تفسیر ادبی عرفانی سوره های مخاطبات (3)

وَ ما اَرسَـلـنـاکَ اِلا رَحـمَــةً لِلعـالَـمِـیـن 

محمد (ص) رحمت برای جهانیان 


سوره 8 : انفـــال

بســم الله الــرحمـــن الرحیـــم

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الاَنْفالِ قُلِ الاَنْفالُ لله وَالَّرسُول..

ای مهـتــر عـالـم ؛ ای سیّـد ولد آدم،

ای مایه فطرت، ای نقطه سعادت،

ای مقصود موجودات، ای سیّـد کاینات،

ای نقطــه دایـــــره حادثــــــات؛

تو را از انفال می پرسند و از حکم آن؛

تو از وحی ما و از پیغام ما به آنان جواب ده ؛

بگو انفــــــــال مال خـــــــــدا است

و حکم آن با رســــــول خــدا است،

آن چنان که خواهــد و بپسندد،

شما که بندگانید حکم او را به جان و دل بپذیرید،

که گفتِ او وحی ما است،

حکم او دین ما است،

پیروی از او دوستی ما است.

( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم )

آیه 33 انفال:  وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَـذِّبَهُــم وَ اَنتَ فِـیهِـم ...                  

سیاق این آیت بیان شرف مصطفی(ص) است

و اجلال قـدر او و اظهــــار عــزّ او،

خـداونــــد میفـرمایـــد:

ای مهتر خافـقَـیـــن ، ای سید ثَقَـلَـیــن ،

تا تو در صلـب هــای ایشان بودی،

اسلاف ایشان را عـذاب نکـردیم،

و امروز که در میان ایشانی عذاب از ایشان برداشته ایم

و فردا که از میان ایشان بشوی

و خادمان و چاکران تو در میان ایشان باشند

و استغفـــار کنند عذاب نکنیم،

تا جهانیان عــزّ و جاه و حرمت و پایگاه تو را

بر درگاه ما بشناسند و بدانند که

تو برای مـــــــا عــزیــز بنــده ای

( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم )

چون حضـرت محمد(ص) را

رفتن به سرای آخرت نزدیک شد

جـبـرئیل بیامد و به او گفت:

تا تو در میان امت بودی

خـداونــد آنان را عذاب نکرد !

حضرت پرسید:

 اکنون که من از میان آنها میروم

 امّت من گرفتار عذاب خواهند شد؟

جبرئیل گفت: ای سیّد؛

دل به چه مشغول داری و چه اندیشه بری؟

که حق میفرمایـد:

تا وقتی که امت تو طلب آمرزش میکنند،

آنان را عذاب نخواهد کرد !

حضرت فرمود: ای جبرئیل؛

 ترسم که در استغفار کوتاهی کنند،

جبرئیل به حضرت عزت باز رفت و باز آمد و گفت:

خـداونــد میفرماید:

هرکس پیش از مرگ به یک سال عـذر خواهـد،

عـذرش می پذیرم که من پذیرنده عذر خواهانم

و نیوشنده آواز سائلانم و پوشنده عیبِ عیب دارانم!

محمد مصطفی(ص) به جبرئیل گفت:

یک سال مدتی بسیار است،

از خداوند ارفاقی و شـفـاعـتـی بخواه !

جبرئیل رفت و باز آمد تا به یک ماه پذیرفته شد،

و چون آن حضرت باز برای کمتر شفاعت کرد،

به یک ساعـت رسید!

و چون باز مصطفی(ص) رعایت حال امت را خواست

از جانب خـــداونــــد فـرمان رسید که

چون پشیمانی از گناه در دم مرگ در دل امت تو آید

 آنرا بپذیرم اگرچه زبان او کار نکند!

حضرت گفت:

ای جبرئیل اگر در حال سکـرات مرگ

بنده بیچاره درمانده اظهار ندامت و پشیمانی را نیز فـراموش کند

آیا عـذاب می بیند؟

جبرئیل برای آخــرین بار رفـت و باز آمد و گفت:

خداوند رؤف میفرماید:

در این صورت شـفـــاعـت تـــو  

و رحـمــت مــن هر دو در جای خود هست!

( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم )

هـر چند محمد مصطفی(ص) گنج فضل و خزینه رحمت بود،

هـرچه او را بایست برای امت بایست،

و هـر شربتی که به قهـر نـوش کرد

از بهـر غـم و تیمار امت کرد،

و هربلائی که کشید از بهـرآسایش امت کشید،

از این جهان که رفت در غم امت رفـت

و فـردا که سر از خاک دولت برآرد

در غم و تیمار امت برآرد و به زبان حال گوید:

 با یاد تـو زیـرخاک خـواهـم شـد                

 با درد تو سر زخاک درخواهـم کرد

و خـداونــد در برابر این رأفت و رحمت

او را نوازش و اعـزاز کرد وگفت:

ما عیسی را به آسمان بردیم

تا هیچ یک از بت پرستان موکب دولت او را درنیابند

و آرامگاه موسی را در زمین پنهان کردیم

تا جهودان روی زینهار نبینند،

لکـن شخصِ عـزیز و نهـاد کریـم تـو را

به مـدینـــــه فرود آوردیــم و به آسمان نبردیــم

تا امت تــو تا قیامت از عـذاب گور ایمن باشند

که ما گفتیم تا تو درمیان ایشان باشی

آنان را عـذاب نکنیم.

ای محـمّــــد ؛

ما مدینه را سرا پرده امن امت تــو ساختیـم،

هـرکه به زیارت تو آید در پرده عـنــایت تــو آمــده

و هــرکه در این خاک فـرو شـــد

در حمـایت رحمت تو است که :

وَ ما اَرسَـلـنـاکَ اِلا رَحـمَــةً لِلعـالَـمِـیـن


در خبراست که مردی کافـرکه از زیادی طغیان و تمرد،

تیغ انکارحق برکشیده از در مسجد مصطفی(ص) درآمد

و گفت: در روی زمین نزد من

از محمد(ص) بدتر و مبغوض تر کس نیست!

و در زمین هیچکس را دشمن تر از او

که دعـوی پیغمبری میکند ندارم!

چون حضرت چهـره او را بدید،

دریای رحمت او به موج آمد و کمند دعوت درانداخت،

مرد گفت به لات و عـزی سوگند که ایمان نیارم

تا این تیغ به تو ایمان آرد !  و آنرا پیش پیغمبر نهاد

و نگاه کرد دید تیغ می جنبد

و به زبانی فصیح شهادت را ادا میکند !

همان دم حال بر وی بگشت و ایمان آورد

و اسیر کمند توفیق گشت و کلمه شهادت بگفت،

آنگاه به مصطفی(ص) گفت:

چون درآمدم بر روی زمین از تو دشمن تر نداشتم،

اکنون که میروم  بر روی زمین

کسی را از تو دوست تر ندارم!

( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم)

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

انشاء الله این برنامه همه روزه ادامه خواهد داشت
تا خاری در چشــم دشمنــــانش باشد



موضوع :