منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 2005718
  • بازدید امروز: 13
  • بازدید دیروز: 106
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[961]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 565 ) 

ســوره 3 : آل عمران  ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )


( قسمت پنجـــاه و هشتــم )


مَحــرَمِ دیــدار


 

( جزء چهارم صفحه 70 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

 

  152 ـیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ   

وَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ کَانُواْ  غُزًّى

لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَ مَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ  اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً

فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ  وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

تفسیر لفظی : 

ای کسانی که ایمان آوردید مانند کافران مباشید که به برادرانشان که به سفر یا جنگ می رفتند

( و در سفر تجارت و یا در جنگ کشته می شدند ) می گفتند : اگر آن ها نزد ما بودندی در سفر نمردندی ،

و در جنگ کشته نشدندی ، این گونه گمان بردند ، تا خداوند آن سفر و یا جنگ را حسرت و بغی در دل

کسان آن مردگان یا کشتگان بگذارد ، چون خداوند است که زنده می کند و می میراند

و به آن چه شما می کنید بینا است .

 

   تفسیر ادبی و عرفانی :

ارزش هرکسی ایمـــان و عمــــل اوست ،

( ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات )

این آیت هم نواخت است هم سیاست ،

هم کرامت ، هم اهانت !

مؤمنان را کرامت است ،

و کافران را اهانت !

دوستان را نوازش است ،

و دشمنان را سیاست !

  می فرماید :

ای شما که ایمان دارید ؛

و فرمان ما را گردن نهادید ؛

و دوستی ما را به جان و دل خواستید ؛

مانند کافران مباشید ،

و خوی ایشان نگیرید ،

و راه آنان نروید ،

ایشان بیگانگان اند و شما آشنایان ،

ایشان راندگانند و شما خواندگان ،

 

 

ایشان حزب شیطانند و شیطان را مهمـــان ،

و سرانجام حزب شیطان خســــران است ،

شیطان ایشان را می خواند ،

 که به آتش کشد و به کام خود کند ،

و شما مؤمنان ، حزب خـــدائیــد و خدا را مهمان ،

و سرانجام در فردوس جاویدان .

خداوند ، شما را به دعوت می خوانَد ،

تا به رحمت و مغفرت بنوازد ،

و شمـــــــا را این دو ،

به (بهتر) از هرچه در دو جهان است .

و این بس عجیب نیست که مؤمنان را

به فضل خود به مغفرت خود رسانَد ،

بلکه عجب آن است که ؛

دوستان را به لطف خود ،

به حضرت احدیّتِ خود بَــــرَد !

این است که فرمود :

                            اگر مُردید یا کشته شدید ،

با خــــــــدا محشور خواهید شد !

و زبان حال چنین کسان این است :

کنون که با تو بهم صحبت اوفتاد مرا

دعا کنم که وصالت خجسته باد مرا

الهــــــی ؛

ای نکو نام؛

ای بنــــده نـــــواز،

ای کـــــریـــــم مهــــربـــان،

ای که در گفت شیرین و در علم پاک

در صنــــــع زیبــــــــا و در فضـل بیکــــــران. 

ای کــــــــه بــــــوده و هســــــت و بــــــودنـــــی،

گفتت شنیدنی، مهـــــرت پیوستنــــی، و خودت دیدنی،

ای نـــور دیــــده، ولایت دل، نعمت جـــــان و همیشه مهربـان،

نـــه ثنـــــای تـــو را زبــان، نــه دریــافـت تـــو را امـکان،

ای هم شغــــــل دل و هم غـــــارت جـــــــان!

خورشید شهـود یکبار از افقِ عیان برآر ،

و از ابـــر وجود قطره ای چنـد ،

بر مـــــــــا ببـار

آمیـــن


گر پای من از عجـز طـلبـکار تـو نیست


تا ظن نَبَـری که دل گرفـتـارتـو نیست


گر فکــر کنی که جان خریدار تـو نیست


نــه! دیده مـا مَحـرَم دیـدار تـو نیست

 


 

همه مشکلات ما


ناشی از غیبت طولانی مولایمان


محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا


قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک


یا اباصــالح المهـــدی


پس برای تعجیل در فرج مبارکشان دعا کنیم




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 564 ) 

ســوره 3 : آل عمران  ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )


( قسمت پنجـــاه و هفتــم )


نسیــم سعــادت


 

( جزء چهارم صفحه 69 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

152 ـ وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ

حَتَّى  إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ وَ عَصَیْتُم

مِّن بَعْدِ  مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا

وَ مِنکُم  مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ   

وَ لَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ

تفسیر لفظی : 

خداوند وعده ی خود را با شما راست کرد ، آن وقتی که به اذن و اجازه ی خداوند ، شما در پیِ دشمنان می گشتید ،

و آن ها را می کشتید ، تا آن که بد دل شدید و ترسیدید و با هم در این کار بنای مخالفت نهادید ، و نسبت به رسول خدا

نافرمانی کردید و سرکشیدید ، پس از آن که آن چه را دوست می داشتید ( از پیروزی و غنائم )

به شما ( در جنگ احد) نموده بود ! بعضی از شما این جهان را خواستار است ، و بعضی دیگر آن جهان را می خواهد ،

و خداوند شما را از کافران برگردانید تا شما را در ان محنت که افتادید و از آن چه کردید

( خالی کردن سنگر برای بدست آوردن غنیمت ) بیازماید و خدا با مؤمنان صاحب فضل و گذشت است .


تفسیر ادبی و عرفانی :

        ارزش هرکسی اراده ی اوست ،

و خواست هرکسی رهبر و راهنمای اوست ،

یکی دنیــــا خواست ، یکی عقبـــی ، یکی مـــــــولا ،

خواست دنیــــــا همه فریب است و دروغ ،

خواست عقبی همه شغل است و کار مزدور !

و خواست مولی همه سور است و سرور ،

اگر طالب دنیا خسته ی پندار و غرور است ،

و اگر طالب عقبی دربند حور و قصــور ،

طالب مولی در بحــر فردانیّت ، غرقه ی نــــور .


ذوالنون مصری گفت :


                 خــداونـــدا ؛

 

اگر از دنیــــــا مرا نصیبی است ،

به بیــــگانگـــــان دادم !

و اگر در آخــــــرت مرا ذخیره ای است ،

به مؤمنـــــــان دادم !

در دنیـــا مرا یــــــاد تـــــــو بـــس ، 

و در عقبی مــرا دیـــــــدار تــــــو بــــس ، 

دنیا و عقبی دو متـــاع اند بهـــائی !

و دیدار تــو نقـــــدی است عطــــــائی .

 

عارفی گفت :

 

               قومی بینیم به این جهان از او مشغول !

قومی به آن جهان از او مشغول !

قومی از هر دو جهان به وی مشغول !

گوش فرا داشته تا نسیــــــم سعــــــادت

از جانب قربت کی دمد ؟

و آفتاب وصلت از برج عنایت کی تابد ؟

به زبان بی خودی

و به حکم آرزومندی می زارند و می گویند :


کریـمـــــا ؛

 

مشتاقِ تو ، بی تـــــو زندگانی چون گذارد ؟

و آرزومند ِ به تو ، از دست دوستی ِ تو

یک کنار خــون دارد ! و به زبان حال می گوید :


بی تـو ای آرام جانم زندگانی چون کنم ؟


چون نباشی در کنارم شادمانی چون کنم ؟

 

 

 

 

ای خـدای بزرگ ؛


       ای مهربــان بخشنده ؛


نه با قـرب تو انـدوه است و نـه با یاد تـو غـم



 

در عشـق تو من کیم که در منـزل مــن


از وصــل رخت گلی دمـد  بر گل مــن


این بس نبود زعشـق تـوحاصــل مـن


کاراستـه وصـل تــو باشـد دل مـن

 

خــداوندا ؛

اگرت بخوانـم برانی !

اگرت نخوانم همـــــانی !

پس چکنم من بدین حیرانی،

هم تـــــو مگـر سامـــــان کنی!

راهـــــــم به خــــــود آســـــان کنی ،

پناهـنـده از تــــــو بسوی تــــــــو است ،

نه با تــو قــرار است و نه از راه تـــو فـرار !

نه با تــــو مرا آرام ،

نه بی تو کارم به سـامان !

نه جای بُریدن و نه امید رسیدن !

فریاد از تــو ،که جانها همه شیدا از تــو ،

و این دل هــــا همـه حیــــــران تـــــــــو است.

 

 

این جمعـه هم گذشت و نیامد

 

 

و ما همچنـــــان را منتظــــــریم

 

تا جمعه فرخنده ای که امام و پیشوایمان

 

حضــرت حجــة ابن الحســن العسکـــری

 

بیاید و کام تشنگان عدالت را سیراب نماید


 

برای تعجیل در ظهــــور مبارکشان


همچنــــان دعــــــا می کنیم



موضوع :


بسم الله الرحمن الرحیم

 

ایجاد رعب در دل کفّــار

 

داستان ابوجهـــل و جـــوان ثقفــــی :


پس از بعـثـت محمّـــــد(ص)،

جوانی از قبیله بنی ثقیف ,

آواز ظهور پیغمبری به نام محمّــــــــد(ص) شنید،

برخاست و با ده شتر روانه مکّـــــه شد،

در آنجا گروهی از بزرگان قـریش را دیـد،

پرسید محمّــــــــــد(ص) کجا است؟

ابوجهـــــــل گفت:

جوان؛ این چه سخــن است که میگــوئـی؟

محمّـــــــد کیست؟ او کِــــــه باشد ؟

جوان گفت:

شبی نشسته بودم ,

ناگاه از هـوا نـدائی شنیدم بدین صفت!

ابوجهل گفت این آواز شیطان بوده که تو را افسون کرده،

جوان گفت روی آن کس را به من بنمائید تا ببینم!

گفت تو را روی دیدن به کار نیست

که مردی جادوگر است و تو را فـریب دهد!

جوان گفت مگـر شما را با او خصومتی است

که دیگر کس از شما نیز همین را گفت

( ابولهب عَــمّ محـمــد(ص) هم همان را گفته بود)

جوان سراسیمه و حیران گفت:

آه نمی دانم پس شتران مرا که خواهد خرید؟

ابوجهـل گفت: من خریدارم به دویست و ده دینار ،

و ده دینارِ علاوه برای آن است که تو نزد محمد(ص) نروی،

و گـوش به سخنان او ندهی!

از این پیشنهاد , جوان ثقفی  را شُبهـتی در دل افتاد،

شتران را بگـذاشت و سوی کعـبـه رفت،

محمد مصطفی(ص) را دید در رکوع نمــــاز است،

چون نور روی او را دید گفت:

این چهـره به ساحـر نمی ماند،

و این مردی راستگـو بنظر میرسد،

و محمد(ص) همچنان  در نماز بود،

جوان ثقفی در پی شـتـران خویش بــــازگشت،

وابوجهـل را گـفـت :

ای ابالحکـم یا بهای شتران مرا بده یا آنها را ردّ کن،

ابوجهل گفت هـیهـات! مالی از تو نزد من نیست،

جوان گفت : به خــدا سوگند تو درباره محمّـــد(ص) دروغ گفتی!

او نه ساحـر است نه دروغگو ،

ابوجهل گفت:

قسم به لات و عـزّی که هیچ چیز به تو نخواهم داد!

ثقفی گریان و دلتنگ به راهنمائی کسی نزدمحمد(ص) رفت،

و از هـیبـت او لرزه بر اندامش افتاد!

پیامبر(ص) فـرمود: ای جوان نترس، من پیغمبر رحمتم،

و آن صدا که از آسمان شنیدی جبرئیـل بود

که به مردم نـدا داد و گفت:

ای مردم چه نشسته اید که پیغمبری از میان شما ظهـور کرده است،

ثقفی را آرامشی روی داد

و شهادتین ادا کــرد و اســلام آورد،

آنگاه محمد(ص) با او به درِ سـرای ابوجهـل رفتند،

و محمد(ص) سه بار او را خواند

و جواب نمی داد بار سوم از غـرفـه پائین آمد

و گفت: لبیک یا محمّــــــد، 

در حالیکه روی او بگـشـتــه و عـقـل او زایل شده

و زبانش سست گشته و بر همه اندامش لــرزه افتاده بود!

محمد(ص) فرمود: حق این مرد را به تمامی بگذار،

ابوجهل اطاعت کرد و تمام بها را به زر داد و گفت:

یا محمد هیچ حاجت دیگـر داری؟

حضرت فـرمود: بلی، که بگوئی لا اله الا الله،

ابوجهــل گفت: حاضرم تمام مال و فـرزندانـم در اختیارت بگذارم

ولی طاقـت گفتن این کلمه را ندارم!

 

ولید ابن مغـیـره عموی ابوجهل نزد او رفت و پرسید

تو را چه شد و چه هـیبـت از محمد(ص) در دل تو افتاد

که چنین رفـتـاری کـردی؟

گـفــت: عموی من؛

سخن مرا گوش کن اگر درست است مرا معـذور دار!

وقتی محمــد رو به سرای من آمد

و مرا بوجهـل خواند ,

سنگی بزرگ برداشتم که به فـرقـش کوبـم

و خـلــق را از وی باز رهانم!

چون این همّت کردم

دست من با سنگ در گردنم بماند و خشک شد!

گفتم اگر آن چه محمد می گوید راست است دستم گشاده شود

که ناگهان دستم گشاده شد و سنگ از دستم بیفتاد،

سه مرتبه  این عـزم را تکـرار کردم

هـر سه بار همان حال تکـرار شد!

بار سوم که مرا بوجهــل خواند

و من سنگ را برگرفتم

ناگهان صورت شیــری خشمگین در نظرم مجسم شد

که نیش ها بهم زد و مرا فـریـاد کــــرد

که محـمــــد(ص) را اطاعت کـــن!

این بـود که من اطاعت کردم!

و حاضران سخن او را شنیدند و پذیرفتند!!!


(اَلّلهُـــم َصَــلّ ِعَلی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّـل فَرَجَهُــم) 

 

 

جانـــــــان من !

 

 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

 هـر جمعـــه را به این امیـــد آغاز می کنیم


که شـایـد تـــــو در این جمعـــــه بیــــایی


و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــایی

برای دفع ظلم ظالمان و برقراری حکومت عدل جهـــانی

 

پس برای تعجیــــــــــل


در فـــــرج مبارکشــــان زیاد دعا کنیم


 

برای سلامتی و خشنودی امام و مقتدا و مولایمان


 دو رکعت نماز مخصوص و یکصد صلوات

 




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید  ( 563 ) 

ســوره 3 : آل عمران  ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )


( قسمت پنجـــاه و ششــم )


سپــاه بی حیلـت

 

( جزء چهارم صفحه 68 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

 

 

  151 ـ سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ

بِمَا أَشْرَکُواْ  بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَـــزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا

وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ

 

تفسیر لفظی :

آری ما در دل های کافران بیم و ترس می افکنیم ، به سبب آن که برای خداوند شریک گرفتند ،

چیزی که از آسمان برای آن دلیل و حجتی نفرستاده است ،

و البته بازگشت گاه این چنین کسان آتش است و ستم کاران را بد جایگاهی است .


تفسیر ادبی و عرفانی :

خداوند جلیل جبّار ،

کـــــردگار نامـــــــــدار ،

بنده نوازی که از کارهای آنان آگاه ،

و آنان را پشت و پنــاه ،

خود دارنده و خود سازنده ،

خود پادشاه و همه جهان او را سپاه ،

سپاهش نه چون سپاه خلقان ،

که اسب و سلاح باید ،

و آلت و زینت شاید ،

و فریب و حیلت باید ،

سپـــــاه حــــقّ بی نیاز از همه ی آن ها ،

کمر بسته بر درگاه عزت ،

تا خود چه آید از فرمان و حکمت ،

سپاه او پشّـــــه ای است که از او ضعیف تــر نــــه !

غالب بر نمــرود که از او قوی تــــــــر نــــه !

لشکرش مرغان کوچک ابابیــــــــل ،

که غالب شدند بر اصحاب فیـــل !

[[ و سپاه دیگرش ریز دانه های شنِ معلّق در هــوا ! ]]

[[ که غالب شد بر هواپیماهـــــا ی جنگی فوق مدرن در عصر مـــا !]]


(اَلّلهُـــم َصَــلّ ِعَلی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّـل فَرَجَهُــم)

 

آری ؛


این ها هستند سپــــاه بی حیلت و فریب خداوند !

امّــــــــا سپـــــــــــــاه دیگـــــــر خداوند ؛

رعــب است که در دل دشمن اندازد ،

چنان که در جنگ بـــدر و اُحُــــــــــــد انداخت !

آری او در دل های کافران بیــــــــــم و ترس می افکند.

یکی دیگر از آثـــار رعـب و هـیبـت بر دل کافـران،

و ایجـــــــاد فــــزع در دل بیگانــــــگان

داستان ابوجهـــل و جـــوان ثقفــــی است .


[ این داستان جالب را در یادداشت بعدی (کلیک) ملاحظه فرمائید ]

 

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما


ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان


محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا


قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است





موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 562 ) 

ســوره 3 : آل عمران  ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )


( قسمت پنجـــاه و پنجــم )


اراده ی حــقّ


 

( جزء چهارم صفحه 68 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

144 ـ وَ ما مُحَمَّـدٌ اِلا رَسُـولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسِل

أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَ مَن  یَنقَلِبْ

عَلَىَ عَقِبَیْــــهِ فَلَن یَضُــــرَّ اللّهَ شَیْئًــــا

وَ سَیَجْزِی  اللّهُ الشَّاکِرِینَ


تفسیر لفظی : 

نیست محمّد مگر فرستاده ای که پیش از او فرستادگان دیگر گذشتند ! آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به پس باز می گردید ؟

و هرکس به عقب باز گردد ، هیچ چیز زیانی به خدا نرساند و خداوند سپاسگزاران را مزد خواهد داد .


تفسیر ادبی و عرفانی :

هـرچند محمد(ص) ستوده

و برگزیده خـداونــد از میان مردمان

و نواختــــه خــــــــدای جهانیــــان است،


قطب جهــان و چراغ زمین و آسمان است،


 

جز به دست و دل محمـد(ص) نیست 

       

حــل و عـقـد خـزینــه ی اســـــــــرار


در طـریـــــق رســـول دست آویــــــز 

      

 بر بســـــاط خــــــدای پـــای افـشـار 

 

با این همـــه مزایا ، او نیز بشـــر است

و مرگ بر او روا , و فنا در وی روان،

چنانکه پیش از او پیمبرانی در این جهان بودند و همه رفتند،

نهخـــــــــدا را زیانی رسید , و نه حــــق از همه باز مانَــد.

این خطاب اشارت است به اهل تحقیق

که کمال عزت ما از بود و نبود بی نیاز است ،

و از بسیاری بود پیوندی در نیاید

و یگانگی و یکتائی ما را موجدی می نباید ،

کبــــریـــــاء ما عــــزت ما را شناسد

و عزت ما احدیت ما را داند .

...أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ... 

این آیت دلیل به شرف و مقام محمد مصطفی است

که چون از این سرای بیرون رفت

و اهل تفرقت در اضطراب افتادند

و دیده شان در حجاب شد

لاجرم یکی از صحابه تیغ برکشید

و گفت :

هرکه گوید مصطفی بمرد سرش برگیرم !

یکی دیگر از صحابه فریاد برآورد که :

هرکس محمّــــد را می پرستید

آگاه شود که محمد مُــرد !

و هرکس خدای را می پرستد بداند که

خداوند زنده ی همیشگی است .

 

 

 

آری ؛

خدائی که همه اوست

بود خلقان به داشت اوست

و نابود ایشان به حکم او

بقــــــاء عالمیــــان به اراده ی او

و فنـــــاء آدمیان به مشیت اوست .

باقیِ همیشگی و زنده ی پایندگی اوست ،

زندگی ها آن است که او ساخت ،

مرگ ها آن است که وی نهاد ،

روزی ها آن است که او داد ،

نه افزود و نه کاست ،

این است سخن حقیقت و راست ! 

یکی را دنیـــــا داد ،

یکی را عقبـــــــی داد ،

و یکی را مولی داد !

و هر یک را مراد خود بداد ،

دنیادار را گفت : هرکه ثواب دنیا خواهد به او می دهیم ،

عقبی خواه را گفت :

هرکه ثواب عقبی را خواهد به او می دهیم ،

باز مولی جویان را از هر دو جدا کرد

و ایشان را شاکــران خواند ، و گفت :

ما جزای ایشان را خواهیم داد ،

که جزای ایشان در اراده شان نیست ،

چه ؛ آنان را اراده ای نیست ،

بلکه اراده ی ایشان فدای اراده ی حــق است ،

چنان که خداوند به موسی وحی فرستاد

که اگر خواهی به مراد رسی ،

مراد خود را فدای مراد ازلی ما کن .

گوینــد : جنید وقتی در مناجات از حقّ درخواستی کرد ؛

سپس با خود گفت :

ای جنید ؛ آیا میان او و خود در می آئی ؟

او خود داند که تو را چه سازد و چه به کار آید ،

آن چه فرستد بپذیــــــــر ،

و آن چه فرمایــــــــد بکن ،

پس چون بنده را خواستی و خواهشی نبود

خداوند وی را به (بهتر) از آن دهد که او خواهد .


 

همه مشکلات ما


ناشی از غیبت طولانی مولایمان


محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا


قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

السلام علیــک


یا اباصــالح المهـــدی


پس برای تعجیل در فرج مبارکشان دعا کنیم




موضوع :


<   <<   151   152   153   154   155   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *