نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1017 )
ســوره 17 : اســـرا ( مـکّــی ـ111آیه دارد ـ جزء پا نزدهم ـ صفحه 282 )
( قسمــت سی ام )
اهـل تمکیــن
( جزء پانزد هــم صفحــه 292 آیات 107 و 109 )
بسم الله الرحمن الرحیم
(107 ) قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْالْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ
إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا
( 109 )وَ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعًا
ترجمــه لفظـــی :
(107) بگو [چه] به آن ایمان بیاورید یا نیاورید بى گمان کسانى که پیش از [نزول]آن
دانش یافته اند چون [این کتاب] بر آنان خوانده شود سجده کنان به روىدر مى افتند
(109) و بر روى زمین مى افتند و مى گریند و بر فروتنى آنها مى افزاید
نگاه ادبی و عرفانی :
از آستان جلال احدیّت ،
اشاره به استغنای رَبِّ عِــزَّت از طاعت بندگان است ،
می فرمـــــایـــــــد :
ما را هیچ نیازی به ایمان آنان نیست !
خواه ایمان آورند خواه نــــه !
ما را به ایمان شما حاجت نــه ،
هنوز رقمِ وجود بر هیچ موجودی نکشیده بودیم که ؛
جمــــال مـــاشاهـــــــد جــلال مــــــا بود ،
خود بخود ، خود را بسنده بودیم ،
امروز هم که خلق را بیافریدیم ،
همانیم که (دیروز که نیافریده بودیم) بودیم ،
بی نیاز به خود ؛ پیش از سبب ،
و بی نیاز بر کمال ؛ پیش از طلب !
کــــــــــه ؛
قُل هُوَاللهُ اَحَــــــد ، اَللهُ الصَّمَـــــــــــد ...
وَ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ ...
گریستن ؛ حال مبتدیان است و صفت روندگان ،
هرکسی بر حسب حـــــــــــال خود ،
و هر رونده ای به اندازه ی کردار خود گِـــریَـــــــد ،
چنان که توبــــــه کار ، در گنــــــــاه خود می نگرد ،
و از بیــــــــــمِ کیفـــــــــــر می گریــــــــــد !
طاعت کار ؛ در طاعت خود می نگـــــــــرد ،
و بر فترت و سستی و تقصیر و کوتاهی و تنبلیِ خود می گرید !
او بر خاتمت کار می گریــــد که فــــــردا با من چه خواهند کرد ؟ !
عــــــــــارف ؛ در ســابقــــــه ی ازل می نـــگـــــــــرد ،
و بر غفلت خود می گــریــــــــد ! و می گوید :
آیا در ازل بر من چه خواندند و چه راندند و چه قضا کردند ؟
این ؛ همـــــــه بر راه رونـــــــــدگان است ،
و نشانی بر ضعــفِ حـــــــــالِ ایشان !
امّا ربودگانِ از خویشتن و اهلِ تمکین را ، گریـــــــه ، نقص باشد !
نوشتــــــه انــــــد :
روزی عارفی با زن خود در خانه نشسته بود که عارفی دیگر وارد شد ، زن خواست خود را بپوشاند که عارف گفت بنشین ، او را از تو آگاهی نیست ! عارف وارد شد و با دوست خود نشست و سخن می گفتند تا این که آن عارف گریستن آغاز کرد ، عارف به زن خود گفت : اینک خود را بپوشان که او به هوش آمد ! و از ناآگاهی خارج شد !!!
فتـواى مـن
سر کوى تو ، به جان تــو قسم ! جاى من است
به خـــــــــم زلف تو ، در میکده ماواى من است
عارفانِ رخ تو جملـــــه ظلــــومند و جهـــــــــول
این ظلومىّ و جهولى ، سر و سوداى مناست
عاشـــق روى تــــو حسرت زده اندر طلب است
ســــــر نهادن به سر کوى تو ، فتواى من است
عالـــــــم و جاهل و زاهد ، همه شیداى تــو اند
این نه تنهـــــــــــــا رقم سرّ سویداى من است
رخ گشـــــــا ، جلوه نما ، گوشه چشمى انـــداز
این هــــــــــواى دل غمدیده شیـداى من است
مسجد و صومعـــــــــه و بتکده و دَیــــر و کنیس
هر کجا مــــــــــــى گذرى ، یاد دل آراى من است
در حجابیم و حجـــــــــابیم و حجابیم و حجــــــاب
این حجاب است که خود ، راز معمــاى من است
( دیوان امام خمینی [ره] ص 59 )
همه مشکلات مــــــا
ناشی از غیبت طولانی مولایمان
محبــوب دل هـا و منجی انســـان هـا
حضرت حجـة ابن الحســــن المهــــدی(عـــج) است
پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشان زیـــاد دعا کنیم
برای سلامتی و خشنودی امـــام و مقتــــدا و مولایمان
قائـم آل محمّـــــد (ص)
و برای تعجیل در فـــرج مبــــارکشان
دو رکعت نماز مخصوص و یکصد صلوات
موضوع :