سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1985456
  • بازدید امروز: 97
  • بازدید دیروز: 84
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 716 )                                                    


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )


( قسمــت سیــزدهـم )


انــــوار وجـــود



نمائی از یک مسجد در فیلیپین

 

 ( جزء هشتــم صفحه 154 آیه 31 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ

وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ


تفسیـــر لفظـــی : 

 

اى فرزندان آدم ! زینت خود را در هنگام رفتن به هر مسجدى، با خود بردارید ؛

و (از نعمتهاى الهى) بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمى دارد.


تفسیر ادبی و عرفانی :   

 

به زبان علم ، معنی این آیت ، سِتر عورت است در نماز ،

و به زبان کشف ، زینت هر بنده در مقام مشاهدت ،

حضــــور دل است و لـــــزوم حضــــرت .

چنان که گفته اند :

زینت نفس عابدان ، آثار سجود است ،

و زینت دل عارفان ، انوار وجود است ،

و عابد به صفت عبودیت  در حال سجود ،

و عارف بر بساط قرب در وجد شهود !

... کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا ... 

اهل معرفت گویند :

آن چه از حق خداوند کم بُوَد اسراف ، 

و آن چه به آن حق تجاوز شود اسراف است ،

و آن چه در راه خدا (چون کوهی) صرف کنی اسراف نیست ،

ولی اگر دیناری در راه گناه صرف کنی اسراف است ،

و حرام دانستن طیبات حق نیز اسراف است .

 

نوشته اند :

پزشک مسیحی در محضر هارون الرشید از دانشمندی پرسید :

می گویند علم دو تا است ؛ علم ادیان و علم ابدان ،

( این کلام مولایمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه است :

اَلعِلمُ عِلمان ؛ عِلمُ الاَدیان وَ عِلمُ الاَبدان )

در کتاب شما از علم طب چیزی هست ؟

پاسخ داده شد : آری ؛

دستور آن در این آیه است : وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا

مسیحی پرسید :

در سخنان پیامبر شما از این دانش پزشکی چیزی هست ؟

پاسخ داده شد : آری ؛ پیامبر ما فرموده اند :

معده خانه ی همه ی درد ها است ،

و پرهیز سرآمد همه ی داروها است ،

آن چه را که تنت بدان عادت کرده بده ! 

مسیحی گفت :

کتاب شما و پیامبر شما برای جالینوس جائی در طب نگذاشته است !


 

آداب غذا خوردن در اسلام :

 

نوشته اند : دوازده شرط  باید تا یک لقمه  به شرط دین  خورده شود   :

 

چهـــــار شـــرط واجب  :

قبل ازشروع بسم الله گفتن

(بسم اللّه الرّحمن الرّحیم)

حــلال خــوردن

(غذای حلال ، روزی حلال)

پـاکیـــــــــزه خـوردن

(رعایت بهداشت)

خـدای راروزی ده دانستن 

(هــــوالــــرّزّاق)

 

چهــار شرط مستحب  :

پیش از غــــــذا دست هـا راشستن

از گـوشـــــــه ظــــــرف غــــــذا خــوردن

در آخـــر الحمــدللّه ربّ العالمیـــن گفتـــن

پس از خـوردن دسـت و دهـــان راشـستــن

 

چهــــــار شــــرط ادب  :

راسـت و درسـت نشستن

به لقمــه ی کسی نگــــــــاه نکــــــــــردن

لقمـــــه راکوچک گرفتـــن و با آرامش غـــــذا خوردن

ساکـت بـودن و از ظــــــرف جلـو خـود خــــوردن

 

ســـایـــر شـــروط  :

(کُلُوا وَاشرَبُوا وَلاتُسرِفُوا) ، اسـراف نکردن ،

رعایت حـــــال مستمنـــــدان و گــــــرسنــــــــــگان،

و تــلاش در برطـــــــــرف نمـــــــــودن نیـــــاز آن ها نیز

از اصـول اولیـــــــــــه انســانی واســلامــــــــی می باشد

 

 

بـــادا کــرم تـــو بر همـــه پاینــده


احســـان تـــو سوی بندگان آینده


بر بنــده خود گناه را سخت مگیـر


ای داور بخشنـده بخشـــــاینـــده




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 715 )                                                   


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )


( قسمــت دوازدهـم )


بدایت و نهایت هر کار



مرقد امام علی علیه السلام در مزار شریف افغانستان


 مزار شریف در افغانستان

( جزء هشتــم صفحه 153 آیه 29 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ


تفسیـــر لفظـــی :

 

بگو : پروردگارم امر به عدالت کرده است ، و روى خویش را در هر مسجد ( و به هنگام عبادت) به سوى او کنید ، و او را بخوانید ، و دین (خود) را براى او خالص کنید ، (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید ، (بار دیگر در رستاخیز) باز مى گردید.


تفسیر ادبی و عرفانی : [بخش دوم]

 

... وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ ...

 

عارفی بزرگوار گفته :

دل خود را پاک دارید تا حق را بشناسید ،

خــــوی خود را فرا وی کنید تا گستـــــاخ شوید !

همـــه چیـــــــز را از لطـــف او بینیــــد تا مِهــــر او برنهید ،

بر مرکب خدمت نشینید تا به منزل حرمت رسید ،

بر حرمت بیفزائیــــــد تا به صحبت رسید ،

همت عالی دارید تا با وی بمانید .

 

خـداونـد محمد مصطفی(ص) را دو کــــــرامت  داد

که به هیچ یک از فـرزنـدان آدم نداد!

یکی آنکه بزرگ همت بود

و دیگـر آنکه متـــواضـــــــع بود،

چنانکه هرگز دست طمع به چیزی دراز نکـرد و نخواست

 

و چون با خـــــــود نگریستی ؛

خود را از همه ضعـیفـان ضعـیف تـــر دانستی ،

و چون به حــق نگریستی ؛

دو جهــان در چشم وی نیامدی !

 

چنان که ابتدا آفرینش شما را به دانش و خواست تقدیر کرد ؛

در آخر هم شما چنان شوید که اول خواست .

که گفته اند :

آغاز هر آدمی مانند انجام او ،

و انجـــام او مانند آغاز اوست ،

چه ؛ آن که نهایت هر کار به بدایت آن کار است ،

و راه به حق ، حلقه ای است که از او درآیند و به او باز روند .

 

چون آخر کار به اول کار باز ماند ،

بدین معنی است که اول همه لـــــــذّت است ،

و راحت و زندگانی با رَوح و شادی !

تا مرد پای در دام نهـــــد و طوقش در گردن آید !

آن گاه به هر راحتی که دیده محنتی بیند !

و با هر فرازی نشیبی بُوَد ،

که گفته اند :

میان بنده و حق ، هـــــــــزار مقــــام است ،

از روشنی و تاریکی ،

نه همه نور است ، نه همه ظلمت ،

که با هر نــــــــوری ظلمــــت ،

 و با هر فرازی نشیبی است ،

یعنی یکی رَوح است و آسایش زندگانی ،

و یکی رنـــــــج و نامــــــرادی و ناکامی !

یک تجلّــــــی است و یکی استتــار !

یکی جمـــــــــع است و یکی تفـــرقــــــــــه !

اگر نه آن رَوح و راحت ، در بدایت ارادت در پیش بودی ،

بنده را با آن بلاها و رنج ها طاقت نماندی ،

چه ؛ پیوسته با آن می نگرد و دلش با آن می گراید ،

و به شاهد آن ، این بار محنت می کَشد ،

تا آخر که او را برگذرانند و مدت تمــــام شود !

(قابل توجه آقای راستگو ؛ از این بی رنگی خوشتان می آید ؟ ) 

 


این دیده ی من همه جمـــالت خواهـــد


طبـــع دل مــن بـوی وصـــالت خواهـــد


بخشای بر آن کسی که اندر شب و روز


در خواب و خیـــال ، روی ماهت خواهــد



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 714 )                                                    


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )


( قسمــت یازدهـم )


شِکوَه ز بیـــــــداد

 


 

 

 

 ( جزء هشتــم صفحه 153 آیه 29 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ


تفسیـــر لفظـــی : 

 

بگو : پروردگارم امر به عدالت کرده است ، و روى خویش را در هر مسجد

( و به هنگام عبادت) به سوى او کنید ، و او را بخوانید ،

و دین (خود) را براى او خالص کنید ، (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید ،

بار دیگر در رستاخیز) باز مى گردید.

 

 

 

تفسیر ادبی و عرفانی:

 

خداوند در این آیت ،

مبانیِ خدمت و معالمِ معاملت و حقایقِ معرفت را جمع کرد ،

مؤمنان را از اخلاق پسندیده آگاه فرمود ،

و نیکو پرستیدن خدا و نیکو زیستن با خلق را تلقین کرد ،

و به شناختِ اسبابِ رضایِ خود گرامی داشت ،

و این آیت از جوامعِ کلمه است ،

که پیغمبر (ص) فرمودند :

اُوتِیتُ جَوامِعَ الکَلِمَ مرا کلمه های جامع دادند .

معنی قسط  ، داد است که می گوید :

خداوند مرا به داد می فرماید ،

یعنی در معاملات ، هم با حق ، هم با خلق ، و هم با نفس ، باید عدالت کرد .

 


داد با حق ؛

امر و نهیِ او را به کار داشتن و در همه حال به قضاء او رضا دادن است .

 

داد با خلق ؛

با خلق زیستن و در معاملات انصاف داشتن است .

 

داد با نفس ؛

با او مخالفت کردن و او را در میدان مجاهدت داشتن ،

و ریاضت کشیدن و درهای شهوات بر وَی بستن است !

 

داد در معامله آن است که :

راست ستانی و راست دهی !

 

و نیکوئی آن است که :

خشک ستانی و چرب دهی !

 

داد آن است که :

جزای نیکی را نیکی دهی و جزای بدی را بدی دهی !

ولی نیکوئی آن است که بدی را ببخشی ! 

و نیکوتر آن که بربخشش بیفزائی !


 

 

 

از غم دوست در این میکــده فریــــاد کشم

دادرس نیست که در هجر رُخَش داد کشم


داد و بیـــداد که در محفل مــا رندی نیست

که بَـرَش شِکوَه بَـرَم داد ز بیـــــــداد کشم

شادیـــم داد ، غمــم داد ، و جفا داد و وفـا

با صفـــا منّت آن را کــه به مـــن داد کشـم

عاشم ، عاشق روی تــــــو ، نه چیز دگـری

بار هجران و وصـــالت به دل شـــــاد کشم

در غمت ای گُل وحشی من ای خسرو من

جور مجنـــون ببرم تیشه ی فرهـــاد کشم

مُردم از زندگیِ بی تـــــو که با من هستی

طرفه سرّی است که باید بَرِ استاد کشم

 

ســال ها می گذرد ، حادثـــــه ها می آید

انتظار فَـــرَج از نیمــه ی خـــــرداد کشم !


[ دیوان امام خمینی (ره) ص 154 ]

 

 

آجَرَکَ الله یا مولای بِمُصِیبَة جَدِّکَ اَمیــــــــرالمؤمنین علیـه السلام


اَللهُمَّ عَجِّــل لِوَلِیِِّــکَ الفَـــرَج



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 713  )                                                      


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی  ـ  205  آیه دارد  ـ جزء هشتم  ـ  صفحه 151 )


( قسمــت دهـم )


رازدارِ اســـــرار

 ( جزء هشتــم صفحه 152 آیه 23 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم


قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ

 

 

تفسیـــر لفظـــی : 

گفتند: پروردگارا ! ما به خویشتن ستـــــــم کردیم ؛

و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى ، به یقین از زیانکاران خواهیم بود.

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

پس از آن که فرمان آمد که ای آدم ؛

قدر این نعمتِ بی رنج و بی کـَــدّ را ندانستی ،

اکنون به سرای محنت رَو ،

و به شـــــدّت کــار کـُـــــن ،

و تخـــم کار ، و رنــــــج بر ، و صبـــــــر کن ،

آدم گفت :

ما به خود ستــــــم کردیم ( ظَلمتُ نَفسِی ) ،

این همه خوار است اگر روزی ما را بر این درگه بار است !

آن گاه همی به درد دل بنالید ،

و نیاز و عجز خود بر کف حسرت نهاد و گفت :

 

خــــدایــــــا ؛

اگر زاریم ، در تو زاریدن خوش است ،

و اگر نالیم ، در تو نالیدن درخور است ،

 

خــــدایــــــا

از خاک جز خطا چه آید ؟

و از علت جز جفــــــا چه آید ؟

و از کریـــــــم جز وفـــــــــا چه آید ؟


خــــدایــــــا

تو گنج درویشانی ،

و زاد مضـطـــــــــــــرّانـــی ،

مایــــــــه ی رمیـــــــــــــــدگانـــــــی ،

دستگیــــــــــــر درمـــــــــانـــــــــدگانـــــــــی ،

چون می آفریدی جوهر معیوب می دیدی و بر می گزیدی ،

و با عیــــب می خــریــــــــــدی ،

برگرفتی و کس نگفت برگیــــــــــر !

اکنـــــــــون که برگرفتــــــــی مگـــــــذار !

و در سایــــــــه ی لطـــــــف می دار ،

و جز به فضل خود مسپار !

 

گر آب دهی نهـــال ، خود کاشته ای


ور پست کنی بنـا ، خود افراشته ای


من بنده همانم که تــــو پنداشته ای


از دست مَیَفکَنَـــم چو برداشته ای !

 

 

آید آن روز که خــــــاک ســـر کــویش باشم

ترک جان کرده  و آشفتـــــه ی رویش باشم

 

ساغــــر روح فــــــــزا از کـف لطفش گیــرم

غافل از هر دو جهـان بسته ی مویش باشم

سر نهم بر قدمش بوسه زنـــــان تا دم مرگ

مست تا صبــــح قیـــــامت ز سبویش باشم

همچو پروانه بسوزم برِ شمعش همه عمــر

محـــو چون مَی زده در روی نکــویش باشم

رسد آن روز که در محفـــل رنـدان سرمست

رازدار همــه اســــــرار مگــــــــویش باشـم

 

یوسفــــم گر نزنـــــــد بر ســــرِ بالینــم سر

همچو یعقـــوب دل آشفتــه ی بویش باشم

 

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 153 ]

سالروز شهادت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام تسلیت



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 712  )                                                     


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی  ـ  205  آیه دارد  ـ جزء هشتم  ـ  صفحه 151 )


( قسمــت نهـم )


آدم و تازیــانه ی عتــاب


 

( جزء  هشتــم  صفحه 152 آیه  20  ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

فَوَسْوَسَ  لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ  سَوْآتِهِما

وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلّا  أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ

 

تفسیـــر لفظـــی : 

سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود ، آشکار سازد :

و گفت : «پروردگارتان شما را از این درخت نهى نکرده مگر بخاطر این که (اگراز آن بخورید،)

هر دو فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند.


شب های قـــدر را دریابیــــــــم

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

 

این هم از اِماراتِ عنایت و دلائلِ کرامت است

که ایشان گنـــــــــاه کردند ؛

 ولی حواله به وسوسه ی شیطان فرمود !

نوشته اند :

پس از فریب خوردن آن ها و اخراج از بهشت ،

آدم و ابلیس روزی به هم رسیدند ،

آدم گفت :

ای شقیِّ ملعون ؛ آخر کار خود را کردی !

آیا دانی که با من چه کردی ؟

و چه گردی در راه من برانگیختی ؟

ابلیس گفت :

گیرم که من تو را از راه به در بردم ،

با من بگو که چه کسی من را از راه به در برد ؟

نوشته اند :

آدم و ابلیس هر دو نافرمانی کردند !

لکن لغزش و نافرمانی آدم از روی غفلت بود ،

ولی نافرمــــانی ابلیـــس از روی کبــــر و غــــرور !

و کبـــــــــر آوردن سخت تر از غفلت و شهـــــوت است ،

چه ؛ گناهی که از غفلت خیـــزد عفــــو در آن گنجـــــد ،

ولی گناهی که از کبـــــر و غــــــــرور و خودبینی

و خود پسندی خیزد ایمان در سر آن شود !

هرکه بر خلاف حقّ در پی شهوت رود

از حق درمانَد ، و به آن شهــــــوت نرسد !

آدم صفیّ  هنــــــــوز از آن درخت ممنـــــــوع

و از آن میـــــــوه ی ممنــوعه ذوقی نچشیــده بود

که تازیانه ی عتــاب بر سرش فرود آمد و حالش بگشت !

نه شهـــوتی رانــده و نه رضــــــــای حـــــــق با وی مانــده !

چون بازنگریست نه تاج بر سر دید و نه حلّه ای در بر !

اول خود را دید بر سریــــر اصطفاء نشستــــه ،

و پشت بر مسند خلافت  باز نهاده ،

به زیور های بهشت آراسته ،

و به آخر از همه درمانده ،

برهنـــه و گرسنــــه ،

محتاج به یک برگ درخت شده ،

تا عـــورت خـــود را بپـــوشـــانـــــد !

******************************

 

بهار آمد جوانی را پس از پیری ز سر گیرم

کنار یـــــــــار بنشینم ز عمر خود ثمر گیرم


به گلشن بـــاز گردم با گل و گلبــن درآمیــــزم

به طرف بوستان دلــــدار مهـوش را به برگیرم

خزان و زردی آن را نِهـــم در پشت ســر روزی

که در گلزار جان از گلعــــذار خود خبــــر گیرم

پر و بالم که در دَی از غــــم دلـــــدار پرپر شد

به فروردین به یـــاد وصــل دلبر بال و پر گیرم

به هنگام خــــزان در این خراب آباد بنشستم

بهار آمد که بهر وصل او بـــار سفـــــــر گیـرم

 

اگر ساقی از آن جامی که بر عشاق افشانَد

بیفشانـــد ، به مستی از رخ او پرده برگیر م !

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 152 ]


 

 

برای سلامتی و خشنودی امـــام و مقتــــدا و مولایمان


 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

و برای تعجیل در فـــرج مبــــارکشان

  

دو رکعت نماز مخصوص و یکصد صلوات


 



موضوع :


   1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *