تفسیر ادبی عرفانی آیات مخاطبات ( 73 ـ 241 ) 

آرامش دل


صلی الله علیه و آلـــــــــه و سلم

آیه 40 سـوره تـوبـــه : 

بســم الله الــرحمـــن الرحیـــم

اِلاّ تَنصُرُوهُ فَـقَـدْ نَصَرَهُ اللهُ اِذ اَخْـرَجَهُ الَّذینَ...

 

اگر یاری ندهـیــد رســول خدا را ،

خـداونــد او را یاری داده است ،

آنگاه که کافـران او را ازمکّه بیرون کردند

در حالـیکـه مکه وطن او بود،

هـنـگامیکه در غار بود به همراه خویش گفت:

دلتنگ مباش خــــــدا با مـــا است.

پس خـــداونـــد آرامش بر او فـرستاد،

و یاری داد او را به سپاهـیانی که شما نمی دیدید

و سخن کافـران را پائین و پست و مغـلــوب کرد

و سخـن خــدای را بالا و غالب قرار داد

( و َکَلِمَةُ اللهِ هِی العُـلْـیـــا )

و خــداونــد توانا و دانا است.

مصطفی(ص) فـرمود:

از جبار عالم فرمان آمد که:

ای محـمــد؛

وقت آن است که بر منبـــر سعـادت بر شـوی

و به مــردم بگــوئـی:

« قُـولُـوا لا اله الا الله ، محمّد رسول الله »

محمد(ص) گفت:

با که گویم که همه عالم منکراین حدیثد!

جبرئیل گفت:ای محـمــد؛

اگــر منکــر نبــودندی به سعـــادت دعوت تو کی رسیدندی؟

همه کس به سعــادت دعـوت تــو نزدیـــک نیست جـــز معــــدودی!

...فَــاَنْـــزَلَ اللهُ سَکِـینَـتَــهُ عَـلَـیــهِ...

#############################

رسول خدا (ص) از شرّ کافـران و مشرکان و منافقان

به امر حداوند ، علی (ع) را در بستر خود جای داد

و خود خانه و کاشانه و وطن خویش را ترک کرد

و به غــار ثــورنزدیک مکه پناه برد،

در  کوچه های شهر به ابوبکر رسید ،

حضرت برای اطمینان از این که ایشان را لو ندهد

او را با خود همراه برد

و بدین سبب به یار غار معـروف گشت،

حضرت با یارغار سه روز در آنجا بماند،

پس از  سه روز از غار بیرون آمده عازم مدینه شدند،

و کافران از یافتن وی نومید گشتند،

بوجهـل گفت هرکه محمّـــد را باز آوَرَد صد شتر او را دهم،

یکی از جنگاوران دلاور عـرب ( بنام سـراقــه )

به طمع مال حاضـرشـد کــه پی جوئی کرده

آنها را بیابد و صد شترگیرد،

او گوید: سه بار بر ستور سوار شدم

هر سه بار بر زمین افتادم!

بار چهارم بر او نشستم و رفتم

تا در بیابان به نزدیک آنها رسیدم،

یار غار چون آن دلاور را دید،

شناخت و ترسید و گفت: یا محمد،

این آدم با هـزار ســوار میجنگــد!

پیغمبر(ص) چون دید ابابکـر ترسیده گفت:

نترس خــــــدا با ما است،

در حال پای ستور سراقه تا شکم در زمین شد،

آنگاه درحال سـرنگــونی گفت:

یا محمد من با تو عهـد میکـنــم که به تو گزند نرسانم

و نرنجانم و هرکس به طلب تو آید از تو دفع کنم!

رسول خـــدا (ص) دعا کرد تا پای اسب  از زمین برآمد،

آنگاه گفت:

ای محـمـد من دانم که کار تو بالا گیرد و پایگاه تو بلند شود،

مرا نامه ای ده تا میان من و تو نشانی باشد،

ابوبکـر نام او را بر سنگی یا پوستی نوشت،

و آن مرد هم از تیردان خود تیری برکشید و گفت:

مرا در این راه شتر و گوسفند بسیار است

این تیر نشان من باشد

تا شما در راه هـرچه خواهـیـد بشما بدهـنـد،

حضرت فـرمود ما را به طعام وی نیازی نیست،

و او بازگشت و مصـطـفــی(ص) با یار غار به مدینه رفتند،

و در این واقعه بودکه چون پیغمبر(ص)

عزم پناهندگی به غار و هجرت به مدینه نمود،

عـلـی(ع) حاضر شد جان خود را برای رسول الله (ص) به خطر اندازد

و شب در بستر او خوابید

و چون مشرکان قـریش به قصد کشتن محمد(ص)

به خانه او رفتند

عـلـی(ع) را درخوابگاه بجای محمد(ص) دیدند!

و ا ز ستیز با شـیـــرخـــــدا پرهـیـز کردند!

############################################ 

( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم )

وَ َصَلّ ِعَـلی عَـلِیٍّ اَمیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِی رَسُــولِک ،

عَـبْــِدِکَ وَ وَلِـیـــکَ وَ اَخِی رَسُولِکَ وَ حُجَّتِکَ عَـلـی خَـلـقِــک

############################################  

با مصطفی به لیله معـراج در عـروج         

 بر خاکیان تو  فــرّ همائی تـو  کیستی

در لیلة المبیت نمــودی کــــه در عمــل        

 با خالقت به بیع و شرائی تو کیستی

جز او کسی نبــود در عالــم برای دین

او حیدر است و نام نکویش علیستی

############################################

ادامه زیارت ناحیه مقدسه ان شاء الله در پست بعدی

یـــا حسیـــــــــــــن



موضوع :