سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1985359
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 84
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



 نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 611 )  

ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)

 

[ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری (کلیک) ، متوفی قرن پنجم هجری ] 

 

 ( قسمت سی و ســوم )

 

نفـی اغیــار

 

 

 

 

   ( جزء پنجــم صفحه 92)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

.

87 ـ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ

لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثًا

 

  تفسیر لفظی :

خدائی جز خدای یگانه نیست ، و شما را تا به رستاخیز فراهم می آورد ،

آن روزی که هیچ شکی در آن نیست ، و از خداوند راست سخن تر کیست ؟

 

 

  تفسیر ادبی و عرفانی :

 

شهادت به صورت نفی ، غایتِ اثبات است و نهایت تحقیق،

اشارت ارباب معرفت آن است که نفی (لا) در اول کلمه ،

نفی اغیــــــــــار است ،

و استثنای ( اِلاّ ) اثبات قــادر قهّـــــــار است ،

یعنی تا اغیار را به تمامی از دل بیرون نکنی ،

حقیقت جلال کبریائی در دلت منزل نکند !

 

چو (لا) از صدر انسانی فکندت در ره حیرت

 

پس از بـود الاهیـت ، به الله آی از ( الاّ )

 

 

 حکایت کنند : مردی را زنی بود که یک چشم او سپید بود ،

و مرد به واسطه ی  زیادی محبت ، از آن عیب بی خبر !

چون محبت کم شد ، زن را گفت :

این سپیدی چشم کی پدید آمد ؟

زن گفت : آن گاه که محبت من در دل تو کم شد !

کسی از شبلی پرسید :

چرا همیشه الله گویی و لا اله الا الله نگوئی ؟

شبلی گفت : زبانم به کلمه ی جحد ( انکار ) روان نمی گردد !

ترسم که به وحشت جحد فرو روم و به عزت اثبات نرسم !

مرد گفت : از این قوی تر خواهم ،

شبلی گفت : بگو الله و همه را فرو گذار !

شبلی گوید :

 آن مرد وارسته نعره ای برکشید و کالبد از جان تهی کرد !

در حقیقت او روحی دوست داشت ،

 ناله کرد ، خوانده شد ، اجابت کرد !!

 

... لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ  ...

یکی از نام های خداوند ، جــامـــع است ،

و معنی این صفت آن است که ؛

به هم آورنده ی آب و آتش است در یک سنگ ،

و نماینده ی جهان فراخ است در دیده ی تنگ ،

و به هم آرنده ی ضد ها است در یک تن ،

از گرمی و سردی و تری و خشکی !

و به هم آورنده ی جزء ها و عضو های گوناگون است

در ساختمان تن آدمی !

که همه در هم ساخته ، و بندها به هم پیوسته ،

باز فردا به رستاخیز به هم آرد ،

و آن استخوان ها و گوشت ها و پوست های آدمی ،

که ریخته و در جهان ذره ذره پراکنده شده با هم جمع کند !!

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (609 )  

 [ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری ، متوفی قرن پنجم هجری ]  


 ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)

 

  ( قسمت سی و یکـــم )

 

غـذای جــان

 

 

   ( جزء پنجــم صفحه 91)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

 

  82 ـأَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ

لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا

 

  تفسیر لفظی :

آیا نمی اندیشید در این قرآن که اگر از جانب غیر خدا بود

در میان آن اختلاف های زیاد می یافتید .

 

  تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

این آیت ، اظهارِ عزتِ قرآن ،

و نشرِ بساطِ توقیرِ کلامِ خدای جهان است ،

کلامی که دل های عارفان را شفا است ،

اسرار آشنایان را ضیاء است

جان های دوستان را غذا است ،

درد های درماندگان را دوا است ،

کلامی که جان ها را تذکِرَت است ،

و دل ها را عدّت است ،

امروز وسیلت و فردا ذخیرت است .

مصطفی (ص) فرمود :

هرکسی باید نخست به قرآن راه جوید ،

تا قرآن او را بر راه دارد ،

که قرآن راه جویان را رهبر است ،

و یار خواهان را یاور است ،

مؤمن که راه می جوید ،

قرآن او را به راهصدق و حق می راند ،

و بیگانه که راه جوی نیست ،

لاجرم قرآن او را رهبــــر نــــــه !

باید بدانی که تدبّـــر دو قسم است :

یکی اندیشه کردن آدمی در نفس خود و حال خود ،

که آن را تدبّر پند و موعظه گویند ،

دوم اندیشه کردن در قرآن ،

که آن را تدبر حقیقت و مکاشفه گویند ،

اولی صفت عامه ی مسلمانان است ،

و دومی صفت عارفــــــان است ،

که ایشان را دیده ی مکاشفه دهند ،

تا حجاب میان دل ایشان و حق برداشته شود ،

و همه ی آرزو ها نقـــــــد شود ،

و آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان گردد ،

دل از ذکـــــــر پُــــر شود و زبان خاموش !

ســــر از نظـــــــر پر و خود را فراموش !

وِقــــار فرشتگان دیـــــده ،

ثُبـــــــــات ربّانیـــــان یافته ،

به سکینه ی صدّیقان رسیده ،

که مرد تا به آنجا نرسد ؛

او را در دریای جلال قرآن شدن

و استنباط گوهر های مکنون ِ آن را کردن نشاید ،

و باید دانست که :

این درجه و مقـــــام ،

علم اســرار حق است ،

و این مردان ، صاحب اسرار ،

اگر از ایشانی ، دوست را وفاداری ،

و اگر نه ، تو را با رفتن با دوستان چه کار ؟

 

رَو گِــرد سـراپـرده ی اسـرار مَگَـرد

کوشش چـه کنی که نیستی مـرد نَبَــرد

 

اگر به تعریف ازلی و توفیق ربّانی

بنده به آن مقــــام رسد که ؛

جلال عزت قرآن

او را به خود راه دهد ،

و اسرار ِ پرده ِ غُمُوض ،

از روی مشکلات فرو گشاید ،

او را استنباط رسد ،

که مصطفی (ص) او را دستوری داده ،

و فتــوی کرده ،

چه ، که : برخی علم ها ،

مانند دُرّ مکنــــون و گوهر نهانی است ،

که جز عالمان ربّانی آن را نشناسند ،

و پرده از روی پوشیده های آن بر ندارند . 

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (608 )

 

 [ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری ، متوفی قرن پنجم هجری ]  


ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)

 

( قسمت سی ام )


میان دو موج آتش


 

آغاز امامت مولایمان حضرت ولی عصر (عج) مبارک

 

( جزء پنجــم  صفحه 90 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

78 ـ أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ

مُّشَیَّدَةٍ وَ إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِاللّهِ

وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْکُلًّ مِّنْ

عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا

 

  تفسیر لفظی :

هر جا باشید مرگ به شما خواهد رسید ، هرچند در بارو های استوار باشید ، و این گروه یهودان و منافقان چنان هستند

که اگر نیکی این جهانی به آنان برسد می گویند : این از جانب خدا به ما رسیده ، و اگر بدی این جهانی به آن ها برسد

می گویند این از تو ( محمدص) است ! ( چون ایمان خالص و کامل نداشتند و تسلیم شدن ِ آنان به اسلام برای سود این جهانی بود ) ،

بگو ( ای محمّد ) به ایشان ، خوب و بد ِ این جهان همه از سوی خداوند است ، و همه به خواست و تقدیر او است ،

و این قوم را چه رسیده که نمی خواهند سخنی دریابند .

 

 تفسیر ادبی و عرفانی :

           از جوان مردی حکایت کنند که ؛

هر وقت این آیت را برخواندی ،

گفتی : آه از مرگ نفس ، آه از مرگ دل ، آه از مرگ جان !

اگر در تن بمانم مرا چه توان ؟

و درد را چه درمان ؟

چون حال این است و کار چنین ؛

چه بی کَس که منم !

بی سر و سامان که منم !

خــــــداونــــــدا ؛


هم تـو مگر سـامـان کنی

راهـم به خود آسـان کنی

درد مـرا درمـــان کنی

هرچه بخواهــم آن کنی

کسی که نفسش بمیرد ، از دنیـــــا در مانَد ،

کسی که دلش بمیرد ، از عقبی باز مانَد ،

کسی که جانش بمیرد ، از مولی در مانَد !

کسی که نفسش مُــرد ، از خانمان و فرزند باز مانَد ،

آن کس که دلش مُــرد ، از اُنس و طَرَب باز مانَد ،

و آن کس که جانش مُـــرد ، از خدای یکتا باز مانَد ،

پس دل های عزیزان و صادقان ،

از نهیب این سخن و این سیاست خون گشت ،

و ندانستند که در ازل برای آن ها چه رفته ،

و در آینده کار آنان چون باشد ؟ !

برای کسانی تیمار خوردن سزاوار است که :

به واسطه ی غفلت از اَزَل ِخویش آگاهی ندارند ،

و به واسطه ی نادانی از اَبَـــد ِخویش بی خبرند !

میانِ بوده و بودنی !

این چه خواب غفلت است ؟

و آدمی را میان دو موج آتش چه جای بازی است ؟ !

نوشته اند که :

یکی از صحابه از رسول الله (ص) شنیده که فرمودند :

پس از آن که روح آدمی از جسد او بیرون شده ،

و جان پاکش از آلایش بشریت ،

مُــرغ وار از قفس خاک بیرون آید ،

و سوی عالم عِلوی

قصد آشیان ِ عزت کند ،

چون بر مرکب خویش قرار گیرد ،

و یک هفته برآید ،

از آفریننده ی جهان دستـــوری (اجازه) خواهد ،

تا آن منزل خاص خویش ( تــن خود ) را باز بیند ،

و حال وی باز داند !

چون دستـــور یابد ،

جـــــــان پــــــاک ، به خـــــــاک در آید !

و از دور به کالبــــــد خویش بنگرد ،

که در لحــــدی تاریـــــــــک افتــــــاده !

آن را نه به رنگ خود بینـــــد و نه به حال خود !

نه آن صورت زیبـــا !

نه آن چهره ی فریبــــا !

نه آن روشنـــــــــی چشــم !

نه آن قـــدّ و بالا !

نه آن قـــــامت رعنـــا !

نه آن جمـــــــال و کمـــــال !

نه آن شکــــــــوه و جــــــــــــــلال !

نه آن سخنـــان دلـــربــــا !

نه عیــــال و فــــرزنـــــــد و اقـــربـــــا !

 

می پرســـــــد :

کجایند عیال و فرزندان ،

که بهر ایشان بار کشیدی و رنج بردی ؟

تا جای تــــو و حال تــــو را ببینند و عبرت گیرند !

آن آرزو ها چه شد ؟

آن آز ها کجـــــــــــا رفت ؟

آن خانه و ساختمان چه شد ؟

آن دکوراسیون و مبلمان کجاست ؟

آن خود رو و راننده و اطرافیان چه شد ؟

آن مال های حـــــــرام و حــــــــلال چه شد ؟

بردران و خواهران و دوستان کجایند ؟

آن ها که بدانها افتخــــــار می کردی کجایند ؟

آن غذا ها و نوشیــــدنی های گــــــوارا کجاست ؟

آن ها همـــــــه تـــــو را تنهـــــا در این لحـــــد تاریــــــک

خـــــــــــــوراک کِــــــــــرم هـــــــــا قـــــــــرار دادنــــــــــــد !


آن گاه خطاب به بدن متلاشی شده خویش گوید :

ای بــــــدن ؛

 

اگر آن ها تو را آن گونه که من دیدم ببینند ؛

دست از دنیا بردارند و به حال خویش بگریند !

ای کاش من هم تو را ندیده بودم !

سلام بر تو باد !

 

[ شاید پاسخی بدینگونه بشنــــود :

اول چیزی که از تو متلاشی شد ؛ چشمان زیبایت بود !

بعد ، گوشت ها و چربی های زیبایی اندامت

بعد ، موهای قشنگت و استخوانهای قامت رعنایت !

مال های حـــــــرام و حلالــــــــت را تقسیم کردند !

زمین های بزرگت به قطعات کوچک تقسیم شد !

خانه و خودرو و ویلا و ساختمان هایت را تصاحب کردند !

همسرت به نکاح دیگری درآمد !

فرزندانت از هم جدا شدند !

از آن همه مجد و شکوه عظمت دنیوی

دیگر چیزی برای تـــــــو نیست !

امّا برخی چیزهایی که به چشــــــــم نمی آید برایت مانده است ،

آن هم چون نتوانستنـــــد پس بگیــــرند و تقسیمش کنند ،

و آن انفاقی است که در زمان حیـــات خود کرده ای ،

صدقاتی است که در راه خــــــــدا داده ای ،

آن کلبه صد متری که برای آن بیوه زن و فرزندان یتیمش خریدی ،

آن یتیمانی را که تحت پوشش گرفتی و آن ها را به سرانجــــام رساندی ،

آن درمانگاه ، آن خوابگاه ، آن یتیم خانه ،

و آن درهم و دیناری که در راه خــــــدا خرج کردی ،

آن خدماتی که با قلــم و قــــدم برای نیازمندان انجام دادی ،

آن مشاورتها و راهنمایی هایی که در اختیار در راه ماندگان قرار دادی ،

این ها قابل پس گرفتن و تقسیم کردن نبود !

و برای خودت باقی مانده است ! ]

 

این جمعـه هم گذشت و نیامدید آقـــــــــــــا 


و ما همچنـــــان منتظــــــــریم

 

تا جمعه فرخنده ای که امام و پیشوایمان

 

حضــرت حجــة ابن الحســن العسکـــری

 

بیایند و کام تشنگان عدالت را سیراب نمایند

 

برای تعجیل در ظهــــور مبارکشان


همچنــــان دعــــــا می کنیم



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 616) 

  

ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)

 

 [ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری (کلیک) ، متوفی قرن پنجم هجری ] 

 

  ( قسمت سی و هشتــم )

 

کــوی تقــوی

 

 

 

 ( جزء پنجــم صفحه 99)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

 

132 ـ وَ لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ

 

وَ کَفَى بِاللّهِ وَکِیلا

 

تفسیر لفظی :

 

و آن چه در آسمان و زمین است از آن خداوند است و نیک بسنده و کارساز که اوست .

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

این آیه که در سه جای قـــرآن تکرار شده ،

هر جا قومی را تنبیه است ،

اول ؛ آگاهی همه ی مسلمانان است ،

دوم ؛ آگاهی متعـبّــــدان و متّقیــــــــــان ،

سوم ؛ آگاهی عــارفـــــان و خـــاصگــــــــــان !

 

اول : به همه ی مسلمانان گفت : آنچه در آسمان و زمین است همه مِلک و مُلک من است ، همه آفریده ی صُنع من است ، علم من به همه رسیده ، و از همه آگاهم ، حق ها را میان شما واجب کردم ، فرض ها را معیّن کردم.

حق زنان و یتیمان را بجای آرید ، و اگر بد کنید یا نیک ، آشتی کنید یا جنگ ، همه را به حقیقت می دانم ، که آفریده ی صُنع من است ، و صنع من بر من پنهان کَی شود ؟

 

دوم : متعبّدان و پرهیزکاران را گفت : یکبارگی همه به کوی تقـــــوی درآئید ، و آن را پناه خود سازید ، و از راه شُبهت و تهمت برخیزید ، آن گاه گروهی را توفیق داد ، و گروهی ( بر حسب استعداد ) در راه گمراهی فرو گذاشت ، و همه را آگاهی داد که من بی نیازم ، نه طاعت عابدان مرا سود ، و نه معصیت عاصیان مرا زیان ! هرچه در آسمان و زمین است همه مقدور و مصنوع من است !

 

سوم ؛ عارفان و خاصگان را آگاهی داد ، که هفت آسمان و هفت زمین و هرچه در آن است ، از آنِ من است ، همه را بدان نیافریدم که شما روی بدان آورید و دل بر آن نهید ، و پس به آن بمانید و از من باز مانید ! لکن بدان آفریدم تا به شما بنمایم ، و بر نفس شما آرایم ، آن گاه شما همه را بگذارید و روی به من آرید !

 

گویند : خلیفه ی روزگار مال فراوان بر سهل تستری عرضه کرد ! او هیچ نپذیرفت ! پرسیدند : چرا نپذیرفتی ؟ سهل دعا کرد تا پرده از دیده ی سئوال کننده برداشته شد ، و نگریست و یک جهان گوهر و مروارید دید !

آن گاه سهل گفت : ای جوان مرد ؛ ما را به مال خلیفه حاجت نیست ! که همه ی خزائـــن جهــــــان به فرمـــــان مـــا است لکن ما خود نمی خواهیم !

 

توضیــــح : وقتی که مردان مخلص این چنین مقامی داشته باشند ، پس برای مقامات پیامبران و اوصیاء آن ها مخصوصاً شخص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینان خـــدا منصـــوب ایشان چه تصوری می توان داشت ؟

برای درک مقامات عالی ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین باید به تعابیر و مفاد زیارت جامعه ی کبیره دقت کرد و این زیارت پر محتوا و عمیق را سرسری و با لقلقه ی زبان نخوانیم .

 

**************************************************

 

نوزده دی 1356

 

روز نوزدهم دی ماه، یادآور حماسه بزرگ و با شکوهی است که برگ دیگری از کتاب زرین انقلاب اسلامی را رقم زد. 19 دی سالروز قیام خونین مردم قــــــــــم است؛ همان روزی که در تاریکی استبداد و ستم روزنه ها را به سوی روشنایی گشود و روند انقلاب را به گونه ای شکل داد که طومار دو هزار و پانصد ساله نظام شاهنشاهی در مدت زمان کوتاهی در هم پیچیده شود.

این روز بزرگ و به یاد ماندنی را گرامی می داریم و بر شهیدان و ایثار گران این حماسه جاوید درود می فرستیم .

نوزده دی ماه در میان روزهای انقلاب همچون خورشیدی در آسمان نیلگون می درخشد ؛ خورشیدی که در فصل سرما نهضت را گرمایی دوباره بخشید و امید به فتح را در دل ها زنده کرد. نوزدهم دی ماه جاری شدن آیه «اِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحَا مُبینا» (18) بر لب های تفتیده انقلاب بود. قیام 19 دی، در ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر، مژده فتح دیگری را برای اسلام به ارمغان آورد. درخت سرخ انقلاب جوانه زد و شکوفه های استقلال و آزادی سبز شد تا در بهمن 57 به بار بنشیند. اینک سالروز آن حماسه هاست و امروز یاد آور جلوه های ایثار و شهادت است. نوزده دی ماه یادآور تکبیرهایی است که در برابر شلیک هر گلوله، فضای کفرآلود آن زمان را می شکافت و چون تیری بر قلب طاغوت می نشست.

یاد شهدای مظلوم و گلگون کفن قیام 19 دی و تمامی شهدای اسلام و انقلاب را گرامی می داریم و خالصانه ترین درودها را به روان پاکشان تقدیم می کنیم.

 

نوزده دی 1357

 

شهادت عارف فرزانه و مجاهد فی سبیل الله

 

شهید انقلاب اسلامی ایران

 

شهید معظّم حاج محمد ترابی

 

گرامی بــاد

 

روحشان شاد و راهشان مستدام

زندگینــامه و یادمـــــان (کلیک کنید )

35 سال قبل (یادمان شهید ترابی)

 


 

حُسن یوسـف کف موسی دم عـیسـی داری


آنچه خوبــــان همه دارند تـــو یکجـا داری

 

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما
 

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان
 

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا
 

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است
 

 پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم

 

 

 

 

 



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 615)  

 

ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)

 

  ( قسمت سی و هفتــم )

 

اخـلاص در عمــل

 

 

 ( جزء پنجــم صفحه 98)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

125 ـ وَ مَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّه وَ هُوَ مُحْسِنٌ

وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً

 

  تفسیر لفظی :

 

کیست نیکو دین تر از آن که روی خود فرا خدا کرده با خلق خدا نیکی کرده

و از ملت ابراهیم پیروی نموده که خداوند ابراهیم را خلیل و و دوست خود گرفته است .

 

  تفسیر ادبی و عرفانی :

 

خداوند در این آیت مخلصان را می ستاید ،

و اخلاص در اعمال را می پسندد ،

و اول کسی که جامه ی اخلاص در عمل کشید ؛

محمّـــد مصطفی (ص) بود که فرمود :

کارها به نیّت است

این روش اخلاص در عمل مانند روش رنگ است در گوهر ؛

چه ، گوهر ، بی کسوت رنگ ، سنگی باشد بی ارزش !

عمل بی اخلاص هم جان کندنی باشد بی ثواب !

گویند : عارفی بزرگوار ، خود را تازیانه زدی و گفتی :

ای نفس ؛ اخلاص آر تا خلاص شوی !

گفته اند : علم تخم است و عمل کِشتن ،

آب آن اخلاص ، کار آن اخلاص ،

رستگاری و بهره برداری آن اخلاص !

و سعادت ابد در اخلاص است .

امّا اخلاص ، خود عزیز است

نه هرجائی فرود آید ،

و نه به هرکسی روی نماید ،

همان است که خداوند جَلَّ وَ عَلا فرمود :

اخلاص رازی از رازهای من است ،

و در دل هرکس از بندگانم را که دوست دارم به ودیعت می نهم !

 

نوشته اند : در بنی اسرائیل عابدی بود ،

شنید در آن نزدیکی درختی است که مردم آن را می پرستند !

عابد در خشم شد و از بهر خـــــدا و تعصب درد دین ،

تبــــر بر دوش نهـــــاد و رفت که درخت را بِبُرّد !

ابلیس به صورت پیــــــــری بر او ظاهر شد ،

و پرسیــــــد : کجـــــــــا می روی ؟

گفت برای بریدن فلان درخت !

ابلیس گفت :

برو به کار عبادتت مشغول باش ، تو را چه کار با این درخت ؟

عابد سخت بر او آویخت و بر زمین زد و بر سینه ی او بنشست !

ابلیس گفت : دست از من بدار تا تو را سخنی نیکو گویم ،

عابد دست از وی بداشت ،

ابلیس گفت :

این کار ، کار پیغمبران است نه تو !

عابد گفت : من از این کار بــــــاز نگـــــــــردم ،

و دوبار با ابلیس دست به یقه شد و او را بر زمین زد ،

بار سوم ابلیس گفت :

تو مردی درویش هستی و مؤنت تو با مردمان است ،

این کار را به دیگران واگذار ،

من روزی دو دینار زیر بالین تو گذارم ،

که هم هزینه ی خود کنی و هم به دیگر عابدان دهی ،

عابد پیش خود گفت :

یک دینار آن صدقه دهم و دینـار دیگر خود به کار برم ،

و این کار بهتــــــــــــــــــــر از درخــــت برکنــــــــــــدن است !

که مــــــــــرا بدان نفرمــــــــــوده اند و من پیغمبـــــــــر نیستم !

دیگر روز دو دینـــــــار زیر بالیـــــــــن خود دیــــد و برگرفت!

تا روز سوم که هیچ دینــــــــاری زیر بالین خود ندید !

تبــــر برداشت و عازم بریــــــــدن درخت شد ،

ابلیس در راه رسیــــــــد و به او گفت :

ای مرد ؛ این کار ، کار تو نیست ،

و با هم درآویختند ،

این بار ابلیس او را بر زمین زد و بر سینه ی او نشست !

عابد پرسید : چه شد که آن دوبار من تو را زمین زدم و این بار درماندم ؟

ابلیس گفت : آن دو بار بهر خدا درآویختی و این بار بهر دینار !

اول برای خدا به اخلاص آمدی و از جهت دین خدا خشم گرفتی !

خداوند تو را نیرومند ساخت ،

اکنون بهر طمع خویش آمدی و از بهر دنیا خشم گرفتی ،

و پیرو هوای نفس خود شدی ،

لاجرم ناتوان شدی ،

که از مصطفی (ص) پرسیدند :

اخلاص چیست ؟

فرمود : این که بگوئی پروردگار من یگانه است ،

پس از آن در آن چه مأمور شدی پایمردی کنی !

 

امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام فرموده اند :

 

طوبی لمن أخلص لله عمله و علمه وحبه و بغضه

و أخذه و ترکه و کلامه و صمته و فعله و قوله؛

خوشا به سعادت کسی که عمل، علم، دوستی، دشمنی، گرفتن،

رها کردن، سخن، سکوت، کردار و گفتارش را برای خدا خالص گرداند.

تحف العقول ص 100

 

... وَ هُوَ مُحْسِنٌ...

 معنی نیکوکار این است که ؛

روی خود را فرا حق کند ،

و نیک داند و شناسد که چگونه باید فرا حق کردن و اخلاص بجا آوردن !

که نه هرکسی به درگاه پادشاه رسد ، ادبِ حضرت شناسد !

 

... وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ...

اشارت به حالت ابراهیم است که روی به حق نهاد ،

و ادبِ حضرت بجای آورد ،

و خود را نصیبی نگذاشت ، و همه را درباخت ،

هم نفس ، هم مال ، هم فرزند !

نفس خویش در راه رضای حق ،

و فرزند خویش در راه فرمان حق ،

و مال خویش در راه مهربانی و شفقت بر خلق باخت !

 

مال و زر و سیم ، رایگان باید باخت

چون کار به جان رسید ، جان باید باخت

 

همه مشکلات مــــــا

 

ناشی از غیبت طولانی مولایمان

 

محبــوب دل هـا و منجی انســـان هـا

 

حضرت حجـة ابن الحسن العـسکـری المهــــدی(عج) است

 

یا وَجِیهَاً عِـندَاللهِ اِشفَــع لَنا عِـنـــدَالله

 

پس برای تعجیل در فرج مبارکشان زیاد دعا کنیم



موضوع :


<      1   2   3   4   5      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *