تفسیر ادبی عرفانی حمــــد (6) 

خلعت وصــــال


حمــد از دعـای افتتــاح :

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً،

ستایش خاص خدایى است که نگیرد همسرى و نه فرزندى

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى‏ الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىٌ‏ مِنَ الذُّلِّ، وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً،

و نیست برایش شریکى در فرمانروایى و نیست برایش یاورى از خوارى و به کمال بزرگى او را یاد کن‏

الهی؛ کدام درد بُوَد بیش ، که معشوق توانگر و عاشق درویش ،

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ بِجَمیعِ مَحامِدِهِ کُلِّهَا عَلى‏ جَمیعِ‏ نِعَمِهِ کُلِّها،

ستایش خداى را به همه ستودگی هایش یکسر بر همه نعمتهایش یکسر ‏

الهی ؛ من کیستم که تو را خواهم ، چون از قدر و قیمت خود آگاهم،

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا مُضآدَّ لَهُ فى‏ مُلْکِهِ، وَلا مُنازِعَ لَهُ فى‏ اَمْرِهِ،

ستایش براى خدایى است که ضد و دشمنى در پادشاهى او و ستیزه‏ جویى در فرمانش نیست

الهی ؛ از هرچه می پندارم کمترم ، و از هر دمی که میشمارم بدترم ،

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ لا شَریکَ لَهُ فى‏ خَلْقِهِ، وَلا شَبیهَ لَهُ فى‏ عَظَمَتِهِ،

ستایش خدایى را است که شریکى در خلقتش ندارد و شبیهى در عظمت او نیست‏

الهی ؛ از خجالت بر سر گرد دارم و از حسرت در دل درد ، و از شرم گناه رخ زرد ،

 اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الْفاشى‏ فِى الْخَلْقِ اَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ،

ستایش خاص خدایى است که هویدا است در میان خلق کارش و ستایشش و آشکار است به بزرگوارى شوکتش‏

الهی ؛ در دل دوستانت نور عنایت پیداست ، جانها در آرزوی وصالت شیداست ،

چون تو مولائی کِراست ؟ و چون تو دوست کجاست ؟

الْباسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ، الَّذى‏ لا تَنْقُصُ خَزآئِنُهُ، وَلا تَزیدُهُ کَثْرَةُ الْعَطآءِ اِلاَّ جُوداً وَ کَرَماً، اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْوَهَّابُ

و گشاده است دستش ، آنکه نقصان نپذیرد خزینه‏ هایش و نیفزایدش بسیارى عطا مگر جود و بزرگوارى براستى که او عزیز و بسیار بخشنده است

الهی ؛ کار اگر بگفتار است بر سر همه گویندگان تاجم ،

و اگر بکردار است به موری محتاجم،

**************************

 اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ مالِکِ الْمُلْکِ، مُجْرِى‏ الْفُلْکِ، مُسَخِّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الْأِصْباحِ، دَیَّانِ الدّینِ، رَبِّ الْعَالَمینَ،

ستایش خاص خدا است که مالک سلطنت و روان کننده کشتى (وجود) و مسخرکننده بادها و شکافنده سپیده صبح‏ و حکم فرماى روز جزا و پروردگار جهانیان است

من بنده عاصیم رضای تو کجـاست  تاریک دلم نور و ضیاء تو کجــاست

ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی   آن بیع بُوَد لطف و رضای تو کجاست

 اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ، وَالْحَمْدُللَّهِ‏ِ عَلى‏ عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ،

ستایش خداى‏را است که بردباریش پس از دانستن و ستایش‏ براى خدا است بر گذشتش با اینکه نیرومند است

وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ عَلى‏ طُولِ اَناتِهِ فى‏ غَضَبِهِ،  وَ هُوَ قادِرٌ عَلى‏ ما یُریدُ،

و ستایش براى خدا است بر زیادى تحمل و بردباریش در عین خشم‏ او با اینکه او بر هرچه بخواهد تواناست

اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ خالِقِ الْخَلْقِ، باسِطِ الرِّزْقِ، فاِلقِ‏ اَلْأِصْباحِ،

ستایش خداى‏ را است که آفریننده خلق و گسترنده روزى و شکافنده صبح

الهی ؛ آفریدی ما را رایگان ، روزی دادی رایگان ،

بیامرز ما را رایگان که تو خدایی نه بازارگان

ذِى الْجَلالِ وَالْأِکْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالْأِنْعامِ،

صاحب جلال و بزرگوارى و فضل و نعمت‏ بخشى ‏

الَّذى‏ بَعُدَ فَلا یُرى‏، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوى‏، تَبارَکَ وَتَعالى‏،

آنکه دور است پس دیده نشود و نزدیک است که مطلع از گفتگوهاى سرى است برتر و والا است

الهی ؛ نشانت بیقراری دل و غارت جان است ،

و خلعت وصــــال در مشاهــده جلال،



موضوع :