تفسیر ادبی عرفانی سوره های مخاطبات (9)

حـــقّ الیقیــــن


آیه 19 شـوری :

بســم الله الــرحمـــن الرحیـــم

فَاعــلَــــم اَنَّـهُ لا الهَ اِلا اللهُ

وَاسـتَـغـفِــرلِـذَنبِکَ وَ لِلمُـؤمِنِیـنَ وَالـمُـؤمِنـاتِ.

بدان که این کلمه توحید مایه دین است

و اسلام را رکن مهین،

حصار امان است

و شعار اهل ایمان

و مفتاح باب جنان،

بی گفتن این کلمه نه اسـلام است و نه ســلام،

بی پـذیـرفـتن این کلمه نه ایمان است و نه امان!

تا به زبان این کلمه را نگویی در دنیا سلامت نیست،

تا به دل نپذیری در عـقـبـی کرامت نیست،

هر که در حمایت این کلمه بزرگــوار آمــد

در سرا پرده امان خــــــــدای قهــار آمـد.

اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَـتَــهُ یُصَـلّـُـونَ عَـلَـی النَّبِیُّ یا اَیُّهَـــا الَّـذِینَ آمَنُــوا صَـلّـُـوا عَـلَـیــهِ وَ سَلِّـمـُوا تَسـلِـیـمـاً


اثـر تـوحیــد:

کسی که هفتاد سال در کفر و شرک بوده،

در وادی ضلالـت و غـوایت افـتـاده ,

و در عـذاب خـذلان و هجـران مانده،

چون روی به قبول دین اسلام آرد،

و کلمه لااله الا الله به زبان آرد،

و به دل پذیرد،  

شرک و کفرِ وی همه نیست شود،

و در تابش برق این کلمات،

در صدر توحید بر بساط امن نشیند.  

پس هرکس که بیگانه است

و میخواهد در سرای آشنائی آید،

مفتاح باب و کلید درب او این کلمات است.

معانی اوراق آدم

و صحیفه های شیث و ابراهیم

و تـورات موسی

و زبـــــــور داود

و انجیل عیسی

و فــرقــان محـمــد(ص  

همه آنها در ضمــن این کلـمــات است.

... محمد مصطفی(ص) خاتم پیغمبران

و مقـتـدای جهانیان،

از برکت این کلمات،

و در نور بهجت این کلمات

و عــزِّ خطاب این کلـمــات بود

که خـداونـد به او امر فـرمود:

فــَاعــلَــــــم اَنَّــــهُ لا اِلـــــهَ اِلاَّ اللهُ

از جانب خــداونـد به محـمــد(ص) فـــرمـــان آمــد:

(ای محـمــد) ؛ کتاب الهی به سمت راست تو،

تیغ سیاست به سمت چپ تو،

برق کلمه توحید شمع راه تو،

محو و اثبات به دولت و صولـت تـو،

با کـتـاب دولت تو و با تیغ صولـت تو،

کـتـــاب برای اثبات و تیغ از بهــر مـحــو.

(ای محـمــد) ؛ ما حکم چنان کردیم که هرکس بر تو تمرّد کند

و روح خود را به آن کلمه معطَّر نکند،

برقِ شعاعِ تیغِ قهـرِ شـرعِ تو

دمار از روزگارش برآرد !

و هـرکه در حمایتِ ولایتِ قبولِ این کلمه آید،  

همان تیغ شرع پاسبان حریم او باشــد    

   

مصطفی(ص) را به آن کلمه عـلـم الیقـیـن بود،  

به این خطــاب او را از عـلــم الیقین به عـیـن الیقـیـن خواندند،  

و آنگاه از عین الیقین به حـــقّ الیقیـــــن بردند!

عـلـم یقـیـن استدلالی است،

عـیـن یقین اسـتـدراکی است،

حـــق یقیـــــــن حقیقی است.

ابـراهـیــــم (ع) را گفتند:

تسلـیم شو (اسلام آور)،

گفت: اسلام آوردم و تسـلـیـــــــم شدم،

اما محـمّــد(ص) را گفتند:

بدان، نگفت دانستم!

زیرا خـلیــــل رونده بود و در وادی تفـرقـت مانده ،

لاجرم جوابش خود باید بدهد!

اما حـبیـــب خود ربوده حـق است در نقطه جمع،

حق او را به خـود باز نگـذاشـت

و از بهــر او جــواب داد :

آمَنَ الرَّسُــولُ  پیغمبر ایمان آورد

و ایمان پیغمبر همان عـلـم است

و خبردادن حق از ایمان و عـلـم محمـد(ص)

کامل تر است از خبر دادن خـود مـحمد(ص) بـه ایـنکه دانستم!

(ای محـمــد) ، چون دانستی که بدانستی،

پس استغـفـار از گناه کن،

و چون درخود بدانستی که ما را دانستی

از این دانش توبه بیار و آمرزش خواه !  

که جلال قــدر ما را جـز جمــال عــزِّ ما نداند!

( استغـفـار پیغمبر برای تأسی امت به اوست زیرا او معـصــوم است)

تفـــاوت دفـــــــــع و رفــــــــــــع :

و یا استغـفـار برای دفـع گناه است نه رفـع گناه !

رفع گناه برای برطرف کردن گناهی است که موجود است

ولی دفـع گناه برای بوجود نیامدن آن است.

همانگونه که گفته اند صدقـه بلا را دفــع میکند ،

یعـنی از نـزول آن جـلــوگیری میکند،

نگفته اند رفـــع میکند!

دفع پیشگیری و رفع درمان است.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

برای اینکه خاری در چشــم دشمنــــانش باشد

انشاء الله این برنامه همه روزه ادامه خواهد داشت

(اَلّلهُــمّ َصَـلّ ِعَلی مُحَمّـَدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُــم)



موضوع :