خــود بــــــاز برآنم که همان جـــــا فکنم

 مـرغ بـاغ ملکــوتــــم نَیَـــــم از عالَـــــم خــاک

 چنــــــد روزی قفسی ساختـــــه ام از بـدنــم

 ای خوش آن روز که پــــرواز کنم تا بر دوست

 به هــــوای سر کویش پـَـــــر و بـــالی بزنــم

 کیست در گـــــــوش ؟ که او می شنود آوازم

 یاک دامی ست سخن می کنـد انــدر دهنـــم

 کیست در دیده ؟ که از دیده بـــرون می نگرد

 یا چه جان است ؟ نگـویی که منش پیــرهنم

 تا به تحقیـق مـــــرا منــــــزل و ره ننمـــــایی

 یک دم آرام نگیــــــرم ، نفســـــی دم نزنــــم

 میِ وصلــم بچشــــان تا درِ زنـــــــدان اَبَـــــد

 از سر عربــده مستــانــــه به هم درشکنـــم

من به خود نامدم این جا که به خود باز روم

آن کـــــه آورد مـــــرا ؛ بـــــاز بَـرَد در وطنـم



موضوع :


<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *