نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید(458)) 

 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت شصـت و نهــم) 


اُنـس محبّــان

 

( جزء دوم صفحه 29 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ

189 ـ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ   

وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَ لَکِنَّ الْبِرَّ

مَنِ اتَّقَى وَ أْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْاللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

 

از تو از ماه ها می پرسند ، بگو : آن ها هنگام هائی ساخته و نهاده از طرف خداوند برای مردم و برای گذراندن حج ،

و پارسائی و نیکی آن نیست که به خانه ها از بام درآئید ! لیکن پارسائی آن است که به خانه ها از در درآئید

و از خشم و عذاب خداوند بپرهیزید تا مگر رستگار شوید .

توضیح این که در آن زمان گویا برای رفتن به خانه خدا  از دیوارهایش بالا می رفتند نه از درب ها !


 

کم و زیاد شدن مــــــــاه

و افــــــزودن و کاستـــــــــــن آن

اشارت است به قبض و بسط عارفان !

و هیبـــــــت و اُنــــــــــــس محــبّــــــــــــــــان !

قبــــض و بسط عارفــــان به منزله بیـــم و امیـــد عامیــــان  است ،

همان قدر که قبض و بسط از خـــوف و رجــــــا بـــرتــــر آمد ،

هیبــت و انـــس  نیز از بســـط و قبـــض بـــرتــــر است !

چه که ؛ خــــوف و رجـــــــــاء ، عامیــــــان راست ،

و قبـــض و بســـــــط خاصــــگان راست !

و هیبت و انس خاص خاصان راست !

حالت اول مقــــام ظالمـــان  است ،

و حالت دوم مقـــــام مقتصدان ،

و حالت سوم ، مقــــام سابقـــان است !

و غایت همـــــــــه ، اُنــــس محبّــــــــان است !

چه که آدمی در آن حالــــــت ، به غایتـــــــی رســــــد ؛

که اگر در میــــــــــان آتــــــــش شــــــــود  خبــــــــــردار  نشـــود !

و حــــرارت آتـــش روح اُنـــس او را هیــچ اثـــــر نکنــــد !

 

*************************************

نوشته اند ؛

عارف بزرگی را پیشه آهنگری بود ،

و آتش سوزان افروخته و آهن در آن نهاده بود ،

کسی از آن جا بگذشت و آیتـــی از قـــرآن خواند ،

شیخ را از آن آیت ، وقت خوش گشت ،

و حالت اُنس  بر وی غالب شد ،

و دست در کـــــــوره بـــــــرد

و آهن گداخته را با دست بیرون آورد !

و همچنان نگاه می داشت !

تا شاگرد در او نگریست !

شاگرد گفت ای شیخ ؛

این چیست که آهن داغ بر دست نهاده ای ؟

عارف از سرِ کارِ آهنگری برخاست ،

و پیشه را بگذاشت ،

و گفت : چندین بار مـــــــا حرفت را بگذاشتیم ،

و باز بر سری آن شدیم ،

این بار حرفت مـــــــــا را بگذاشت !

**************************************

نقـــــل شـــــده :

حکیمی با فرزند خود در کوهی گرفتار آمدی،

و گرگی به آن ها حمله بنمود ،

حکیــــم طعمه ای به گرگ بینداخت ،

و گرگ ، طعمه بخورد و برفت ،

و حکیم و فرزندش نجات یافتند ،

پس از این ماجرا حکیم فرزندش را پنـــــدی داد :

اگر به گرگی طعمه ای دهی ،

طعمه بگیرد و مادام که به خـوردن مشغـول بودی حمله ننمودی !

ولی گرگ نفس ، گرگی است که ؛

 اگر طعمه ای به او دادی ،

یک قـــدم جلــــوتـــــــر آمـــــــدی !

و هرچه به او طعمــه و غــــذا و میـــــدان دهی ،

ترکت نکند و جلوتر آید تا هلاکت سازد !

پس فریب هـــوای نفس مخور ،

و قـــدم به گنــــــاه منه ،

از ابتدا ستیز کن تا گرگ نفس خویش برانی ،

و بـــدان کــــه ؛

 گرگ بیـابـــان با طعمـــــه ای بــــــــرود ،

ولی گرگ نفس به طعمـــــه ای بیــــــایــــــــد !

 

 

این جمعه هم گذشت و نیـــامد !

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

 پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم




موضوع :