نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 385 ) 

 

ســوره 1 : فاتحــه ( حمـد ) ( مکی )

( 7 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 1 )

( قسمت دوم )

موصوف به وصف جلال

 

( ادامه سوره مبارکه حمد )

بسـم الله الرّحمـن الرّحیـم 

اینکه آغاز به نــــام الله 

و بعـد رحمـــــن

 سپس رحیـــــم شده

جهت آن است که :

الله خالق همه آفرینش است

و بعــد رحمــــن ، قدرت و پرورش

و سپس رحیــــــم ، رحمت و آمرزش

یعنی که  به قدرت بیافریدم،

و به نعمت بپـــــروریــــــــدم،

و به رحمت بیـامرزیــــــدم! 

خـداونـدا ؛

نـــــام تـــــو ما را جــواز،

مهــــر تـــــو ما را جهــاز،

شناخت تـــــو ما را امان

و لطف تـــــو ما را عیـان.

خـداونـدا ؛

ضعیفــــــان را پنـــــــاهی ،

قاصــــدان را  بر سـر راهی،

و مؤمنـــــــــان را  گـــواهی ،

چه عـزیز است آن کس را که تـــــو خواهی ؟!


اگر روزی بیندازد کمند از برج ایـوانش

بسا دل هــا که اندر حضرت او در شکارآرد

2 ـ اَلحَمــدُللهِ :

ستایش خــدای مهـربان،

کـردگار روزی رسان،

یکـتـا در نــام و نشـان،

خـداونـدی که ناجسـتـه یابند ،

نا دریافتـه شـنـاسند،

و نادیــده دوست دارند.

قادر بی احتیال، قـیـّـوم بی گـشتـنِ حال،

در ملک ایمــــــــــن از زوال،

در ذات و صفــــات متعــــال،

لــم یــزل و لایـــــــــزال،

موصــــوف به وصـــف جــــلال

با جمال و پر جلال و با کمــــال

*************************

عــزت قـرآن به عجـز بنـدگان گـواهی داد

و به کمال جلال و تقدس از ایشان نیابت کرد

و خود را ثنـــــا گفت

و ستایش خود را به آنان بیاموخت

و به آن دستـــــور داد،

وگرنه یارای چه کسی باشد

که به چگونگی سـتـایش او پی بَرَد! ؟

*************************

ای سـزاوار ثنـاء خویـش،

و ای شکـرکننده عطای خویش،

بنده به ذات خود از خدمت تو عاجـز

و به عـقـل خـود از شناخت مـنّـت تو عاجــز

و به تـــوان خــود از سـزای تو عاجز.

کریما، گـرفـتـار آن دردم که تو درمان آنی،

بنـده آن ثنایم که تو سزاوار آنی

من در تو چه دانـم که تـو خــود دانی،

تــو آنی که خود گفتی.

*************************

 ای مسلمان ؛ بدان که :

حمــــــد یا بر دیـــدار نعمت است

یا بر دیـــــدار منـعــــم،

آنچه بر دیــدار نعمت است:

طاعت وی به کار بــردن

و شکـر او بر مـیــان بسـتــن،

تا امروز در نعمت بیفـزاید

و فــــــــردا بهشت رساند.

و آنچه که بر دیــدار منعـم است:

زبان حال جوانمـردی است که او را شراب شوق دادند

و با شـرم او را با صاحب نعمت همـدیـدار کردند

تا از خود فانی شد،

ذکر حـــــق شنیــــــــد ،

چراغ آشنـــــــائی دید،

اجابت لطف شنید،

توقع دوستی دید

و به دوستی لَم یَزَل رسید.

این جوانمـــــــــرد

نخست نشانی یافت بی دل شد،

پس بـــــــار یافت همه دل شد،

پس دوست دید، بر سرِ دل شد!

دو گـیتی در سر دوستی شد،

و دوستی در سر دوست،

اکنون نمی توانم گفت که اوست!

*************************

چشمی دارم همـه پـر از صـورت دوست     

با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست

از دیده و دوست فرق کـردن نه نکـوست   

یا او ست بجای دیده یا دیده خود اوست

ربِّ العـــالمیـن :

پــــروردگار جهــانیــــــان،

یکی را پرورش تــن روزی

و یکــی را پـــــــرورش دل،

یکی تـن پـــــرور به نعمت،

یکی دل پرور به ولیِ نعمت،

نعمت بهره کسی است که

در خدمت فـرو گـذار نکـنـد،

طمعِ دیدار دوست صفت مردان است

و پیروزی از آنِ بنـــده ای است که

دوست او را عیـــان است.

ای منظـرتو نظـاره گاه همگان                         

 پیش تو در اوفـتـاده راه همگان

ای زهـره شهرها و مـاه همگان                           

حسن تو ببرد آب و جـاه همگان



موضوع :