تفسیر ادبی عرفانی بسم الله الرّحمن الرّحیم (53)

سوره 53 : نجــــم

همــای عـزّت


بســـــم الله نام خـداوندی است که از پاره ای گِل دلی بنگاشت،

و آن را از هـــردو جهــان برتر داشت،

و نـورهای جمـال و جـلال بر او بگمــاشت،

و آنرا درکـَنـَفِ  لطـف خود نگاه داشت،

و هـمای عـزّت او را تا سرا پرده حضرت صاحب جلال برافـراشت،

و از نظــرخــود بیـرون نگـذاشت.

بســم الله نـام خـداونـدی است که او را جـلال بی زوال ،

و جمـــال برکمـــال است ،

جـلال او آتش عالـم سـوز، و جمال او نور جهـان افروز،

جلال او غارت دل مریدان، و جمال او آسایش جان ممتحنان است،

جلال او غارت کننده دلی که در او رخت نهد،

وجمال او چون جلوه کند غمهـا از دل بَرکند.

عارف به جلال او نگرد بنـالــد،

محبّ به جمـــال او نگرد بنازد،

آن یکی می نالد از بیــم وصــال،

این یکی می نـالــد به امیـــد وصـال،

بیچــاره کسی که نه نــام او شِنَــوَد

نه از جـلال او خبـردارد، و نه از جمـال او اثـر بیند،

او می نداند که این نام ، کوهـسـار را به لاله آرد،

ودل بیــداران را به نــالـــه آرد،

و شنیدن این نام طــرب آرد،

و دلهای عارفان را به جوش و عاصیان را به فـریـاد و خروش آرد!

     لطیفـــه:

عـزیزی پیوسته و درهـمه حال نام خــدا (بســـم الله) هـمی گفت،

بعد از فــوت او را به خواب دیدند وحالش پرسیدند،

گفت : از برکت بسـم الله الرحمن الرحیم 

از جحیـم رَستـَم و به نعیــــــم پیـوستــم.

**********************

برآتش عشـق ، جــان خود عـود کنم             

جان بنــده تو ،  نه من همی جـود کنم



موضوع :