سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1986166
  • بازدید امروز: 260
  • بازدید دیروز: 185
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (493 ) 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت صـد و چهــارم ) 


راه بنــدگی

 

 

( جزء سوم صفحه 44)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

 

264 ـ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ  وَالأذَى

کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ  بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ

فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ  تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا

لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَى  شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ

وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ

 

تفسیر لفظی :

 

ای کسانی که ایمان آوردید ، صدقه های خود را با منت و آزار تباه نسازید ،

مانند کسی که مال خود را از روی ریاکاری بر دیدار مردم انفاق می کند !

در حالی که نه به خدا و نه به روز رستاخیز ایمان دارد ! نمون چنین کسی

نمون سنگ خاره نرم است که که به آن خاک باشد و بارانی به آن رسد

و آن را سخت و بی بهره کند ! که هیچ نتوانند از آن بهره مند شوند

و خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند .  

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

                                       

                                       خداوند می فرماید :

ای شما که ایمان آوردید

و دست به حلقه بندگی ما زدید ،

و به حبل عصمت ما درآویختید ،

راه بندگی نه آن است که

به گِرد خود نگرید ،

و در طاعت بر ما منّت نهید !

که هرچه شما کنید ،

به توفیق و اراده ما است ،

دلت که گشاد شد ، ما گشادیم !

سینه ات که باز شد ما باز کردیم !

( اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ )

توفیق که یافتی ما دادیم !

( وَ رَفَعنـــــا لَکَ ذِکرَکَ )

احسان به درویش که کردی ما خواستیم ،

پس همه منّت ما راست ،

که ساختن همه از ما ،

و پرداختن بر ما !

رسول اکرم (ص) روز جنگ خندق گفت :

بار خـــدایـــا ؛

اگر نه عنایت تو بودی ،

ما را در کوی توحید چه راه بودی ؟

و اگر نه توفیق تو بودی ،

ما را به کار خیر چه توان بودی ؟

پس آن بنده که در طاعت ،

منّت بر خدای می نهد از ان است که :

راه بندگی گم کرده !

به طاعت ، خود را وزن می نهد ،

و آن را بزرگ می بیند !

و نظر دل و دیده از آن بر نمی گرداند !

پس صدقه های خویش را

با منّت بر دویش ، تباه می کند !


عارفی گفته :

                   فقر را برای فروتنی در برابر خدا ،

مرگ را برای اشتیاق به سوی خدا ،

و بیماری را برای کفاره ی گناهان دوست دارم .


چون که گنج خانه ات سرمایه بی توشه هاست


کیسه امیـد از آن  دوزد هـمی امیـــدوار 

 

الهــــــی ؛

 

                           تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی

و از ادراک عقـول مصونی،

 نه محاط ظنونی،

نه مدرک عیونی،

کارسـاز  هر مفتـونی

و شـادسـاز هـر محـزونی،

درحکـم بی چـرا،

و در ذات بی چند،

و در صفـات بی چــونی!


ای جوانمـــــرد ؛


بر قرب می نگـر تا انس زایـد،


به عظمت می نگـر تا حرمت فـزاید،


میان این و آن منتظر می باش


تا سَبَقِِ عنایت ، خـود چه نمـایـد،


که امـر،  امــر اوست از پیش و از پس !


 

 

این جمعـه هم گذشت و نیامد

 

و ما همچنان جمعه ها را منتظریم

 

تا فرخنده جمعه ای که امام و پیشوایمان

 

حضــرت حجــة ابن الحســن العسکـــری

 

بیاید و کام تشنگان عدالت را سیراب نماید


 

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (492 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت صـد و ســوم )


دیـدار جمـال مطلـق

 

( جزء سوم صفحه 44)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

260 ـ وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى

قَالَ  أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ   

أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى  کُلِّ جَبَلٍ

مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا   

وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ 

 

تفسیر لفظی :

یاد بیاور ( ای محمّد ) هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگار من ؛ مرده را چگونه زنده می کنی ؟

خداوند گفت : مگر ایمان نیاوردی ؟ گفت : آری ، ولکن تا دلم آرام شود ، و به دیدار چشم ،

یقینت افزاید ! گفت : چهار مرغ بگیر و آن ها را بکش و پاره پاره کن و سرهای آن ها را

با خود آر ، پس از آن پاره ای از آن آمیخته درهم را بر کوه ها بنه ، سپس آن ها را

به سوی خود بخوان تا به سوی تو آیند ، و بدان که خداوند توانا و راست دانا است .


 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

این آیه به زبان کشف ،

بر ذوق ارباب حقــایــــق ،

رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر !

ابراهیم ، مشتاق کلام حق ،

و سوختـــــــــه خطاب او ،

سوزَش به غایت رسیده ،

سپاه صبرش به هزیمت شده ،

و آتش مهرش زبانه زده ، گفت :

خـــــــدایــــــــــا ؛ بنمــــای مرا

تا مــرده را چون زنـــده کنی ؟

گفت : ای ابراهیم ؛ آیا ایمان نیاوردی ؟

گفت : آری لکن دلم از روی شنیدن کلام تو

و سوز عشق خطاب تو ریز ریز شده !

خواستم تا گوئی: آیا ایمان نیاوردی ؟

مقصود همین بود که گفتی !

و در دلم آرام آمد !

آرام من پیغــــام تـــــو 

وین پــای مـن در دام تـــو 

گوینــــــــد :

کسی با محبوبی سر و سرّی داشت ،

و همواره می خواست که محبوب با وی سخن گوید ،

و او امتنـــــــاع می کرد !

عاشق دلباخته ، سخت درمانده و گرفتار وی بود ،

و در آرزوی سخن گفتــــــن با او ،

دانست که او را به گوهر(جواهرات) میلی مفرط است !

هرچه داشت به یک دانه جواهر پر قیمت بداد ،

و بیاورد و در برابر او سنگی بر آن نهاد تا بشکند !

معشوقه طاقت نیاورد که بر شکستن آن جواهر صبر کند !

گفت : ای بیچاره ؛ چه می کنی ؟

گفت : آن می کنم که تو گوئی چه می کنی !


اندر دل من قـرار و آرام نمـاند

دشنام فرست گرت که پیغام نماند !

گفتـــــــه اند :

ابراهیم به آن چه از خداوند پرسید

زندگی دل می خواست و طمأنینه راز !

که تا دل زنده نَبُــوَد ، طمأنینت در آن فرو نیاید !

و به غایت مقصد عارفان نرسد !

و غایت مقصد عارفان ،

روح اُنس و شهود دل و دوام مهر است !

که : زبان در یاد ، دل با راز ،

جان در ناز ، زبان در ذکر ،

دل در فکر ، جان با مهر ،

زبان ترجمان دل در بیان و جان با عیان است .

 

خداوند فرمود : ای ابراهیــــــم ؛

اکنون که زندگی در مردن است ، و بقا در فنا ،

شو ، چهار مرغ بکُش ، از روی ظاهر ،

برای تعظیم فرمان ما ، و اظهار بندگی خویش ،

و از روی باطن هم در نهاد خود این فرمان را بجای آر ،

طاووس زینت را سر بردار !

با نعیم دنیا و زینتش آرام گیر !


کم کن بَرِ عندلیـب و طـاووس درنــگ

کاین جا همه بانگ بینی آن جا همه رنگ!

 

غراب حــــرص را بکُش !

و بر آن چه نمانَد و زود به سر آید حریص مباش !

 

چه بازی عشق با یاری ، کزو بی جان شد اسکندر

چه داری مِهر بر مِهری ، کزو بی ملک شد دارا !

 

شیشه شهوت را باز شکن ،

هیچ شهوت به دل راه مده که از ما باز مانی !

 

گر از میـدان شهوانی سوی ایـوان عقـل آیی

چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی !

 

گفتـــــــه اند :

ابراهیم را از این پرسش

منظور ، رؤیت حق و دیـــدار جمـــال مطلق بود !

چنان که موسی کرد ،

با این تفاوت که :

ابراهیم به رمز ، دیــــــدار خواست !

لاجرم جواب به رمـــــز شنید !

موسی به صریح رؤیـــت خواست !

به صریح لن ترانــــی شنید !

گفتـــــــه اند :

چون ابراهیم گفت :

خدایا مرده را چگونه زنده می کنی ؟

نـــــــدا آمــــــد که :

تو نیز بنمای که اسماعیل زنده را چگونه مرده کنی !

درخواست به درخواست !

وفــــــــا به وفـــــــــــا !

ابراهیم وفـــــــــا کرد ،

خــــــــــــــدا نیز وفـــــــــا کرد ! و وی را ثنا گفت ! 

گفتـــــــه اند :

ابراهیم در این پرسش غایت یقین می خواست ،

چه که یقین را سه رتبت است :

علــم الیقیــن ،

عیــن الیقیــن ،

حــقّ الیقیــن ، 

اول از زبان پیمبران به بندگان رسد ،

دو به نـــــــــور هدایت به آنان رسد ،

سوم هم به نور هدایت و هم به وحی و سنّت رسد .


ابراهیــم خواست تا هر سه رتبت در او جمع شود !


تا هیــچ شبهـت به خاطر او نرسد !

 

 

گفتـم صنمـا مگــر که جـانــان منی


اکنــون که همی نگـه کنـم  جـان منی


بی جــان گردم اگر زمـن برگــردی


ای جان جهان تـــوکفر و ایمان منی !


 

 

جانـــــــان من !

 

 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

 هـر جمعـــه را به این امیـــد آغاز می کنیم


که شـایـد تـــــو در این جمعـــــه بیــــایی


و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــایی

 

برای تعجیل در ظهور مبارکت هر صبح و شام دعا می کنیم


اَللّهـمّ عَجِّـل لولیِّـک الفَــرَج


کارت پستال درخواستی طراحان



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (491 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت صـد و دوم )

معـدن سـوز و انـدوه


 

( جزء سوم صفحه 43)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

257 ـ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى  النُّوُرِ

وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ  یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ

إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ  النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

 

تفسیر لفظی :

خدا یار مؤمنان است ، که آن ها را از تاریکی ها به روشنائی می آورد ،

و آنان که کافر شدند یار آن ها بت ها هستند که خداوند آن ها را

از روشنائی به تاریکی ها می بَرَد و ایشان آتشیانند .

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

خداوند یاری دهنده مؤمنان ،

کار سازنـــــــده آنان ،

و دوست و راهنما و دل گشای آنان است .

در خبر ، از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودند :

اگر کسی خانه کعبه را آتش زند و خراب کند ،

گناهش آن قــــــدر نباشد که :

به دوستی از دوستان خدا اهانت کند و خواری روا دارد !

ایشان فرمودند : مؤمنان همه دوستان خدایند ،

که آنان را از تاریکی به روشنــــــائی آورده ،

و چنان که خداوند فرموده که :

من مولای مؤمنان هستم ، و کافران مولا ندارند !

در آیه دیگر خداوند فرمود :

نَحنُ اَولِیائُکُم فِی الحیوة الدنیا والاخرة

اشارت به این که با ضعیفان رفق بیشتر کنند ،

و عاجزان را بیشتر نوازند ،

که جسارت دعـــــوی آشنـــائی ندارند ،

و از آن که خود را آلوده دانند زبان گفتار ندارند ،

پس هرکس درمانده تر است

به دوست نزدیـــــک تر است ،

و هرکه شکسته تر به دوستی سزاوار تر !

در خبر است که : چون روز رستاخیز

یکی از آن شکسته و سوخته ها را به حضرت برند ،

خداوند از او پرسد : بنده من چه داری ؟

گوید : دو دست تهی ! دلی پر درد !

جانی آشفته و حیران !

در موج اندوه و غمان !

خداوند فرماید :

هم چنان بـــــرو تا ســـــــرای دوستــــــــان

که من شکستگان و اندوه ناکان را دوست دارم !


گفتم چه نهم پیش دو زلف تـو نثار

گر هیچ به نزد چاکر آئی یک بار ؟

پیشت بنهم این جگــر سوخته را ؟

یا باز کنـم این دو لب دوخته را ؟

 

داوود پیغمبر گفت :

خــدایـــا ؛

 

اعضاء تن را با آب بشویم تا از پلیدی پاک شود !

دل را با چه شویم تا از غیر تــــو پاک گردد ؟

فرمان آمد :

دل به آب حسرت و اندوه بشوی !

تا به پــــــــاکی بزرگ رسی !

گفت : خداوندا ؛

حسرت و انــــــــــدوه از کجا آرم ؟

فرمــــــود :

ما خود انــــــــــدوه فرستیم !

ولی به شرطی که دامن در دامن اندوهگینان بندی !

پرسید : بار الاها ؛

نشــــــــــان آن ها چیست ؟

فرمــــــود :

همه روزه آفتاب را می نگرند تا کی فرو شود

و پرده شب انداختــــــه شود !

تا ایشان درِ خلوتگاه کوبند ،

و همه شب خروشان و سوزان و گریان ،

با نیـــــــاز و گـــــــداز !

روی بر خاک نهاده ، به آواز مرا می خوانند .

در آن حال از خلاق عالم ندا آید ؛

که ای جبرئیل و ای میکائیل ؛

تسبیح بگذارید که آواز سوخته ای می آید ،

هرچند بار گناه دارد ، لیکن در دل درخت ایمان دارد ،

و در آب و گِل او مهــــــــر مـــــا سرشته !

فرشتگان مقرب که از آن روزگار که در وجود آمدن تا رستاخیز ،

دست در کمر بندگی ما زده اند ،

و فرمان را چشم نهاده ،

و در آرزوی یک نظر می سوزند !

انگشتان حسرت در دهان حیرت گرفته اند که این چیست ؟

خدمت این جــــــــــــا !

و محبت و دوستی آن جا !

دویدن و پوشیدن بر ما !

و رسیدن و ندیدن ایشان را !

از حضرت جلال و قادر متعال ،

به آنها جواب می رسد که :

نهاد آنان معدن سوز و کان اندوه است !


بی جمال سوزِ دردی ، نام دین هرگز مبَـر

بی جمالِ شوق وصلی ، تکیه بر ایمان مکن

در خمِ زلفینِ جان آویزِ جانان روز وصـل

جز دلِ مسکینِ خون آلود را قربان مکن ! 

 

 

همه مشکلات ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمان

محبوب دلهـا و منجی انسانهـا

حضرت حجـة ابن الحسن العـسکـری المهــــدی(عج) است


و قطعاً و مسلماً روز جمعه ای



 

پس برای تعجیل در فرج مبارکشان زیاد دعا کنیم



کارت پستال درخواستی طراحان



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (490 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت صـد و یکــم )


جــام وِلاء


 

( جزء سوم صفحه 42)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

255 ـ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ  وَ لاَ نَوْمٌ

لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ

إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ

مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ

وَ لاَیَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

 

تفسیر لفظی :

خدائی که نیست خدائی جز او ، زنده و پاینده است ، او را نه نیم خواب گیرد و نه خواب ،

هرچه در آسمان و زمین است او راست ، کیست که نزد او شفاعت کند جز به اذن خود او ؟

داناست به آن چه بوده و خواهد بود ، مردم به چیزی از دانش خـــدا نرسند جز آن که

او بخواهد ، کرسی او آسمان ها و زمین را فرا گرفته ، و نگاه داشت آسمان ها و زمین

بر او گران نیست ! و او برتر و مهتر است .

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

خدائی که الاهیت ویژه اوست ،

ربوبیت کَــــرَم اوست ،

احدیت صفت اوست ،

صمدیت سمت اوست ،

نبوتش احدی است ،

وجودش صمدی است ،

بقائش ازلی است ،

صفاتش سرمدی است ،

الله نام خاصّ اوست و بهاء او ابدی ،

جمال او قیّومی ،

جلال او دائمی ،

خود کردگار ،

جهان را آفریدگار ،

خلق را نگهدار ،

گناه را آمرزگار ،

دل عارف را یادگار ،


بر یاد تو بی تو روزگاری دارم


در دیده ز صورتت نگاری دارم

 

الله ؛ یعنی خدائی که یادگار دل دوستان ،

شاهد جان عارفان ،

سوز راز والهان ،

شفاء درد بیماران ،

چراغ سینه موحدان ،

نور دل آشنایان ،

و مرهم درد سوختگان است .


اندر دل من عشق تو چون نور یقین است


بر دیده من نام تو چون نقش نگین است


در طبــع من و همّـت من تا به قیـــامت


مهر تو چو جان است و وفای تو چو دین است


جنیــــد گفت :

هرکس به زبان یاد خدا دارد و به نام او نازد ،

آن گاه دل خویش را با مهر دیگری پردازد ،

تازیانه عتاب سیایت در قیامت بدو رسد !

شگفتا ! کسی که او را یافت دیگری چه جوید ؟

و آن که او را شناخت به دیگری چون پردازد ؟

 

چشمی که تو را دید شد از درد معافی


جانی که تو را یافت شد از مرگ مسلّم

 

خـدایــا ؛


                  ای ســــــزای کَـــــرَم ،

ای نـــــوازنده عالَـــــم ،

نه با وصل تو اندوه است نه با یاد تو غم ،

 

الله لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ ...


                             خدائیکه نیست معبودِ به سزا جز او ،

دستگیر خستگان نیست جز توقیع جمال و لطف او ،

نوازنده یتیمان نیست جز منشور کَرَم او ،

بار خدائی که دل های دوستان بسته ی بند وفـــای او ،

مشتـــــــاقــــــــان در آرزوی لقـــاء او ،

ارواح عاشقـــــــان مست از جـــــام وِلاء او ،

آرامش خستگان از نام و نشان او ،

سرور عارفان از ذکـــــر و پیغــــــــــــــام او ،


...الْحَیُّ الْقَیُّومُ ...

 

                              خداوند زنده پاینده ،

دارنده ی نوازنده ،

بخشنده ی پوشنده ،

شبلی را گفتند:

طعام و شرابت از کجاست ؟

گفت : یاد خدا طعام من ،

و ثناء خدا لباس من ،

و شرم از خدا شراب من ،

نفس من فدای دل من ،

دل من فدای روح من ،

روح من فدای خدای من ،


مَن ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ

آن کیست که پندارد بی خواست او کاری سازد ؟

بی دانش او نفسی برآرد ؟

و بی او به او رسد ؟


نوشته اند :


                   روزی پیغمبر (ص) در خانه نشسته بود که

حسن و حسین (علیهم السلام) بیامدند

یکی بر زانوی راست و دیگری بر زانوی چپ خود نشانید

و آن ها را پی در پی می بوسید ،

جبرئیل آمد و گفت : ای محمّد ؛

خداوند سلام می رساند و می گوید :

مقدّر این دو فرزنـــد شهــــادت است !

یکی با زهــــر و یکی با شمشیــــر !

اگر خواهی که آن ها از این شهادت برکنار کنم ،

تو از شفاعت امّت دور خواهی شد !

و اگر شفاعت امت خواهی

 تسلیم شهادت آن ها باش !

حضرت ، شهــــــــادت آن ها پذیرفت .



اَللّهُم صَلِّ عَلَی السِبطَیِ الرَّحمة وَ اِمامَیِ الهُدی اَلحَسَنِ وَالحُسَین سَیِّدَی شَبابِ اَهلِ الجَنَّة

 

خـدایــا ؛

 

                     پسندیدگان ، تو را به تو جستند و بپیوستند ،

نا پسندیدگان ، تو را به خود جستند و بگسستند !

نه او که پیوست به شکر رسید !

نه او که گسست به عذر رسید !

ای برساننده در خود و رساننده ی به خود ،

برسانم که کس نرسید بخود !


... یَعْلَمُ مَا بَیْنَأَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ...


هرچه در آسمان و زمین است،

حرکت و سکون آنها و اندیشه خاطرشان خدا می داند ،

روش و جنبش از قدرت او در می آید و با حکم او می گردد ،

پس اور ا خدائی شاید که نه وامانَد ،

و نه درمانَد ، نه فرو مانَد ، پوشیده ها داند ، و رازها پوشد .


... وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ ...


اشارت به جهت و مکان است ،

کرسی نه علم است که آن راه بی راهان است ،

تأویل نادانان است ،

کرسی قدمگاه است ،

خدا از همه برتر به علم خود ،

از همه نشان ها برتر به قدر خود ،

از همه اندازه ها برتر به عـزّ خود ،

آفرینش آسمان ها و زمین ، خود کرد و از خود نشان داد ،

آن هم به اراده خود نه به نیاز و حاجت خود !

که خدا هرکار کند به خواست خود کند ،

نه به حاجت خود به کس !

که او را به کس حاجتی نیست ،


خــداونـــدا ؛

دل های ما را از گمراهی نگاه دار ،

و از شور و حیرت رسته دار !

 

 

ما همچنان منتظـــــــریم مولا جان


و برای تعجیــــل در ظهــورتان دعــا می کنیم

 

 


 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (489 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت صـــدم ) 


دُرّ خوشــاب


 

( جزء سوم صفحه 42)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

253 ـ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن  کَلَّمَ اللّهُ

وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ  مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ

وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم

مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ لَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ

وَ مِنْهُم مَّن کَفَرَ وَ لَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَ لَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ


تفسیر لفظی :

آن پیغمبران و فرستادگان بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادیم ! از آن ها کسی است که خدا

با او سخن گفت ! و بعضی را به درجه بالاتر رسانید ! و عیسی پسر مریم را روشنی ها و معجزه ها

دادیم ! و او را به روح پاک خود نیرو دادیم ، و اگر خدا خواستی ایشان پس از آن با هم اختلاف

و جنگ و کشتار نداشتند ، با آن که نشانه ها و معجزات درست به ایشان آمد ! و لکن

مختلف شدند ! برخی از ایشان گرویدند و گروهی دیگر کافر شدند ، و اگر خدا می خواست

اختلاف و قتال نمی کردند ! ولکن خداوند آن کند که خواهد (و مصلحت بداند)


تفسیر ادبی و عرفانی :

 

خداوند می فرماید :


ما پیغام بران را بر یک دگر فضل و فزونی دادیم ،

که همه آن ها برتر از همه آدمیانند ،

و مرسلان ، مهینان از دیگر انبیاء اند ،

و اولوالعزمان برتر از دیگر رسولانند ،

بعلاوه ، هریک را به صفتی خاص متصّف نمودیم ،

چنان که آدم را به کرامت در خلقت !

نوح را در اجابت دعوت ،

ابراهیم را در دوستی و خلّت ،

داوود را به فرستادن زبـــــور ،

سلیمان را به سخن گفتن با مـــور،

موسی را به مناجات و مکالمه در طــــور ،

عیسی را به بدون پــدر آفریدن !

و زنــــده در آسمــــــــان نگاه داشتن !

و محمّــــد را به قـــــرآن و معـــراج خاصّ گردانیدن !


 

... وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ...

پیغمبران ، همه نواختگانند ،

خاصّه مرسلان که برگزیدگانند ،

ولیکن نه چون محمّد رسول الله (ص)

که سید و سرور همه آنها است ،

 

چنان که آدم را گفتند :

رو شراب اُنس در جام قدس نوش کن ،

به ســــــرای سعـــــادت نظری کن ،

به سرای شقــــــاوت گذری کن ،

به بوستـــان فضـــــل در نگر ،

فــرزنــــــــدان را خبر ده ،

که ایشان امت کسی هستند

که فرزند نجیب آدم است ،

 

ادریس را گفتند:

رَو بر این معــــــراج روحــــانی،

بر این گلشن بلند برشو،

نیک تأمــــل کن،

دور هـر فـلکی و سیـر هـر اختری را

بسان مرد ستاره شناس نیک بنگر،

تا روزگار سـعــادت کی رسـد؟

که سرا پرده ی شرع مطهر بزنند

و رشتــه آنــرا از قــاف تا قـــاف بکشند!


 

ابراهـیــم خلیـل را امر آمد

که بسان کـدخــدا باش در زمین حجاز

و خطه ی حرم را نشان برکش،

 

موسی را امر آمد

که به سان سپهسالار عصا بلـنـد کن

و با آن مرد طاغی جنگ کن

تا در صف درویشان امت محمد(ص) درآیند

و سر بر سجــده اطاعـت نهند!

 

عیسی را خطاب آمد

که در آسمان چهارم میباش

که در آخـــر عهـــــــد

که دشمن دولت محمد(ص)بیرون آید،

از مــرکـز چهـــــــارم

گام بر صخـره بیت المقــدس نِــه

و آن دشـمـــن را هـلاک کن !


 

پس آدم بسان مـژده دهـنـده،

ادریس بسان منجم،

ابراهـیـم بسان کـدخـدا،

موسی بسان سپهسالار،

عـیسـیبسان مبشّــر و حاجـب،

 همه جهان را بهر محـمـــد(ص) آراسته ،

و شرع او همه شرع ها را نسخ کرده،

که کار همـــــه کار او،

شرع همه شرع او،

عـزّت همه عـّزت او است،

که اگر جمال و عزّت او نبودی،

پرگار قــدرت بر دایــره وجود نگشتی

 

 

که خـداونــــدعـــزّ و جَـــلَّ فــرمود:


لَـولاکَ لَمــا خَـلَـقــتُ الاَفــلاک


گرنه سببِ تو بودی ای دُرِّخوشــاب 


 آدم نزدی قــدم درین کـوی خــراب


هجـران تو گر زمــانه دیـدی درخواب  

              

 گشتی دل و جان این جهان آتش و آب

 

 

همه مشکلات و گرفتــــاری های ما


ناشی از غیبت طــــولانــــی مولایمــــــان


محبــوب دل هـــا و منجـــی انســان هـا


قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

پس برای تعجیل در فـرج مبارکشـان


دعـــا کنیم تا هرچه زودتــر بیــاید


و کام تشنگان عدالت را سیراب نماید

 

 



موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *