تفسیر ادبی عرفانی حمــــد (3) 

سـوره 18 : کـهـف

طـاق ابــــرو

بسم الله الرحمن الرحیم


اَلحَـمـدُ لِلّهِ الَّـذِی اَنــزَلَ عَـلی عَـبـدِهِ الکِـتــاب

 خـداونــد ذوالجــلال، قـادر بر کمـــال،

سزاوار ثنای خویش، شکر کننده عطای خویش،

ستایش خود را خود میکنـد،

و ثنای خود، خود میگویـد،

که عزتِ خود، خود شناسد ،

و عظمت و جبـــروتِ خود، خود داند،

آب و خاک به وصف او کی رســد؟

خــدائی که طاعاتِ با تقصیر قبول کرد،

و جور و جفای خلق به پرده فضل خویش بپوشانید،

توفـیــق طاعـت ارزانی داشت،

و دل را به ایمان و معـرفـت بیاراست،

چون دانست که آنان از اَدایِ شکــر نعـمـت عـاجـزنـد!

خود را حمـــــــــد کرد و گـفـت :

 آن نعـمـتـهـا که دادم بی تو قـسمت کـردم،

و بی تو حمـــــد آوردم

و به حکم دوستی از تو نیابت کردم

تا احسان و انعـام خــود را با تـو تمام کردم.

*************************

الهــــــــــی ؛

قبله عارفان خورشید روی توست ،

محراب جانها طاق ابروی توست ،

مسجد الاقصی دلها حریم کوی توست ،

نظری بسوی ما فرما که نظر ما بسوی توست.

الهـــــــــــی ؛

روی بنما تا در روی کس ننگریم ،

و در بگشای تا بر در کس نگذریم.

***************************

ما را سر و ســودای کس دیگر نیست

از عشق تــو پروای کس دیگر نیست

جز تــو دگری جای نگیـرد در دل

دل جای تو شد جای کس دیگر نیست



موضوع :