سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1988250
  • بازدید امروز: 118
  • بازدید دیروز: 152
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[962]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید         ( 1110 )                                             

آدرس این وبلاگ در تلگرام  َ        

https://telegram.me/adabvaerfan

ســوره 21 : انبیاء ( مـکّــی ـ 112 آیه دارد ـ جزء  هفـدهـم ـ صفحه 322 )


( قسمــت هیجدهم )


الهـامِ ربّـانی



 

 ( جزء هفدهــم صفحــه 328 آیه 78  )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَ دَاوُودَ وَ سُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ

إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ

   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامى که در باره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب ‏هنگام

در آن چریده بودند داورى مى‏ کردند و [ما] شاهد داورى آنان ودیم


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیه شریفه :

 

داود و سلیمان (علی نبینا و آله علیهم و علیه السلام )

به حکم نبوت ، مشترکند ؛

لکن در درجه و فضیلت تفاوت دارند !

نبینی که خداوند جلّ و علا ؛

سلیمان را در یک مسئله فزونی داد ؛

و او را به علم و فهم‍ مخصوصی برتری داد ؛

و مُلکی بدان بزرگی و قدرتی فراگیر به وی داد ؛

و بر او منّت ننهاد ، بلکه حقارتِ آن را به وی نمود ؛

و فرمود : عطای ما را به هرکس خواهی بده .

 

 

 

لیکن چون به علم و فهم مخصوص رسید ،

بر او منّت نهاد ؛ که ؛ علم و فهم و بصیرت ؛

غیر از علم تأویل و تفسیر است ؛

زیرا تفسیر به واسطه ی تعلیم و تلقین است ،

و تعلیم ؛ به ارشاد و توفیق ؛

ولی فهم و بصیرت بی واسطه ،

به الهامِ ربّانی است ،

تفسیر ؛ بی استاد به کار نیست ؛

و تأویل ؛ بی اجتهاد درست نیست ؛

ولی صاحب بصیرت و فهم را معلّمی جز حقّ نیست ؛

تفسیر و تأویل به دانش است و کوشش ؛

ولی بصیرت و فهم ؛ به یافتن است و کشش ؛

[ به عبارتی بصیرت و فهم ؛ به علم و اجتهاد و کوشش نیست بلکه به عقل و درایت است و کشش ! نبینی که امام راحل (ره) فرمود : آقای رجایی عقلش بیشتر از علمش است ! و این سخن در زمانی بیان فرمود که دیگری ادعای علم زیاد و اجتهاد در چندین رشته داشت ! ولی فهم و بصیرت نداشت و در دام منافقین افتاد ، با لباس و آرایش زنانه از کشور فرار کرد و دخترش را به سرکرده ی منافقین هدیه داد ! ]

 

 

نقل شده که یکی از صحابه ی رسول الله (ص) از ایشان معنای علم باطن (علم فهم و بصیرت) را پرسید ؛ حضرت فرمودند : این ؛ علمی است میان خدا و اولیاء او ، نه فرشتگان مقرّب آن را دانند ؛ و نه احدی از بندگان خدا !

و فهم این مردان خدا در اسرار کتاب و سنّت به جایی رسیده که وهم ارباب ظاهر زَهره ندارد گِرد آن حرم محترم گردد ! ایشان را در هر حرفی مقامی ، و از هر کلمه ای پیغامی ، و از هر آیتی ولایتی ، و از هر سورتی سوزی و سوری ، وعید ؛ در راه ایشان وعد است ، و وعد در حقّ ایشان نقد است !



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1109 )

آدرس این وبلاگ در تلگرام  َ        

https://telegram.me/adabvaerfan

ســوره 21 : انبیاء ( مـکّــی ـ 112 آیه دارد ـ جزء  هفـدهـم ـ صفحه 322 )


  ( قسمــت هفدهم )


سوختـه ی محبّـت



 

   ( جزء هفدهــم صفحــه 327 آیه 69   )

بسم الله الرحمن الرحیم 

قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

گفتیم اى آتش براى ابراهیم سرد و بى ‏آسیب باش



 

 نگاهی ادبی و عرفانی به آیه شریفه :

 

اصحاب معرفت و اهل حقیقت را در این آیت رمزی دیگر است ؛

گفتند این آتشی است که در جان خلیل تعبیه بود ؛

چون نمرود او را در منجنیق نهاد ؛

خلیل نیز سِـرّ خویش در منجنیقِ مشاهدت نهاد ؛

و این آتش خواست که آتش نمرود را خاموش کند ؛

ندا آمد : ای آتش ؛ بر آتشِ نمرودی سرد باش !

که ؛ ما حکم کرده ایم که آتش نمرودی ؛

بر خلیل مان گلستان پر گل و شکوفه شود ؛

و کرامت خلیل و معجزه ی او را ظاهر سازیم .

 

و اینک لطیفه ای بشنوید از آن لطیف تر !

نفس تو بر مثال نمرود است ؛

و هوای نفس ، آتش است !

و آن دلِ سوخته ی تو خلیل است ،

نفس ، آتشِ هوی برافروخته !

و دل را با زنجیرِ مکر ، و غُلِ شهوت ؛

در منجنیقِ معصیت نهاده ؛

و به آتشِ هوی انداخته ،

هنوز یک گام نارفته که ؛

عقل چون شیفتگان به چاکریِ دل می آید ؛

و می گوید : آیا تو را حاجتی هست ؟

دل می گوید : مرا به تو حاجتی نیست !

ای عقل ؛ یاد داری که تو را گفتند بیا ، آمدی ؟

گفتند برو ، رفتی ؟

گفتند : تو کیستی ؟ از جواب فرو ماندی ؟

آن روز ، راه به خود ندانستی ؛

امروز می خواهی به من راه نمایی ؟

ندانستی که چون دل به آتشِ هوی فرو آید ؛

فرمان فرود آید : « ای آتشِ هوی ، بر دل ابراهیم سرد باش ،

که او سوخته ی محبت مــــــــا است ! »



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید 

آدرس این وبلاگ در تلگرام  َ        

https://telegram.me/adabvaerfan

ســوره 21 : انبیاء ( مـکّــی ـ 112 آیه دارد ـ جزء هفـدهـم ـ صفحه 322 ) 



جویـای یقیـن



 ( جزء هفدهــم صفحــه 323 آیه 11 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَ کَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و چه بسیار شهرها را که [مردمش] ستمکار بودند در هم شکستیم

و پس از آنها قومى دیگر پدید آوردیم


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

نتیجه ی ظلم ؛ خرابی وطن است !

که مصطفی(ص) فرمود :

اگر ظلم خانه ای در بهشت باشد ؛

خداوند خرابی را بر آن مسلط خواهد کرد !

و ظلم سخت و عجیب آن است که ؛

بنده بر خویشتن ستم کند ؛

یعنی که بجای طاعت ؛ معصیت نهد !

و خداوند خانه ی باطن او را خراب کند ؛

و بجای توفیق ؛ خذلان نشیند ؛

و شواهد معرفت از آن خانه رخت بربندد ؛

و وسوسه ی شیطانی بجای وی رخت فرو نهد !

برخی مفسران بر این باورند که ؛

در این آیت اشارت به محو و اثبات است ؛

محو آن است که ؛

چه شهر ها و خانه ها که در هم شکستیم ؛

و اثبـــــــات آن است که فرمود ؛

گروه دیگر بجای آنها برقرار نمودیم !

قومی جهان داران را از این جهان می برند ؛

این محــــــــــــو است !

و قومی دیگر را بجای آنان می نشانند ؛

و این اثبــــــــــــات است !

که فرمـــــــــود :

یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّالْکِتَابِ

که برخی گفته اند :

یعنی خداوند بخواهد باطل را محو ؛

و حق را ثابت می کند .

و این معنا اشارت به این است که :

بر خبر همی رفتم ،

جویای یقین ،

ترس ؛ مایه ، و امید ؛ قرین !

مقصود از من نهان !

و من کوشنــــــده ی دین !

ناگاه برقی تجلی یافت از کمین !

از ظن چنان روز بینند و از دوست چنین !

 

تفسیر آیه شریفه از نگاهی دیگر :

با توجه به اینکه (( قصم )) به معنى شکستن تواءم با شدت است و حتى گاهى به معنى خرد کردن آمده ، و با توجه به اینکه تکیه روى ظلم و ستمگرى این اقوام شده ، نشان مى دهد که خداوند شدیدترین انتقام و مجازات را در مورد اقوام ظالم و ستمگر قائل است .

ضمنا اشاره به این مى کند که اگر تاریخ گذشتگان را مورد بررسى قرار دهید، خواهید دانست که تهدیدهاى پیامبر اسلام شوخى و بى حساب نیست ، واقعیت تلخى است که باید دقیقا به آن بیندیشید.

آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى که دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مى شد، و وضع بیچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص ‍ مى کند، مى گوید:

« هنگامى که آنها احساس کردند عذاب الهى مى خواهد دامنشان را بگیرد،
پا به فرار گذاردند » (فلما احسوا باسنا اذا هم منها یرکضون)

درست همانند یک لشگر شکست خورده که شمشیرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مى بیند به هر سو پراکنده مى شوند.

بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که ((جمله لعلکم تسئلون )) اشاره اى به دستگاه پر زرق و برق و کبریائى آنها است که خود شخصا در گوشه اى مى نشستند و مرتبا فرمان مى دادند ، و خدمتگذاران ، پى در پى نزد آنها مى آمدند و سؤال از امر و فرمانشان مى کردند.

اما اینکه گوینده این سخن کیست ؟ در آیه صریحا نیامده .
ممکن است ندائى وسیله فرشتگان خدا یا پیامبران و رسولانشان باشد
یا از درون ضمیر مخفى و وجدانشان .

در حقیقت این نداى الهى بوده است که به آنها گفته مى شد: ((فرار نکنید و بازگردید)) که از یکى از این سه طریق به آنها مى رسیده است .

جالب اینکه در اینجا از میان تمام نعمتهاى مادى بالخصوص روى ((مسکن )) انگشت گذارده شده ، شاید به خاطر اینکه نخستین وسیله آرامش انسان وجود یک مسکن مناسب است ، و یا اینکه انسان غالبا بیشترین درآمد زندگى خود را صرف مسکن مى کند، و نیز بیشترین علاقه او به آن است .

به هر حال آنها در این هنگام بیدار مى شوند، آنچه را قبلا شوخى مى پنداشتند به جدیترین صورت دربرابر خویش مى بینند و فریادشان بلند مى شود ((مى گویند: اى واى بر ما که ظالم و ستمگر بودیم !)) (قالوا یا ویلنا انا کنا ظالمین )
اما این بیدارى اضطرارى که در برابر صحنه هاى جدى عذاب براى هر کس پیدا مى شود بى ارزش است ، و اثرى در تغییر سرنوشت آنها ندارد، لذا قرآن در آخرین آیه موردبحث اضافه مى کند: ((و همچنان این سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بودیم) تکرار مى کردند ، تا آنها را از ریشه ، قطع کردیم و آنها را خاموش ساختیم )) « و ما زالت تلک دعواهم حتى جعلناهم حصیدا خامدین»

همچون زراعتى درو شده (حصید) بر زمین مى ریزند ، و شهر پر جوش  و خروش و آبادشان به قبرستان ویران و خاموشى مبدل مى گردد (خامدین )

 

پیـــام هــا :

1 ـ هلاکت بدنبال ظلم، یک سنت الهى است. « کم »

2 ـ هرکس قانون الهى را بشکند، شکسته مى ‏شود. «قصمنا» (کلمه‏ى قصم به معناى شکستن شدید است )

3 ـ انسان‏ها خود، سرنوشت خویش را رقم مى‏ زنند. «قصمناظالمة»

4 ـ اگر ظلم به صورت یک سیره و روش در آید، قهر الهى را در پى خواهد داشت

« کانت ظالمة » لکن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه کندآن قهر را به دنبال نخواهد داشت)

5 ـ  نابود ساختن و ایجاد کردن، براى خداوند تفاوتى ندارد. «قصمنا... انشأنا »

[برگرفته از تفاسیر نمونه و نور ]

 

آیا او فــردا خواهــد آمــــد ؟

 

آیا آمادگی دیــدارش را داریــم ؟



موضوع :


<      1   2      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *