نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (728 )                                                                                      

ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )  

 

( قسمــت بیست و پنجم )


تعظیـم فرمـان شــرع

 

 

 

 ( جزء هشتــم صفحه 161 آیه 85 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جائَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ

فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها

ذالِکُم خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ

 

تفسیـــر لفظـــی :

 

و به سوى مدین ، برادرشان شعیب را (فرستادیم) ، گفت: اى قوم من ! خدا را بپرستید ، که جز او معبودى براى شما نیست. دلیل روشنى از طرف پروردگارتان  براى شما آمده است ، بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید ، و از اموال مردم کم نگذارید ، و در روى زمین ، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیا) اصلاح شده است، فساد نکنید. این براى شما بهتر است اگر با ایمان هستید.



تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

قوم شعیب مردمی دون همت و بی حاصل بودند ، که در پیمانه ها و ترازوهای محقّر به دانه ها و ذرّه ها ، اندازه ی فرمان حقّ را درگذاشتند ! و از حدّ راستی به صفت مخالفت ، قدم بیرون نهادند ، تا آن بلای بزرگ و عذاب دردناک بر آنها فرود آمد .

خلق ؛ این گنـــاه را کوچک دانند ! که کوچک نیست ! چون اعتبار به خود گناه نیست ، بلکه اعتبار به مخالفت با حکم خداوند و نافرمانی او است ، و بی حرمتی به شرع مقدس و از حدود آن درگذشتن است .

این تعظیم جلال شریعت و توقیر جمال حقیقت ، امری است که امت محمّد (ص) را نصیب گشتــــه ، و دولتی است که از راه توفیق روی به ایشان نهاده ، تا دقایق وَرَع دریافتند و اندازه های شریعت و خرده های دیانت به حکم فرمان ، بزرگ داشتند و از آن قدم فراتر ننهادند .

[ البته بازار فعلی مسلمین و مخصوصاً بازار های ایران اسلامی از این قانون و حکم الهی مستثنا! هستند و شاید مشمول آیه شریفه ی : وَیلٌ لِلمُطَفّفِین هم نباشند !!! ]

 

نوشتـــــه اند :

یکی از دانشمندان مشهور که حدیث می نوشت ، در مـــــرو قلمی به عاریت از دانشمندی گرفت تا با آن حدیثی بنویسد ، سپس قلم را در قلمدان گذاشت و فراموش کرد آن را به صاحبش پس دهد ! از آن جا به عــــراق عزیمت کرد و در عراق قلم عاریتی را در قلمدان دید ! دلتنگ شد و در وی اثری بزرگ کرد ! تا آن جا که به مرو برگشت و قلم را به صاحبش باز گرداند ! و آن گاه دوباره به عراق رفت .

نقـــــل شــــده :

 مؤمنی را دیدند می گریـــــد ، پرسیدند علت چیست ؟ گفت : وقتی (زمانی) گناهی کردم ، اکنون چهل سال است که بدان می گریم ، گفتند : آن چه گناه است ؟ گفت : دوستی به دیدن من آمد ، برای او ماهی بریان خریدم ، چون خواست که دست شوید ، از دیوار همسایه پاره ای گِل بگرفتم تا وی بدان دست شست ! اکنون چهل سال است که بدان مظلمه می گریم ! و آن مرد نمانده تا از او حلالیــــــت بخواهم !

 

نوشتـــــــه اند :

حسین ابن علی علیه السلام روزی در زمان کودکی یک دانه خرما از مال صدقه در دهان نهاد ، رسول الله (ص) حاضر بود و آن را دید ، به حسین علیه السلام فرمود آن را بینــــداز ! که این مـــال صـــدقـــه است (و بیت المال مسلمانان !) .

نقــــل شــــــده :

روزی اموالی غنیمتی نزد عمر ابن عبدالعزیز خلیفه اموی آوردند ، و در آن اموال مُشک بود ، او بینی خود را محکم بگرفت و گفت : منفعت مُشک در بوی آن است ، و این حق مسلمانان است ، هرچند که این قدر در شرع به مسامحت است اما در کمـــــال ورع روا نمی داشت و تعظیـــم فــرمــــان شـــرع این اندک را بزرگ می داشت ، از آن جهت که بیـــدار و هشیـــــار بود ، و شریعت و حقیقت را گرامی میداشت و به چشم تعظیــــم و توقیــــر در آن می نگریست .

[ اگر تعظیـــم فرمان شرع بر روح و فـکــــر مسئــــولان مملکــــت حاکــــم باشد ( حداقل به اندازه ی این حاکم اموی ! نه مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام ! ) ، دیگر شاهد رانت خواری و پولشوئی و فسادهای بزرگ اقتصادی و ... و محاکمه ی مسئولان ذیربط نخواهیم بود ! ]




موضوع :