نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 589  )

ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد  ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)


  ( قسمت یاز دهـــم )


شـایستـه ی رحمـت

 

 ( جزء  پنجــم صفحه 82)


بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 


26  ـ یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ

وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ


 

تفسیر لفظی : 

 

خداوند می خواهد که راه پسندیده را از راه ناپسند برای شما بیان کند ، و شما را به راه نیکان که پیش از شما بودند

رهبری نماید و شما را از کارهای ناپسند توبه دهد که خداوند دانا و راست دانش است .


 

تفسیر ادبی و عرفانی :

این آیت بیــان شَـــرَف امّـــت محمّــــد (ص) ،

و اظهار عزت ایشان است ،

و منتِ خــــــــــدای بر ایشان !

آن منت و کرامت که ؛

بر دیگران از رفتــــگان و پیشینیان نباشد ،

که معاملت با آنان مکافات عمل بود که به ایشان رسید !

چنان که بعضی به صیحــــه ،

برخی به صاعقــه ،

گروهی به زمین فرو رفتن ،

و قومی به غرق شدن کیفــــر داد ،

 

و چون این امت ،

حال ایشان بشنیدند ،

و داستان آنان برخواندند ،

منتظر بودند تا در حق ایشان

از بارگاه احدیت ، چه فرمان رسد ؟

این بود که فرمان رسید که :

خداونــــــد تــــــوبــــه ی شما را می پذیرد ،

و به راه راست رهنمون می شود ،

و می فرماید :

با شما آن نکنیم که با آنان کردیم ،

که ایشان را سزاوار خسف و مسخ و غرق دانستیم ،

و شمــا را شایستــه ی توبـــت و رحمــت و مغفـــــرت !


 

الاهــی ؛ 

زنـدگی همه با نام تـو ،

 

و شـادی هـمه با یافت تـــو ، 

 

جان آن است که در او شناخت تــو است. 

 

خــدایا ؛

موجودِ نفس های جوانمـردانی، 

 

حاضر دلهـای ذکـرانی، 

 

نزدیکت نشان می دهند و برتر از آنی، 

 

دورت می پنـدارنـد و نزدیکتـر از جــانی! 

 

ندانــم کــه در جــانی یا خـود جــانی!


نـه اینــی و نـه آنـی!


جــان را زنــدگی می بایـد تـو آنـی!


 

گر پای من از عجز طلبـکار  تـو  نیست 

        

تا ظن نبـری که دل گرفتـار  تـو  نیست


زانهای نَیم که جان خریدار  تـو  نیست 

       

خـود دیـده ما محرم دیدار  تـو  نیست 

 

الاهـــــی؛

 

در دل دوستــان نـــور عنـایـــت پیـــدا ،


و جان هـا در آرزوی وصــالت حیــران !


چــون تــو  مولـی کـه راست؟


و چـون تو دوست کجـاست؟


هـرچه دادی نشان آئین فرداست!


و آنچه یافتیـم پیغام و خلعت برجاست ،


نشانت بی قــراری دل و راحت جــان است ،


و خلعت وصالـت در مشاهـده جلال، چه گویم که چون است؟


 

روزی که سراز پــرده بـرون خواهی کـرد

    

دانم که زمـانـه را زبـون خـواهـی کـرد !


گر زیب و جمـال از این فـزون خواهی کـرد  


یارب چه جگرهـاست که خـون خواهی کرد


الاهــــی ؛

 

همـه عالم تو را می خواهنـد  تا  تـــو کـرا خواهی؟


بنــازد کســی کـــه تـو او  را خـواهی ،


که  اگر بمــاند  تــو او  را در راهی


ای جوانمــــرد؛

 

آن را که خواست در ازل خـواست ،


و آن را که نــواخت در ازل نواخــت ،


کارها در ازل کرده و امــروز می نمـــاید،


سخن هــا در ازل فرموده و امـروز می شنـوانـد ،


خلعـت ها در ازل دوختـه و امـــروز می پوشــانــد

 

 

مـــولای مــن ؛

 

 

این جمعـه هم گذشت و نیامدی

 

 

و ما همچنـــــان منتظــــــریم

 

تا جمعه فرخنده ای که امام و پیشوایمان

 

حضــرت حجــة ابن الحســن العسکـــری


آن که دل ها به یادش در طپـــش


و چشم ها به اشک است

 

بیاید و کام تشنگان عدالت را سیراب نماید

 

 برای تعجیل در فرج مبارکشان دعا کنیم




موضوع :