نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (490 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت صـد و یکــم )


جــام وِلاء


 

( جزء سوم صفحه 42)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

255 ـ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ  وَ لاَ نَوْمٌ

لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ

إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ

مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ

وَ لاَیَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

 

تفسیر لفظی :

خدائی که نیست خدائی جز او ، زنده و پاینده است ، او را نه نیم خواب گیرد و نه خواب ،

هرچه در آسمان و زمین است او راست ، کیست که نزد او شفاعت کند جز به اذن خود او ؟

داناست به آن چه بوده و خواهد بود ، مردم به چیزی از دانش خـــدا نرسند جز آن که

او بخواهد ، کرسی او آسمان ها و زمین را فرا گرفته ، و نگاه داشت آسمان ها و زمین

بر او گران نیست ! و او برتر و مهتر است .

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

خدائی که الاهیت ویژه اوست ،

ربوبیت کَــــرَم اوست ،

احدیت صفت اوست ،

صمدیت سمت اوست ،

نبوتش احدی است ،

وجودش صمدی است ،

بقائش ازلی است ،

صفاتش سرمدی است ،

الله نام خاصّ اوست و بهاء او ابدی ،

جمال او قیّومی ،

جلال او دائمی ،

خود کردگار ،

جهان را آفریدگار ،

خلق را نگهدار ،

گناه را آمرزگار ،

دل عارف را یادگار ،


بر یاد تو بی تو روزگاری دارم


در دیده ز صورتت نگاری دارم

 

الله ؛ یعنی خدائی که یادگار دل دوستان ،

شاهد جان عارفان ،

سوز راز والهان ،

شفاء درد بیماران ،

چراغ سینه موحدان ،

نور دل آشنایان ،

و مرهم درد سوختگان است .


اندر دل من عشق تو چون نور یقین است


بر دیده من نام تو چون نقش نگین است


در طبــع من و همّـت من تا به قیـــامت


مهر تو چو جان است و وفای تو چو دین است


جنیــــد گفت :

هرکس به زبان یاد خدا دارد و به نام او نازد ،

آن گاه دل خویش را با مهر دیگری پردازد ،

تازیانه عتاب سیایت در قیامت بدو رسد !

شگفتا ! کسی که او را یافت دیگری چه جوید ؟

و آن که او را شناخت به دیگری چون پردازد ؟

 

چشمی که تو را دید شد از درد معافی


جانی که تو را یافت شد از مرگ مسلّم

 

خـدایــا ؛


                  ای ســــــزای کَـــــرَم ،

ای نـــــوازنده عالَـــــم ،

نه با وصل تو اندوه است نه با یاد تو غم ،

 

الله لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ ...


                             خدائیکه نیست معبودِ به سزا جز او ،

دستگیر خستگان نیست جز توقیع جمال و لطف او ،

نوازنده یتیمان نیست جز منشور کَرَم او ،

بار خدائی که دل های دوستان بسته ی بند وفـــای او ،

مشتـــــــاقــــــــان در آرزوی لقـــاء او ،

ارواح عاشقـــــــان مست از جـــــام وِلاء او ،

آرامش خستگان از نام و نشان او ،

سرور عارفان از ذکـــــر و پیغــــــــــــــام او ،


...الْحَیُّ الْقَیُّومُ ...

 

                              خداوند زنده پاینده ،

دارنده ی نوازنده ،

بخشنده ی پوشنده ،

شبلی را گفتند:

طعام و شرابت از کجاست ؟

گفت : یاد خدا طعام من ،

و ثناء خدا لباس من ،

و شرم از خدا شراب من ،

نفس من فدای دل من ،

دل من فدای روح من ،

روح من فدای خدای من ،


مَن ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ

آن کیست که پندارد بی خواست او کاری سازد ؟

بی دانش او نفسی برآرد ؟

و بی او به او رسد ؟


نوشته اند :


                   روزی پیغمبر (ص) در خانه نشسته بود که

حسن و حسین (علیهم السلام) بیامدند

یکی بر زانوی راست و دیگری بر زانوی چپ خود نشانید

و آن ها را پی در پی می بوسید ،

جبرئیل آمد و گفت : ای محمّد ؛

خداوند سلام می رساند و می گوید :

مقدّر این دو فرزنـــد شهــــادت است !

یکی با زهــــر و یکی با شمشیــــر !

اگر خواهی که آن ها از این شهادت برکنار کنم ،

تو از شفاعت امّت دور خواهی شد !

و اگر شفاعت امت خواهی

 تسلیم شهادت آن ها باش !

حضرت ، شهــــــــادت آن ها پذیرفت .



اَللّهُم صَلِّ عَلَی السِبطَیِ الرَّحمة وَ اِمامَیِ الهُدی اَلحَسَنِ وَالحُسَین سَیِّدَی شَبابِ اَهلِ الجَنَّة

 

خـدایــا ؛

 

                     پسندیدگان ، تو را به تو جستند و بپیوستند ،

نا پسندیدگان ، تو را به خود جستند و بگسستند !

نه او که پیوست به شکر رسید !

نه او که گسست به عذر رسید !

ای برساننده در خود و رساننده ی به خود ،

برسانم که کس نرسید بخود !


... یَعْلَمُ مَا بَیْنَأَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ...


هرچه در آسمان و زمین است،

حرکت و سکون آنها و اندیشه خاطرشان خدا می داند ،

روش و جنبش از قدرت او در می آید و با حکم او می گردد ،

پس اور ا خدائی شاید که نه وامانَد ،

و نه درمانَد ، نه فرو مانَد ، پوشیده ها داند ، و رازها پوشد .


... وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ ...


اشارت به جهت و مکان است ،

کرسی نه علم است که آن راه بی راهان است ،

تأویل نادانان است ،

کرسی قدمگاه است ،

خدا از همه برتر به علم خود ،

از همه نشان ها برتر به قدر خود ،

از همه اندازه ها برتر به عـزّ خود ،

آفرینش آسمان ها و زمین ، خود کرد و از خود نشان داد ،

آن هم به اراده خود نه به نیاز و حاجت خود !

که خدا هرکار کند به خواست خود کند ،

نه به حاجت خود به کس !

که او را به کس حاجتی نیست ،


خــداونـــدا ؛

دل های ما را از گمراهی نگاه دار ،

و از شور و حیرت رسته دار !

 

 

ما همچنان منتظـــــــریم مولا جان


و برای تعجیــــل در ظهــورتان دعــا می کنیم

 

 


 



موضوع :