سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1988241
  • بازدید امروز: 109
  • بازدید دیروز: 152
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 730  ) 

                                                                                    

ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )


( قسمــت بیست و هفتـم )


خلـوتگاه عشــق



 

 

 ( جزء نهــم صفحه 162 آیه 95 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آبائَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ

فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ


تفسیـــر لفظـــی :

 

سپس (هنگامى که این هشدارها در آنان اثر نگذاشت)،

نیکى (و فراوانى نعمت و رفاه) را به جاى بدى قرار دادیم ، آنچنان که فزونى گرفتند

(و مغرور شدند) و گفتند : تنها ما نبودیم که گرفتار این مشکلات شدیم

به پدران ما نیز ناراحتى و شادمانى رسید ، چون چنین شد ، آن ها را (به سبب

اعمالشان) ناگهان گرفتیم (و مجازات کردیم) ، در حالى که درک نمى کردند.


تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

قومی را در سَــرّاء (نعمت و خوشی)

و قومی را در ضَــرّاء (گرسنگی و زیان مال)

آزمایش کردیم ،

و آنان به هر دو حال (نعمت و نقمت) کافر شدند ،

نه قدر نعمت شناختند و نه با محنت ساختند ،

تا روز نعمت سرآمد و شب محنت فرا رسید ،

و فرمود : آنان را ناگهان دچار عذاب و بلا ساختیم ،

 

باز قومی دیگر در محنت صبـر کردند و در نعمت شکر نمودند ،

تا به شکیبائی درجات بلنـــــد یافتند ،

و در سپاسگزاری ، نزدیکی و مواصلت دیدند .


نقل شده : در روزگاران ماضی ؛ مردی پارسا از نیک مردان روزگار ، روزی درمی برداشت و به بازار شد تا خوراک خَرَد ، دو مرد را دید که با هم درآویختند ، و با یکدگر جدال و خصومت درگرفتند ، ایشان را گفت : این جدال و نزاع از بهر چیست ؟ گفتند از بهر یک درم سیم ! آن مرد یک درم سیم که داشت به ایشان داد و میانشان آشتی انداخت ! و به خانه باز آمد و قصه را با عیال خود گفت ! عیال گفت : خوب کردی ، درست کردی ، صواب کردی ! و در همه ی خانه جز آن چه که برداشتی نهادنی نبود مگر اندکی ریسمان ! آن را به او داد تا در بازار با آن خوراکی خَرَد ،

آن مرد ریسمان را به بازار برد و هیچ کس آن را نخرید ! بازگشت تا به خانه رود ، مردی را دید ماهی می فروشد ولی بازار او کساد و کسی از وی ماهی نمی خرد! گفت ای خواجه ؛ ماهی تو را کسی نمی خرد و ریسمان من هم مشتری ندارد ! چه بینی اگر با یک دگر معاملتی کنیم ؟ ریسمان به او داد و ماهی بستـــد و به خانه آورد ، چون شکم ماهی را شکافتند دانه ی درشتِ مرواریدِ پر بها از آن بیرون آمد !  

آن را به گوهریان بردند و به صد هزار درم فروختند ! به خانه باز آمدند و مرد و زن شکر خــــدای را بجای آوردند ، و در خداپرستی و فروتنی و نیکوکاری بیفزودند !

سائلی بر درِ سرای آنان بایستاد و گفت : مردی هستم درمانده و درویش ، دارای عیال و حال پریش ، با من رفق کنید .

زن به مرد نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم ، تا خداوند به ما نعمت داد ، و آسانی و فراخی بخشید ، شکر آن است که نعمت را با درویش قسمت کنیم ،

پس آن را دو بخش کردند ، و یکی را به درویش دادند !  

درویش پاره ای برفت و بازگشت و گفت : من سائل نیستم ، و فرستاده ی خدایم به سوی شما ، خداوند شما را در سرّاء و ضرّاء آزمایش کرد ، در وفور نعمت شکــــــر دیـــــد ،و در حرمان صبــــــر ! پس در دنیــــا شما را بی نیاز کرد ، و در آخـــــــرت آن بینید که هیچ چشمی ندیـــده و هیچ گوشی نشنیده ! و به خاطر کسی نگذشته است .

 

فرخ آن روز که از این قفس آزاد شوم

از غمِ دوریِ دلدار رَهَم ، شـــاد شوم

سر نِهَم بر قدم دوست به خوتگه عشق

لب نهم بر لب شیرین تو ، فرهــاد شوم

طی کنم راه خرابات و به پیــــری برسم

از دم پیـــــر خرابـــــات ، دل آبـــاد شوم

یادِ روزی که به خلوتگـــــه عشــاق روم

طرب انگیز و طرب خیز و طرب زاد شوم

نه به میخانه مرا راه ، نه در مسجد جــا

یار را گو ، سببی ساز که ارشــاد شوم

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 159 ]

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (729 )  

                                                                                   

ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )  

 

( قسمــت بیست و ششــم ) 


دفتـــر عشـــق


 

 ( جزء نهــم صفحه 162 آیه 94 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ

 

تفسیـــر لفظـــی : 

و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به سختى ها و رنج ها گرفتار ساختیم ، شاید (به خود آیند ، و به سوى خدا) بازگردند و تضّرع کنند


تفسیر ادبی و عرفانی :  

سِــرِّ رسالــت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان به خلق آن است که :

خداوند جلیل خلق را بیافرید ، و ایشان را به دو صنف بیرون داد :

صنفی اهــــل سعـــــــادت و ســـزاوار رحمت و کرامت ،

و صنفی اهل شقاوت و سزاوار عقوبت و نقمت ،

پیغمبران را برای بشارت و انذار فرستاد

تا با مـــــــــــردم اتمـــــــام حجّــــت شده باشــــد که :

 بشارتِ سعیدان ، اظهار رحمت و مغفرت است ،

و انــــذار شقیّــــان اظهــار قدرت و عزت .

سعیدان را گفت بشارت باد آنان را فضل خداوندی ،

و شقیان را گفت : منافقان را عذاب دردناک بشارت باد !


اگر خداوند می خواست مردم بدون پیغمبران و فرستادگان هم ایمان می آوردند ، لیکن خواست که از میان بندگان خود لختی را به رسالت خویش گرامی گرداند ، و بر فرق ایشان تاج کرامت نهد ،


نه بینی که هریک از ایشان را شرفی دیگر داد و نوازش و لطفی دیگر ؟

آدم را خلیــل گفت ،

ابراهیم را صفی خواند ،

موسی را کلیـــــــم خواند ،

عیســـــــی را روح خـــــــــــــود ،

و مصطفـــی را حبیــــــب خود خواند .

که این تشریف و تخصیص برای اظهار عزت و مرتبت آنان است نه نظام ملک خویش ، که ملک او را به جلال احدیت و کمال صمدیت راست و پا برجا است و از خلق پیوندی نباید !

 

 

 

 

رازی است مرا ، رازگشــــــائی خواهــم

دردی است به جانــــم و دوائی خواهــم

گر طـــــور ندیـــدم و نخواهـــــــــم دیدن

در طور دل از تــــــــــو جای پائی خواهم

گر صوفی صــــــافی نشدم در رهِ عشق

از همت پیــــــرِ ره ، صفــــــــائی خواهم

گر دوست وفـــائی نکنـــــــــد بر درویش

با جـــان و دلم از او جفـــــــــائی خواهم

بــردار حجــــاب از رخ ای دلبــــــر حُسن

در ظلمت شب ، راهنمـــــــــائی خواهم

از خویش برون شو ای فرو رفته به خود

من ، عاشقِ از خویش رهــــائی خواهم

در جـــان منی و من نیـــــــــابم رخ تـــو

در کنــزِ عیـــان ، کنــزِ خفـــائی خواهم

این دفتـــر عشق را ببنــــد ای درویش

من غرقــم و دست ناخـــدائی خواهم

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 159 ]

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (728 )                                                                                      

ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )  

 

( قسمــت بیست و پنجم )


تعظیـم فرمـان شــرع

 

 

 

 ( جزء هشتــم صفحه 161 آیه 85 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جائَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ

فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها

ذالِکُم خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ

 

تفسیـــر لفظـــی :

 

و به سوى مدین ، برادرشان شعیب را (فرستادیم) ، گفت: اى قوم من ! خدا را بپرستید ، که جز او معبودى براى شما نیست. دلیل روشنى از طرف پروردگارتان  براى شما آمده است ، بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید ، و از اموال مردم کم نگذارید ، و در روى زمین ، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیا) اصلاح شده است، فساد نکنید. این براى شما بهتر است اگر با ایمان هستید.



تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

قوم شعیب مردمی دون همت و بی حاصل بودند ، که در پیمانه ها و ترازوهای محقّر به دانه ها و ذرّه ها ، اندازه ی فرمان حقّ را درگذاشتند ! و از حدّ راستی به صفت مخالفت ، قدم بیرون نهادند ، تا آن بلای بزرگ و عذاب دردناک بر آنها فرود آمد .

خلق ؛ این گنـــاه را کوچک دانند ! که کوچک نیست ! چون اعتبار به خود گناه نیست ، بلکه اعتبار به مخالفت با حکم خداوند و نافرمانی او است ، و بی حرمتی به شرع مقدس و از حدود آن درگذشتن است .

این تعظیم جلال شریعت و توقیر جمال حقیقت ، امری است که امت محمّد (ص) را نصیب گشتــــه ، و دولتی است که از راه توفیق روی به ایشان نهاده ، تا دقایق وَرَع دریافتند و اندازه های شریعت و خرده های دیانت به حکم فرمان ، بزرگ داشتند و از آن قدم فراتر ننهادند .

[ البته بازار فعلی مسلمین و مخصوصاً بازار های ایران اسلامی از این قانون و حکم الهی مستثنا! هستند و شاید مشمول آیه شریفه ی : وَیلٌ لِلمُطَفّفِین هم نباشند !!! ]

 

نوشتـــــه اند :

یکی از دانشمندان مشهور که حدیث می نوشت ، در مـــــرو قلمی به عاریت از دانشمندی گرفت تا با آن حدیثی بنویسد ، سپس قلم را در قلمدان گذاشت و فراموش کرد آن را به صاحبش پس دهد ! از آن جا به عــــراق عزیمت کرد و در عراق قلم عاریتی را در قلمدان دید ! دلتنگ شد و در وی اثری بزرگ کرد ! تا آن جا که به مرو برگشت و قلم را به صاحبش باز گرداند ! و آن گاه دوباره به عراق رفت .

نقـــــل شــــده :

 مؤمنی را دیدند می گریـــــد ، پرسیدند علت چیست ؟ گفت : وقتی (زمانی) گناهی کردم ، اکنون چهل سال است که بدان می گریم ، گفتند : آن چه گناه است ؟ گفت : دوستی به دیدن من آمد ، برای او ماهی بریان خریدم ، چون خواست که دست شوید ، از دیوار همسایه پاره ای گِل بگرفتم تا وی بدان دست شست ! اکنون چهل سال است که بدان مظلمه می گریم ! و آن مرد نمانده تا از او حلالیــــــت بخواهم !

 

نوشتـــــــه اند :

حسین ابن علی علیه السلام روزی در زمان کودکی یک دانه خرما از مال صدقه در دهان نهاد ، رسول الله (ص) حاضر بود و آن را دید ، به حسین علیه السلام فرمود آن را بینــــداز ! که این مـــال صـــدقـــه است (و بیت المال مسلمانان !) .

نقــــل شــــــده :

روزی اموالی غنیمتی نزد عمر ابن عبدالعزیز خلیفه اموی آوردند ، و در آن اموال مُشک بود ، او بینی خود را محکم بگرفت و گفت : منفعت مُشک در بوی آن است ، و این حق مسلمانان است ، هرچند که این قدر در شرع به مسامحت است اما در کمـــــال ورع روا نمی داشت و تعظیـــم فــرمــــان شـــرع این اندک را بزرگ می داشت ، از آن جهت که بیـــدار و هشیـــــار بود ، و شریعت و حقیقت را گرامی میداشت و به چشم تعظیــــم و توقیــــر در آن می نگریست .

[ اگر تعظیـــم فرمان شرع بر روح و فـکــــر مسئــــولان مملکــــت حاکــــم باشد ( حداقل به اندازه ی این حاکم اموی ! نه مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام ! ) ، دیگر شاهد رانت خواری و پولشوئی و فسادهای بزرگ اقتصادی و ... و محاکمه ی مسئولان ذیربط نخواهیم بود ! ]




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (727 )                                                                                     

ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )  

( قسمــت بیست و چهــارم ) 


شمــع وجـود

 

( جزء هشتــم صفحه 160 آیه 80 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ

 

تفسیـــر لفظـــی : 

 

و به خاطر آورید لوط را، هنگامى که به قوم خود گفت : آیا عمل بسیار زشتى  را انجام مى دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟


تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

مردم جهان ســـه گروهند :


عـــوام ، خـــواصّ ، و خاصُّ الخاصّ


فاحشه ی در زبان عامیان همان است که :

شرع مقدس ، مجازاتش را تازیانه یا سنگ باران بیان کرده !

فاحشه ی در زبان خواصّ آن است که :

به چشم سر به لذت ها و شهوت های دنیا ننگرد ، و تنعّم و زینت دنیا را به خود راه ندهد هرچند حلال و از شبهت دور باشد ! که آفت حلال از نعیم دنیا در حق خواصّ بیش از آفت حرام در حقّ عوام است ، و حدّ این فاحشه از زبان صاحب شرع آن است که : چشم ها را از آن به بندند ، و دست ها را از آن باز دارند .

و فاحشه ی در لسان خاصّ الخاصّ ها آن است که :

به اندیشه ی دل بیرون از حق به دیگری نگرد ،

 

و خداوند فرموده :

بنده ی من ؛ خود را منگر !

همه کارِ ما بین ،

به کار خود منّت بر ما منه ،

توفیق از ما بین ،

از نشان خود بگریز ،

یکبارگی مهر ما بین ،

گرفتار مهر ما با غیر ما چه کار ؟

دل به سوی ما دار ، و جز ما را بگذار !


آشوب هم جهــان حدیث من و تو


بگذار من و همه جهــان گلشن تو

و نیز خداوند فرموده :

عجب دارم از کسی که به من ایمان دارد ،

چگونه به دیگری توکل و تکیه می کند ،

اگر نظری به احسان های من کنند؛

هرگز دیگری را نمی پرستند .

 

 

 

آید آن روز که من هجــــــرت از این خانــه کنم

از جهــــان پر زده بر شــــاخ عـــدم لانــــه کنم

رسد آن حـــال که در شمـــــع وجـود دلــــــدار

بــال و پَــــــــر سوختـــه کارِ شبِ پروانـــه کنم

روی از خانقــــــــه و صـــومعــــــــه برگــردانم

سجـــده بر خـــــاک در ساقی میخــــانــه کنم

حال حاصل نشد از موعظه ی صوفی و شیـخ

رو به کـــوی صنمــــی والـــه و دیــوانـــه کنم

گیســــو و خــال لبـــت دانه و دامنـد چه سان

مــرغ دل فــارغ از این دام و از این دانــــه کنم

شــود آیا که از این بتکــــده بربنـــــــــدم رخت

پر زنـــان پشت بر این خانــــه و بیگانــه کنم !

[دیوان امام خمینی (ره) ص 158]



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (726 )                                                                                      

ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )  

 

( قسمــت بیست و سوّم ) 


راه و رسـم بـرادری

 

 ( جزء هشتــم صفحه 159 آیه 73 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جائَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ

هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللهِ وَلاتَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلیمٌ

 

تفسیـــر لفظـــی :

 

وبه سوى (قوم) ثمود ، برادرشان صالح را (فرستادیم) ، گفت : « اى قوم من !

(تنها) خدا را بپرستید ، که جز او ، معبودى براى شما نیست . دلیل روشنى

از طرف پروردگارتان براى شما آمده : این « ناقــــه » الهى براى شما

نشانه اى است ، بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود ،

و هیچ گونه آزارى به آن نرسانید ، که عذاب دردناکى شما را خواهد گرفت !


تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

مراد از بـــــــــرادر در این مورد و در مورد لوط و شعیب نیز برادز دینی و حقیقی نیست ، بلکه برادر صــــوری و نــــژادی است ، و چون نسبت برادری به آنها داده شده و حقیقی نبود ؛ لاجرم در قیامت بگُسَلَــــد و هیچ اثـــر از آن نماند !

و این که خداوند در شأن روز قیـــامـــت فرموده : ( یَومَ یَفِرُّ المَرء مِن اَخِیهِ ... ) برادر از برادر فرار میکند ، همین نوع برادری است !

ولی در مورد مؤمنان فرمود : (اِنَّمَا المُومِنُونَ اِخوَة ) مؤمنان با هم برادرند ، و منظور برادران دینی است نه از روی نسب و خویشاوندی ! لاجرم فردا در قیامت آن برادری بیفــــزاید و بپیوندد .

 

خداوند تبارک و تعالی ، پیغمبران را بــــرادران امّـت خواند ، و برادر اگرچه مشفق و مهربان باشد لیکن از وی هم فرقت بُوَد هم عداوت ، یعنی هم جدائی و هم دشمنی !

چنان که یوسف (ع) از برادران چه دید و چه شنید ؟

تا بدانی در برادری این همه نگنجد !

و چون حکم الاهی در صفت اُخُوَّت رفت ، خداوند مصطفی (ص) را برادر امّت نخواند بلکه تــن و جـــــان ایشان خواند ، که فرمود : (جائَکُم رَسُولٌ مِن اَنفُسَکُم) ، و از تن و جان خود نه هرگز دشمنی آید و نه جدائی !

از این جا بود که دیگر پیغمبران هلاک قوم خود را خواستند ! ولی مصطفی(ص) رحمت و مغفرت برای آنان خواست !

خداوند در قرآن مجید پیغمبران را برادر قوم خواند ، لیکن قوم را برادر پیغمبران نخواند ! چون آنان در حق پیغمبران کاری کردند که هیچ برادری نمی کند !

اما پیغمبران را برادر قوم خواند که آنها با قوم برادری کردند ، و به راه راست باز خواندند ، و به قوم خود گفتند : مــــا نیــــک خــــواه شما هستیم ، سخن ما را بشنوید و بنیوشید ، که هرچه گوئیم سعـــــادت شما در آن است ، ولیکن چشم آنان به بیماریِ کفر آلوده ، و دل آنها به تاریکیِ جهل و نومیدی بسته شده ! کجا عبرت گیرند ؟ و آگاه شوند ؟ و به راه راست آیند ؟

آیا در تاریخ نخواندید که برادران یوسف (ع) با او چه کردند ؟ و او با آن قوم چه کرد ؟ آنها دشمنی کردند ولی او همه را بخشید و برای آنان رحمت و مغفرت خواست ! آنها او را به چاه انداختند و جدائی طلبیدند ! ولی او آنها را به مصر خواند و احترام کرد و غذا و مسکن و زمین و آب و مِلک داد و از گرسنگی و قحطی و هلاکت نجات داد !

همین قوم با موسی (ع) چه کردند ؟ و موسی با آنان چه کرد ؟ موسی آنان را از بردگی فرعون نجات داد ! ولی آنان با او مجادله کردن و به دستوراتش عمل نکردند و بهانه ها را به قدری تکرار کردند که بهانه ی بنی اسرائیلی مشهور جهانیان شد !

 

 

و امروزه نیز بقایای این قوم لجوج و ستمگر (صهیونیستها)

 

با فلسطینیـــــــان چه می کنند ؟

 

که تاریخ از ثبت و ضبط آن شرم دارد !

 



موضوع :


<      1   2   3   4   5      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *