تفسیر ادبی عرفانی سوره های مخاطبات (6)
چـــراغ هر دو جهـــــــان
آیه40 احـــزاب:
ما کانَ مُحَـمَّــدٌ اَبا اَحَدٍ مِـــن رِجـــالِــکُـــم
وَ لکِـــن رَسُـولَ اللهِ وَ خاتَـــمَ النَّـبیِّیـــنَ
وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَـلِـیمــاً.
ذکر تعـریف و بیان تشریف مهتر عالم است
که شرف رسالت او به ازل بسته ,
و عـزّ دولـت او به ابــد پیوسته،
منبر و محراب بنام او آراسته،
ارکان دین به بیان او استوار شده،
مهتری که ظاهـر او همه راحت،
باطن او همه ملاحت،
عـبـارت او همه فصاحـت،
سـرِّ او از محبت،
جان او از نـــور عـزَّت،
پرده او غـیـرت،
آئین او شــریعـت،
و خلعـت او شفاعـت بُوَد.
خـداونــد نام پدری از او بیفکند،
اما او از همه پدران مهـربانتـر بود
و اینکه او را پدر نخواند به این جهت بود
که روز رستاخیز چون بساط عظمت بگسترانند
و ترازوی داد بیاویزند
جانها به چنبرگردن رسد،
زبانهای فصیح گنگ گردد،
عذرها همه باطل شود،
و نسبها همه بریده شود،
پدران از فرزندان گریزند،
در آن حال آدم که پدر همگان است پیش آید و گوید:
خـداونــدا ، مرا وا مگذار و با فــرزندان تو دانی چه کنی!
و همین گونه نـوح و ابراهـیـم و موسی و عـیسـی
و دیگـر پیغـمبران هـمـان گـــویند!
جز محمد مصطفی(ص) که گوید:
خـداونــدا ؛ امت من طاقت عذاب ندارند و مشتی بیچارگانند،
بر آنها ببخش و با من هـرچه خواهی کـن!
و اگر خـداونـــد او را پــدرخوانــده بود ,
شـفـاعـت پـدر بر فــرزنــد پذیرفته نمی شد!
آیه45 احـــزاب:
یا اَیُّهَاالنَّبی اِنّا اَرسَلنَاکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَنَذِیراً
ای مهترعالم، ای سیّد بنی آدم،
فخـر عـرب و عجم،
ای نواخته لطف قِـدَم،
ای در زمین مقدم و در آسمان محترم،
ای مهتری که بیان نظم او عـقـد نجات،
و برهان او حل عـقـده مشکلات،
ای که گفتار ت منشور سعادات،
و کردار ت دسـتـور کرامات،
خـداونــد میفـرماید:
ما که در الاهیت یکتائیم،
و در احدیت بی همتائیم،
و در ذات و صفات از خلق جدائیم،
متصف به صـفـت کبریائیم،
خالق زمین و سمائیم،
پناه هـر بینـوا و راحت هـرآشنائیـم،
به اسرارخـلـق دانائیم،
و بر اعمال همه گواهیم،
تو را ای پیغمبر به خـلـق فرستادیم
تا آشنایان را از لطف ما خبردهی , که نواختنی اند!
و بیگانگان را بیم دهی , که گداختنی اند!
و دوستان را بشارت دهی ,
که سرای سعادت از بهـر ایشان ساختنی
و دشمنان را بیم دهی ,
که زنــدان دوزخ برای ایشان افـروختنی است!
ای مهـتـر بنی آدم،
آفتاب چراغ آسمان است و تو چراغ زمینی،
آفتاب چراغ دنیا است و تو چراغ دینی،
آفتاب چراغ فلک است و تو چراغ مَلَکی،
آفتاب چراغ آب وگل است و تو چراغ جان و دلی،
آفتاب چراغ این جهان است
و تــــــو چـــــــراغ هـــر دو جهــــــانی!
ای آدم صفی؛
هر چند تو سر لــوحه اصفیائی،
و عنوان صحیفـــه انبیائی،
لکن با محمد(ص) همراهی چگونه توانی؟
که در زمره خطاب اِهبِطُوا مِنها جمیعاً هستی ,
که از بهشت رانده شدی!
و محمـــــــــد(ص)
در سور و شادی این سرور است
که خـداونـــد
اَســــری بِعَـبـدِهِ لَیــــــــلاً ،
او را به معـراج آسمـــــــــــان ها بالا برد.
(اَلّلهُــمّ َصَـلّ ِعَلی مُحَمّـَدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُــم)
ای نـــــــــــوح ؛
تو شیخ پیغمبرانی،
تو در مهد نبوت پذیرفته ی دعائی،
لیکـن چگونه طاقت صحبت با محـمـد(ص) داری
که سراسیمه زخم لا تَسئَلنی ما لَیسَ لَکَ عِـلـم هستی؟
و از پرسش آنچه نمیدانی منع شدی!
و محمـــــــــد(ص)
دست آمــوز لـطـف
وَ لَسَوفَ یُعـطـِیـکَ رَبُّکَ فَـتَــرضی
است که خـداونــد به لطف خود او را عطا می بخشد و خشنود میسازد!
(اَلّلهُــمّ َصَـلّ ِعَلی مُحَمّـَدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُــم)
ای ابراهیــــــــم خلیـــــــل؛
هـرچند تو پیشوای ملـتـی،
و تراز حلّه خـلـوتی!
لکن با محـمـد(ص) برابری نتوانی!
که در مظنّه این تهمتی که به دروغ گفتی
بَل فَعَـلَهُ کَبِیرُهَـم،
وقتی از شکستن بتهــا بازخواست شـدی گفتی:
بت بزرگ آن را شکسته!
و محمـــــــــد(ص)
در زمره این عصمت است که
لِـیُـذهِـبَ عَـنْکُمُ الرِّجْس
(اَلّلهُــمّ َصَـلّ ِعَلی مُحَمّـَدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُــم)
ای موسی کلیم؛
هر چند تو همراز رحمانی و مورد لطف سبحانی،
لکن با محمد(ص) ایستادگی چون توانی؟
که تو مهجور ضربت لَنْ تَرانِی هستی
که درخواست دیدن خــدا کردی
و پاسخ نهیب شنیدی
و محمـــــــــد(ص)
مخمور شــــراب
اَلَـم تَـرَ اِلی رَبِّکَ
هست که خـداونــــــد به او می فــــرماید:
خــدای خــود را بنگـــر! آیا نمی نــگـــــری؟!
(اَلّلهُــمّ َصَـلّ ِعَلی مُحَمّـَدٍ وَآلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُــم)
موضوع :