نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 393    ) 

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ) 

( 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه3 )

( قسمت پنجــم )


متـاع کفــــر و دیـــــن

 

 

 

11 - وَ اِذا قِیلَ لَهُم لا تُفسِدُوا فِی الاَرضِ قالُوا اِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ

وقتی به ایشان گویند که فساد و تباهی در زمین نکنید

در جواب گویند ما نیکوکار و سامان آوریم ( مصلح و اصلاح کننده هستیم )

12 ـ اَلا اِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ

آگاه باشید که آنان خود مفسد و مَفسَدَه جو هستند و عاقبت آن را نمی فهمند.

13 ـ وَ اِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ ...

چون به ایشان گفته شود که ایمان آورید چنانکه مردم گرویدند ،

می گویند آیا ما با شما بگرویم چنانکه سبک ساران و سبک خردان ایمان آوردند ؟

آگاه باشید ! آنان خود نازیرکان و سبک خردان و سفیهـــــــانند.

 

ای خداونــــد کریـــــم،

ای کردگار حکیــــــم،

ای در وعده راست ،

و در عدل پــــــاک ،

و در فضــــــــل تمـــــــام ،

و در مهــــــــر قـدیـــــم ،

آنچه می خواهی می‌نمایی

و چنانکه خواهی می آرایی،

هر یک را نــــــامی

و در دل هر یک از تو نشانی،


داغ نبایستگی بر قومی ،


و رقم شایستگی بر قومی دیگر

 

شایسته را از راه تفضل در آورده

و ناشایسته را در کوی عدل رانده،

فضـــــل و لطـــف، ازلــــــی

و قهـــر و عـــدل، سرمــدی است

آن یک نصیب مخلصان

و این یکی بهــره منافقـــان!

خــدای مـن ؛

آه از قسمتی که پیش از من رفته ،

فغان از گفتاری که خود رائی گفته ،

چه سود  اَر شاد بُـــــوَم یا آشفته !

ترسان از آنم که قادر متعال در ازل چه گفته…

منافقان که در زیر هدم و فشار عدل افتادند

خویشتن را خود پسندیدند

و نیک نامی بر خود نهادند

و مخلصان و صحابه رسول خدا را سفهاء خواندند،

خداوند به کرم خود نیابت بداشت

 و ایشان را جواب گفت که سفیهان نه ایشانند.

آری هر کس که خویشتن را نَبُــوَد،

خـــــــدا وی را بُــــــــــــــــوَد،

هرکس فرمانبردار خدای است خدا به او پیوست،

 

خداوند محمد(ص) را گفت :

تـــــــو دوست مـــــــائی،

پسندیـــــــده مـــــائی،

تو را چه زیان که ایشان تو را نپسندند،

تو را آن باید که منت بپسندم،

دوستِ دوست پسند باید نه شهر پسند!

 

دلا خوبـان دلـی خونیـن پسنـدند 

دلا خون شو که خوبـان این پسنـدند 

متـاع کفـر و دیـن  بی مشتری نیست 

گروهی آن گـروهی ایــن پسنـدند 


 

    14- وَ اِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا ْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ

إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ 

چون مؤمنان را بینندگویند که ما ایمان آوردیم و جون با سالاران خود رسند

و از مؤمان خالی باشندمی‏گویند ما با شما هستیم همانا ما آنانرا استهزا می‏کنیم و بر آنها افسون     گرانیم  

 

 

16 ـ اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

اینها همانها هستند که گمراهی را خریدند و راست راهی را بفروختند و بازرگانی آنان سودمند نیامد و راست راه نبودند!

 

منافقـــــان خواستند

جمع میان صحبت مسلمانان و عشرت کافران کنند

و می خواهند هم از شما ایمن باشند هم از ایشان،

اکنون نه از شما ایمن هستند نه از ایشان.

مهـر خـود و یــار مهربانت نرسد

آن خــواه گر آنی و گر آنت نرسد

ارادت و عادت با هم نسازند ،

تاریکی شب و روشنائی روز با هم جمع نشوند ،

 در یک دل دو دوستــــــی نگنجـــد !

 

منافقان مؤمنا ن را استهزا می‌کردند

و جز آنکه در دل داشتند بر زبان می آوردند

و با دیــــــــوان خود یکی شدند

تا برگروندگان کیــــــدها ساختند

و در آن حال ایشان را عذاب در نگرفت،

نه از نتوانستن خــــــدای قهّـــــــــــار بود!

چون خداوند زود گیرنده و شتابنده نیست،

که شتابنـــــــده به عــــــذاب ،

کسی باشد که از فوت آن ترسد!

و خداوند که همیشه بر همه چیز توانا

و با هر تاونده گاونده است،

به او هیچ چیز در نگذرد و از او فوت نشود!


فرعون چهـــار صـــد سال دعوی خــــدائـــی کرد

و سر از بنــــــــدگی بیـــــرون برد.

خداوند او را در آن شوخی و سر کشی

فرا گذاشت و عــــــــذاب نفرستــــــــاد،

نـــــــه آنکـــه با وی می‌نتوانست

یا در کشور می در بایست! ـ نه!

 لکن خداوند بزرگـــــوار،

صبــــــــور و بـــــردبـــــــار،

از آن رو بودکه به گناه زود نگرفت

و موسی را به پیغام بر، بر او ساخت

و گفت : ای موسی!

رسالت مــــــرا انجــــام ده

که تـــــــــو چشم و گوش منی

و با تو دست من و یاری من است،

برو بسوی مرد ضعیف و ناتوان،

بگو نعمت من تو را مغرور کرد

و دنیــــــــا تــــو را فـــریب داد

پنداشتی که از مکر من ایمن هستی

که حَقّ مرا نشناختی

و خدائی مرا منکر شدی

آخر به کیفر خواهی رسید!


 

    17- مَثَلُهُم کَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ

ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّیُبْصِرُونَ

 

 

صفت ایشان چون صفت کسیاست که آتشی در هامون افروخت چون گرداگرد او روشن شد

خداوند روشنائی آنهاببرد و ایشانرا در تاریکها واگذاشت که هیچ نمی بینند!

 

 

این مثل کسی است که در آغاز کار،

حالی نیکو دارد و وقتی آرمیده،

تـــن بر خدمت داشتــــــه،

دل با صحبت پرداخته،

روزی چند در این روشنائی رفته

و عمـــــــری به ســــر آورده،

ناگاه دست قدرت از کمین گاه غیب درآید

و او را در ربـــــایــــــــــــد

و آن روشنائی ارادت به تاریکی آز بدل شود

 و در بند علاقه دنیا چنان شود

که از آن رهائی نیابد،

روزگاری در طلب جیفـــه دنیا

و زینت آن به سر آرد

و روا و ناروا گِرد هم آرد

 آلوده ستم ها و بیدادها شود

و همین که کار دنیا راست ساخت

و دل بــدان باخــــــت،

 بریدِ مرگ، کمین گاه مکر بر گشاد،

که هــــــان ! رخت بــــردار

نه جای نشستن است

و نه وقت آرمیــــــــدن،

مسکین بی نــــــــوا آهی سرد از دل پر درد بر می‌کشد

و اشک گــــــــرم از دیــــــــــده همی بارد

و به روزگار خود حسرت همی خورد.

و به زبان حال این نوحه کند که :

گل ها که من از باغ وصالت چیدم 

درها که من از نوش لبت نوشیدم 

آن گل همه خار گشت در دیده من 

وان در همه از دیـده فرو باریدم 

این است که خداوند فرمود :

فَلَّما اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ…

لکن صاحب دلی باید

که رازهـــــــای قـــــرآن به گوش دل بشنـــود و بداند

و با دیده سر حقـــایـــــــق آن را ببیند و بشناسد،

اما آنان که نه گوش دل دارند تا حق بشنوند،

نه زبان حال تا با حـــــــق مناجــــات کنند،

نه دیــــــده سر تا حقیقت حق بینند،

چگـــــونه به راه راســــت رونـــد

و سخن حق پیروی کنند؟

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 



موضوع :