نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید  ( 1077                                                                         

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


( قسمــت هفدهـــم )


سـامـری های زمــان

هفته بسیـــــــج گرامی بـــــــــــــــاد

 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 317 آیه 87 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

گفتند ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم ولى از زینت ‏آلات قوم بارهایى سنگین

بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و [خود] سامرى [هم زینت‏ آلاتش را] همین گونه بینداخت


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

مفسران نوشته اند قوم موسی در غیبت او هفت روز گوساله پرستیدند ، که چون موعد موسی از هفت روز گذشت ، سامری آنها را به گوساله پرستی دعوت کرد ، و پس از چهل روز موسی باز آمد ، و شًغًب و آشوب و رقص قوم را دید ! خشمناک شد ، آن گاه موی و ریش هارون را گرفت ، و او را سرزنش داد که چرا مردم کافر شدند ؟ هارون به التماس افتاد و گفت : دست از من بدار که تقصیری ندارم ، و از ترس تفرقه میان آنها نتوانستم جلوگیری کنم ! آن گاه موسی از سامری پرسید ؟ و او گرفتنِ طلاهای آنها به میل خودشان و با آنها گوساله ساختن و خاکِ کفِ پایِ اسبِ جبرئیل را با آن زدن که به صدا آمد را شرح داد ! موسی او را نفرین کرد و خواست او را بکشد ، ندا آمد که دست از او بدار که قوم تو از او خواستند که گوساله بسازد ! چون بت پرستان را دیدند گفتند : برای ما هم چیزی بساز تا آن را پرستش کنیم !


 

گویند : آن روز جبرئیل برای نجات بنی اسرائیل به زمین آمد ، سامری از جای پای اسب جبرئیل مشتی خاک برداشت و با خود داشت تا آن روز که با آن ، گوساله را به صدا درآورد !

سپس موسی آن گوساله را سوزانید و در دریا افکند ! پس از این واقعه ، سامری با هرکس تماس پیدا می کرد او را از آتش خود دچار تب می ساخت !

داستان موسی و سامری و گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل را بارها و بارها از طرق مختلف شنیده اید ، نقل آن در این نوشتار فقط از باب تذکر و یادآوری است ، که بدانیم برای هر امتی از جمله امت اسلام نیز سامری و سامری ها در کمینند ! و از سادگی و جهل مردم نسبت به اوضاع و احوال جهان اهداف خود را دنبال می کنند ،

زمانی رسول الله (ص) را ساحر خواندند ،و ایشان را تحریم کردند ، و در شِعب ابیطالب محاصره اقتصادی نمودند !

زمانی در مقابل علی (ع) که خود قرآن ناطق بود قرآن بر نیزه کردند و حکمیت ناخواسته را بر وی تحمیل کردند ،

زمانی یاران حسن (ع) را فریفتند و صلح ناخواسته را بر وی تحمیل کردند  ؛

زمانی با حسین (ع) قربة الی الله جنگیدند ،

زمانی بنام اسلام با بنی امیه جنگیدند و خود جای آنها را گرفتند ،

و زمانی قرآن چاپ کردند و بین حجاج به رایگان توزیع کردند و حجاج را هزار هزار کشتند !!!

و اینک نیز سامری ها بنام اسلام و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) مردم را می کشند و مال و جان و ناموس امت اسلام را بر خود مباح می دانند ، مردان را میکشند و زنان را به کنیزی می فروشند !!!


سامری ها همیشه فتنه گر بوده و هستند ، چه امروز چه دیروز چه در طول تاریخ !

ما نیز فتنه های سامری ها را در سال های پس از انقلاب بارها و بارها تجربـــه کردیم !!!

فردا سامری ها با چه عنوانی مردم را به استضعاف خواهنـــــــد کشید ؟

آیا دجال را که ذکرش در مباحث آخرالزمان آمده نیز سامری این امت نیست ؟

آیا دجّــــــــال هــای زمـــــــان خـــــــــود را می شناسیم ؟

 

جهان اصلاح نخواهد شد تا او بیاید و بشریت را از جهل و فقر و ناامیدی نجات دهد !

پس برای تعجیل در آمدنشان دعا کنیم و بسیار دعا کنیم ! 

اللهم عجل لولیک الفــرج

الهــــــــی ؛

با خاطری خسته ،

دلی به تـــــــــو بسته ،

دست از غیــر تــــــو شسته ،

درانتظــــــار رحمتت نشستــــــــه ،

می دهی کریمی ، نمی دهی حکیمی ،

می خوانی شاکــــرم , میرانی صـــــــابــــــــــرم ،

الهـــــــی  ؛

احوالم چنان است که می دانی ،

اعمـــــــالم چنیـــــــن است که می بینی

نه پــــــــــای گریـــــــــز دارم و نه زباــــــن ستیز !

الهـــــــی ؛

مشت خاکی را چه شاید ؟

و از او چــــــــــه بــــــــرآیـــــــــــــــد ؟

و با او چــــــــه بـــایـــــــــــد ؟

دستــــــم را بگـیــــــــر

یا ارحم الراحمین

مهدیــــــــا ؛ ای مهربان محبوب می نازم به تـــــو !

هر کجا باشی ، در آنجا ، یــار..! می نازم به تو
بی شماران عاشقم . . . هر بار می نازم به تو
دلربایی می کنی هرـــــ لحظــــــه با افکار خود
حرف من این است ای دلــــــدار می نازم به تو
قسمت شیرین من فرهـــــــاد چشمان تو شد
شاکــــــــــــرم بر درگه دادار...می نازم به تــــو
«مستم از رؤیای مِی گونت به هردم در خیال»
مانده دل، آری، دراین افکـار ، می‌نــــازم به تــو
روزهــــایم در زلال چشم تـــــــو شب می شود
من اگر خوابـــم ، اگر بیــــــدار می نــــازم به تو



موضوع :