اربعیـن حسینــی
فرارسیدن اربعیـــــــــن حسینی را به شما
و همه دوستداران اهل بیت رسول الله (ص) تسلیت عرض می نمائیم
موضوع :
اربعیـن حسینــی
فرارسیدن اربعیـــــــــن حسینی را به شما
و همه دوستداران اهل بیت رسول الله (ص) تسلیت عرض می نمائیم
نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1077
ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء شا نزدهم ـ صفحه 312 )
( قسمــت هفدهـــم )
سـامـری های زمــان
هفته بسیـــــــج گرامی بـــــــــــــــاد
( جزء شانزد هــم صفحــه 317 آیه 87 )
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ
ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :
گفتند ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم ولى از زینت آلات قوم بارهایى سنگین
بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و [خود] سامرى [هم زینت آلاتش را] همین گونه بینداخت
نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :
مفسران نوشته اند قوم موسی در غیبت او هفت روز گوساله پرستیدند ، که چون موعد موسی از هفت روز گذشت ، سامری آنها را به گوساله پرستی دعوت کرد ، و پس از چهل روز موسی باز آمد ، و شًغًب و آشوب و رقص قوم را دید ! خشمناک شد ، آن گاه موی و ریش هارون را گرفت ، و او را سرزنش داد که چرا مردم کافر شدند ؟ هارون به التماس افتاد و گفت : دست از من بدار که تقصیری ندارم ، و از ترس تفرقه میان آنها نتوانستم جلوگیری کنم ! آن گاه موسی از سامری پرسید ؟ و او گرفتنِ طلاهای آنها به میل خودشان و با آنها گوساله ساختن و خاکِ کفِ پایِ اسبِ جبرئیل را با آن زدن که به صدا آمد را شرح داد ! موسی او را نفرین کرد و خواست او را بکشد ، ندا آمد که دست از او بدار که قوم تو از او خواستند که گوساله بسازد ! چون بت پرستان را دیدند گفتند : برای ما هم چیزی بساز تا آن را پرستش کنیم !
گویند : آن روز جبرئیل برای نجات بنی اسرائیل به زمین آمد ، سامری از جای پای اسب جبرئیل مشتی خاک برداشت و با خود داشت تا آن روز که با آن ، گوساله را به صدا درآورد !
سپس موسی آن گوساله را سوزانید و در دریا افکند ! پس از این واقعه ، سامری با هرکس تماس پیدا می کرد او را از آتش خود دچار تب می ساخت !
داستان موسی و سامری و گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل را بارها و بارها از طرق مختلف شنیده اید ، نقل آن در این نوشتار فقط از باب تذکر و یادآوری است ، که بدانیم برای هر امتی از جمله امت اسلام نیز سامری و سامری ها در کمینند ! و از سادگی و جهل مردم نسبت به اوضاع و احوال جهان اهداف خود را دنبال می کنند ،
زمانی رسول الله (ص) را ساحر خواندند ،و ایشان را تحریم کردند ، و در شِعب ابیطالب محاصره اقتصادی نمودند !
زمانی در مقابل علی (ع) که خود قرآن ناطق بود قرآن بر نیزه کردند و حکمیت ناخواسته را بر وی تحمیل کردند ،
زمانی یاران حسن (ع) را فریفتند و صلح ناخواسته را بر وی تحمیل کردند ؛
زمانی با حسین (ع) قربة الی الله جنگیدند ،
زمانی بنام اسلام با بنی امیه جنگیدند و خود جای آنها را گرفتند ،
و زمانی قرآن چاپ کردند و بین حجاج به رایگان توزیع کردند و حجاج را هزار هزار کشتند !!!
و اینک نیز سامری ها بنام اسلام و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) مردم را می کشند و مال و جان و ناموس امت اسلام را بر خود مباح می دانند ، مردان را میکشند و زنان را به کنیزی می فروشند !!!
سامری ها همیشه فتنه گر بوده و هستند ، چه امروز چه دیروز چه در طول تاریخ !
ما نیز فتنه های سامری ها را در سال های پس از انقلاب بارها و بارها تجربـــه کردیم !!!
فردا سامری ها با چه عنوانی مردم را به استضعاف خواهنـــــــد کشید ؟
آیا دجال را که ذکرش در مباحث آخرالزمان آمده نیز سامری این امت نیست ؟
آیا دجّــــــــال هــای زمـــــــان خـــــــــود را می شناسیم ؟
جهان اصلاح نخواهد شد تا او بیاید و بشریت را از جهل و فقر و ناامیدی نجات دهد !
پس برای تعجیل در آمدنشان دعا کنیم و بسیار دعا کنیم !
اللهم عجل لولیک الفــرج
الهــــــــی ؛
با خاطری خسته ،
دلی به تـــــــــو بسته ،
دست از غیــر تــــــو شسته ،
درانتظــــــار رحمتت نشستــــــــه ،
می دهی کریمی ، نمی دهی حکیمی ،
می خوانی شاکــــرم , میرانی صـــــــابــــــــــرم ،
الهـــــــی ؛
احوالم چنان است که می دانی ،
اعمـــــــالم چنیـــــــن است که می بینی
نه پــــــــــای گریـــــــــز دارم و نه زباــــــن ستیز !
الهـــــــی ؛
مشت خاکی را چه شاید ؟
و از او چــــــــــه بــــــــرآیـــــــــــــــد ؟
و با او چــــــــه بـــایـــــــــــد ؟
دستــــــم را بگـیــــــــر
یا ارحم الراحمین
مهدیــــــــا ؛ ای مهربان محبوب می نازم به تـــــو !
هر کجا باشی ، در آنجا ، یــار..! می نازم به تو
بی شماران عاشقم . . . هر بار می نازم به تو
دلربایی می کنی هرـــــ لحظــــــه با افکار خود
حرف من این است ای دلــــــدار می نازم به تو
قسمت شیرین من فرهـــــــاد چشمان تو شد
شاکــــــــــــرم بر درگه دادار...می نازم به تــــو
«مستم از رؤیای مِی گونت به هردم در خیال»
مانده دل، آری، دراین افکـار ، مینــــازم به تــو
روزهــــایم در زلال چشم تـــــــو شب می شود
من اگر خوابـــم ، اگر بیــــــدار می نــــازم به تو
نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1075
ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء شا نزدهم ـ صفحه 312 )
( قسمــت پــانزدهـــم )
جــام هـای وصــال
( جزء شانزد هــم صفحــه 316 آیه 74 )
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیى
ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :
در حقیقت هر که به نزد پروردگارش گنهکار رود
جهنم براى اوست در آن نه مى میرد و نه زندگى مى یابد
نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :
این آیت اشارت است به دوگــــــــــــروه ؛
گروهی که صفت انتقام الهی به آنان روی نماید ؛
تا به حکم قهـــر ؛ پرده ی تجمّل از روی کارشان بردارند !
نه می میرند که آسوده شوند ،
نه زندگانی دارند که لـــــــــذّت یابند !
و نه رویِ آن که باز گردند !
و نه زَهره ی آن که پای پیش گذارند !
و به زبان بیچارگی ، از سرِ درماندگی گویند :
از جــــــام وجـــــود خود نه مستم نه نیم
زیــر لـگـــــد فلک نــه پستــــم نه نیــــــم
نه راحت جــان نــــــه درد دل وای به من
یا رب چه کسم من که نه هستم نه نیم !
گروهی دیگر آنانند که تجلّیِ جمالِ لطفِ حقّ ؛
به دل هــــــــای آنان پیوستــــــه ؛
امروز بر بســاط انبســاط ؛
در روضــــــــه ی اُنس و نـــــــــاز ، آرام گرفتـــه ؛
و از شرابخــــــانــــــــه ی محبّـــــــــت ،
هر لحظـــــــه و ســـــاعتــــــی ؛
جــام هــــای مالامــــال از بهر ایشان روان کرده ؛
و فردا در بهشتِ جـــــــاودان در درجات بالا ،
حُلّه ی ســـرمــــــد پوشیـــــــــده ؛
و بر متّکای اقبال ، در مشاهده ی مُلکِ ذوالجلال تکیه داده ؛
جـــــــام هـــــــای وصـــــــــال متــواتــــــر ؛
و خلعت های افضال متوالی ؛
هر دمی نواختــــــــی و قبـــــــولی ؛
و هر لحظــــــــه فتــــــوحی و وصـــــولی !
و امّا نشان و اثر این مرتبت و درجه آن است که :
بنده ، حجابِ غفلت از راهِ خود بردارد ؛
و نفس خویش را به آداب شریعت ، ریــاضـــت دهد !
و دادِ دیـــــــــن از روزگار خویش بستـــــانـــد ؛
و کوشش نماید که کارهای خود را بر وفق شریعت ؛
و به معیــــــــــارِ حقیقت ، راست کند ؛
و بداند که خدایش بسیار آمرزنده و فراخ بخشایش است !
الهــی؛
خواندی ؛ تاخیــر کردم.
فرمودی ؛ تقصیـــــــر کردم.
عمـــــــر خــــــود بر بـــــــاد کردم
و بر تــــــــــن خــــود بیـــــــــداد کردم.
اگر گوییم ثنــــــای تــــــــو گوییــم.
اگر جوییم رضای تو جوییم .
الهــی؛
گفتی کریمم ،
امید بدان تمـــــــام است.
تا کــــــرم تــــــــــو در میان است ،
نا امیــــــــــــــــدی حــــــــــــــــرام است.
نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1074
ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء شا نزدهم ـ صفحه 312 )
( قسمــت چهــاردهـــم )
اســرار الاهیّـت
عتبات عالیات در انتظار محبّان حسین علیه السلام
( جزء شانزد هــم صفحــه 315 آیه 56 )
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَى
ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :
در حقیقت [ما] همه آیات خود را به [فرعون] نشان دادیم ،
ولى [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذیرفت
نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :
ما آیات قدرت و عجایب فطرت را به وی [فرعون] نمودیم ؛
امّا دیده ی سِــرّ وی را از دیدن حقایق آن بدوختیم ؛
تا به مــــــــــا راه نَبَـــــرَد و گِرد مــــــــــا نگردد ؛
که او شـــــــایستـــــــه ی بارگاه مــــــا ؛
و ســــزاوار حضرت مــــا نیست !
مــــــــا آن کنیـــــم که خـــــــود خواهیم ؛
آن چه مــــــــراد مشیّت مـــــا است می دانیم ؛
و به رضــا و سخَط ننـگــــــریـــــــم ؛
هر که را خواهیم و به هرچه خواهیــــم قهـــــر کنیم ،
و کس را به اسرار الاهیّت خویش راه ندهیم .
نوشتـــه انـــــد :
از جانب حق فرمان آمد که ای خلیل ؛
تو نمـــــــــــرود را دعوت کن !
ای کلیم ؛ تو فرعون را دعوت کن !
ای مصطفی ؛ تو سران قریش را دعوت کن !
شما همی خوانیـــــد و آیات معجــــزات را همی نمائید ؛
من آن را هـــــــدایت کنـــم که خــــــــود دانــــم !
نمـــــرود که دعـــوی خـــــدایی داشت ؛
پشّه ای فرستادم او را هلاک کرد !
فرعــــــونِ یاغیِ طاغیِ خویشتن بین را ؛
که نعره ی منم خــــــدای والا را زد ؛
( انا ربکم الاعلی گفت )
پاره ای چوب به دست موسی فرستادیم ؛
تا قدر و قـــــــدرت او را پیش او نهد !
بزرگان قـــریش که قصد جان حبیب مـــا کرده بودند ؛
و او را که از شهـــــر خـــــــــــود بتاختــــــــه بود ؛
به اندیشه ی هلاک وی از پی وی برآمدند ؛
غار را پناهگاه حبیب خود ساختیم ؛
و تار عنکبوت ضعیف را به شهنگی او فرستادیم !
آری ؛
در راه مــا گاه پشّه ای سپهسالاری کند !
گاه عصایی در صحرایی اژدهــــــایی کند !
و گاه عنکبــــوتی در بیابان شهنـگـی کند !
کاه آبی (طوفان نوح) فرمانبـــــرداری کند !
گاه آتشـــی ؛ مـــونســـــــی کنـــــــــــــد !
گاه درختـــی سبـــز مشعـــل داری کند !
نـور سـرا پــــرده ها
ای که مـــرا خوانـــده ای ؛ راه نشانــــم بـــده
در شـب ظـلـمــانی ام ، مــــاه نــشـانــم بـده
یوسـف مصری ز چـاه ، گـشت چنـان پادشـاه
گـر کـه طـریـق ایـن بُـود ، چـاه نـشـانــم بـده
بر قـدمت همچـو خاک ، گـریــه کنـم سوزناک
گِل شد از آن گریـه خاک ، روح به جـانـم بــده
از دل شـب می رسـد ، نـور سـرا پــــرده ها
در سـحــــر از مشـــرقت ، صــوت اذانـم بــده
سر خـوشـی این جـهـــان ، لـذّت یک آن بُـود
آن چـه تو را خـوشـتـر است ، راه بـه آنـم بـده