نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 532 )
ســوره 3 : آل عمران ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )
( قسمت بیست و پنجـم )
دیـدار به هنــگام
( جزء سوم صفحه 55)
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
40 ـقَالَ رَبِّ أَنَّىَ یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ
وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ
تفسیر لفظی :
( زکریا ) گفت : خداوندا ؛ مرا پسری چون بُوَد ؟
در حالی که پیری به من رسیده و همسرم نیز نازا است ،
( فرشته ای ) گفت : چنین است ، خدا آن کند که خواهد !
تفسیر ادبی و عرفانی :
از آن پس زکریا چنان ادب گرفت
که نه تنها در محل طاعت و عبادت ،
بلکه در مقام نبوت و رسالت هم ،
در خود استحقاق اجابت دعا ندید !
جز به فضل و عنایت و مشیّت حق ،
و آن هم در مورد بشارت به فرزند بود ،
که پرسید : خـــدایــــا ؛ من از کجا فرزند آرم که پیرم ؟
از این زن نـــــازا یا از زن دیگر ؟
جواب آمد : از همین زن !
چون هر دو در وحشت انفراد با هم بودید ،
و امروز هم که شادی و بشارت است ،
با دیگری نخواهی بود !
41 ـقَالَ رَبِّ اجْعَل لِّیَ آیَةً قَالَ آیَتُکَ
أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا
وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ
( زکریا ) گفت : بار خدایـــا ؛ نشانی به من بده ، ندا آمد :
نشان تو آن است که سه روز با مردمان سخن گفتن نتوانی جز با رمز و اشاره !
و خدای خویش را فراوان یاد کن ، و شبانگاه و بامدادان او را به پاکی بستای .
زکریا نشان وجود فرزند خواست !
او را گفتند : نشان آن است که
سه روز زبان تو از سخن گفتن با مردم باز بُرم !
تا همه رازت با ما باشد !
و بر زبانت همه حدیث ما رود ،
و از روی بشارت فرماید :
تو را فرزندی دهم که
او را از دنیا و مردم باز بُرم ،
و روی دل وی فرا سوی خود گردانم ،
تا قبله ی خود جز حضرت ما نداند !
و جز با حدیث ما نیارمد ،
و چنان باشد که گوید :
جز نام و خیال و عشقت ای جان جهان
بر لفظ و دل و دیده ی من نیست عیان
... وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیرًا ...
گفته اند : ذکر خداوند سه درجه است :
اول : ذکر ظاهر ؛ به زبان از ثناء و دعا ،
دوم : ذکر خفیّ ؛ که فرمود بهترین ذکرها
ذکر خفیّ و بهترین روزی ها قدر کافی است ،
سوم : ذکر حقیقی ؛ و آن تنها شهود ذکر حق تو راست !
یعنی که در ذکر حق خودت را در ذکر فراموش کردی !
و جز ذکر حق چیزی دیگر ندیدی و نداشتی !
خــــدایــــــا ؛
چه یاد کنم که خود همه یادم ،
من خِرمن نشان خود را فــــرا بــــاد دادم !
یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی !
زندگی ورای دو گیتــــی کسب است چنان که دانی !
خــــدایــــــا ؛
یک چندی به کسب یـــــاد تــو ورزیدم ،
باز یک چندی به یـــــاد تــو خــــود را نازیدم ،
دیــده بر تـــــــو آمـــــد ! با نظــــــاره پــردازیدم !
اکنــون که یـــــاد تــو بشناختم ، خاموشی گزیدم !
چون من کیست ؟ که این مرتبت را ســـزیدم !
فریاد از یادِ به اندازه ، و دیدار به هنگام ،
و از آشنــــائی بـــه نشــــــان ،
و دوستی به پیغـــام !
همه مشکلات و گرفتــــاری های ما
ناشی از غیبت طــــولانــــی مولایمــــــان
محبــوب دل هـــا و منجـــی انســان هـا
قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است
پس برای تعجیل در فـرج مبارکشـان
دعـــــا کنیم
موضوع :