تفسیر ادبی عرفانی بسم الله الرحمن الرحیم (11)
س 10: یـونــس
درهجر تو کار ، بی نظام است مرا
بسـم الله الرحمـن الرحیـم
خدایا ، عارف تو را به نـور تـو می داند، و درآتش مهـر تـو می ســوزد و از ناز باز نمی پردازد.
ابتدای کارها از خدا است و بازگشت هـمـه به خــدا ، یعـنی درآمد هـرچیـز در قــدرت او، و بازگشت هـمـه به حکــم او است، ازل به تقـدیــر او، و ابــد به قضـای او است.
درهجـر تـو کار بی نظـام است مرا
شیرین همه تلخ و پخته خام است مرا
درعالــم اگـر هــزار کام است مرا
بی نام تــو سربسر حـرام است مـرا
==============================================
س 11 : هــود
بشـارت تهدیـدآمیـز !
بسـم الله الرحمـن الرحیـم
خـدایـا ، گاه می گوئی فـرود آی ، گاه می گوئی گـریز، گاه فـرمائی بیـا ، گاه گوئی پرهیـز،
خدایا ، این نشان قربت است ؟ یا محض رستـاخیز؟ هـرگـز بشـارت نـدیدم تهـدیـد آمیـز!
ای مهـربانِِ بردبار، ای لطیف نیک یار، آمدم به درگاه ، خــواهی به نازدار و خواهی خواردار،
حقیقت این کار همه نیاز است و حسرتی بیکران و دردی مادرزاد ،
در آن هم ناز است و هم گـداز، هم رستاخیز نهان است و هم زندگانی جاودان ،
و بیقراری دل واجدان، بلای جان مقربان، حیرت عـلـم محققـان، احتراق عشق عارفان و سرگردانی جوانمردان،
سرگردانی آنان در این راه چنان است که کسی در چاهی بی ته افتد هرچند که در آن بیشتر میشود آن چاه بی ته تر میشود! که هرگز او را پای بر زمین نیاید!
همچنین روندگان در این راه همیشه روانند افتان و خیزان که هرگز ایشان را نه وقفتی، و در این راه نه سلوتی، و نه این دریا را قعـری، و نه این حدیث را غایتی است.
موضوع :