نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 876 )                                                                            


ســوره 12 : یوسـف ( مـکّــی ـ 111 آیه دارد ـ جزء دوازدهم ـ صفحه 235 )


  ( قسمــت نـوزدهـــم )


گوهــر معـرفـت


 

جزء سیزد هــم صفحــه 242 آیه 53 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ  


 تفسیـــر لفظـــی :

 

و من نفس خود را تبرئه نمى‏ کنم چرا که نفس قطعا به بدى امر مى‏ کند

مگر کسى را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است

سالروز میلاد زینب کبری سلام الله علیها

و روز پرستار مبارک


 تفسیر ادبی و عرفانی :


بدان که نفس را شش مرتبـــت است :

اول ؛ نفس  اَمّــــــــــاره

دوم ؛ نفس  مکّــــــــاره

سوم ؛ نفس سحّــــاره

چهارم ؛ نفس لــوّامــــه

پنجم ؛نفس ملهمــــــه

ششم ؛ نفس مطمئنّـه

نفس امّاره ( روان فرمانگر ) :

نفس اماره انسان را بسوی کارهای زشت می کشاند .

و این نفس آن است که در بوته ریاضت نگذاشته و پوست هستی از او به دباغی نیفتاده و با خلق خدا به خصومت برخاسته و هنوز بر صفت سبعیت بمانده وپیوسته در پوستین خلق افتاده همه چیز را برای خود خواهد ، و همیشه قدم بر مـــــراد خود نهد .

در عالم انسانیت میچرد ، و از چشمه هوا آب می خورد . جز خوردن وخفتن و کام راندن چیزی دیگرنداند .

 آدمی رنگ است به صورت . اما شیطان استبه صفت .

میان خـــــدا و بنـــــده ،  حجاب عظیم است و قاطع دین است .

معــــدن فسق ها و مرکـــــــز شرّهاست .

این است کهخداوند درباره دارندگان این نفس می فرماید :

بگذارایشان را بخورند وتمتع برند، و آرزوها با آنان بازی کند و مشغول دارد ، پساز آن نتیجهآن را خواهند دانست و دید ،

و اگر کسی بتواند از او برهد و خلاصشود ، به مخالفت اوتواند رسد .

که خداونــــد در قرآن مجیــــد فرمود :

هر کس از مقام عظمت و قهــــر خداوند ترسد ، و نفس را از هوی و هوس باز دارد ؛ بهشت جایگاه اوست .

و این همان جهاد با نفس است که رسول اکرم (ص) فرمود :

ما از جهاد کوچک (مقصودجنگ بدر است) برگشتیم به سوی جهاد بزرگتر یعنی جهاد با نفس اماره .

و جهاد با نفس اماره به این است که حرص و شهوت و کینه و کبر و عداوت و خشمراپرورش ندهی ، و آنها را زیر دست خود داری ، و اگر هر یک از آنها سر برداردباسنگ کوشش و مجاهدت آن را از خود بازداری .

اما نفس مکّـاره ؛ فروتر از نفس اماره است ، و توانایی ایستادگی در برابر اراده مرد را ندارد ،  وپیوسته در کمین است که کَی دست یابد ، و با مکر و تلبیس می خواهد مرید را از مقام جمعیت بیفکند ، و او را پراکنده خاطر و سرگردان کند ، باشد که به مقصودبرسد یا نرسد .

مریدان در راه ارادت باید پیرو مـــــــراد باشند ، که آنان منزل های این راه شناخته اند ، و کمینگاه نفس مکاره برایشان پوشیده نماند ، و مریدان را به آن چه سازگار قدم آنهاست دلالت می کنند .

بزرگان دین گفته اند : تا مرد تمکین نشود از نفس مکاره ایمن نشود .

اما نفس سحّــاره ؛

این نفس گرد اهل حقیقت گردد و چون او را به طاعات و ریاضات استوار بیندگوید : به نفس خود رحم کن که نفس تو بر تو حقی دارد ، و چون مرد اهل فکر وتحقیق نباشد او را از مقام حقیقت به مقام شریعت آورد ! و رخصت در پیش وی نهد ، وهر جا رخصت آمد ؛ آرامش نفس پدید آید ، و از آنجا نفس قوت گیرد ، و به اول قدمباز گردد ، و نفس اماره به بازدید او آید .

 یکی از عارفان می گوید : چهل سالبانفس در منازعت و کشمکش بودم که از من نان و ماست می خواست ! روزی مرا برویرحمت آمد ، درمی حلال بدست آوردم و به بازار رفتم تا نان و ماست بخرم ، درخرابه ای شدم پیری را دیدم در آن گرما به زمین افتاده و زنبوران از هوا دراو می پریدند و از گوشت تن او بر می گرفتند ! مرا بر او رحمت آمد گفتم ای مسکین مرد ؛ او سر برداشت و مرا به نام خواند و گفت :

در من چه مسکینی می بینی ؟ تـــاج اسلام بر سر من است و گوهــــر معـــرفـــت در دلم .

مسکین توئی که با چهل سالریاضت شهوت نان و ماست از خود نتوانی باز گرفت .

خلاصه آنکه نفس سحاره مردرا به گناه نمی دارد ، بلکه به طاعت دارد ولی چون مرد قدم در طاعت نهد ، ازعین طاعت وی رنگی بر آرد و گوید :

تو بهتر از آن مرد شرابخوار فاسق هستی .

ومرد در خود این اعتقاد کند و خود را به چشم پسند نگرد

و دیگران به چشم حقارت و ناپسند و سر انجام او هلاکت باشد

نفس لوّامـــه ( روان سرزنشگر ) : در آیه 2 سوره قیامت به این نفس اشاره شده‌است. این نفس انسان را بخاطر اعمال زشتی که مرتکب می‌شود، سرزنش می‌کند. از این نفس بهوجدانتعبیر شده‌است. بر اثر تکرار کردارهای زشت و گناهان، این نفس کارکرد خود را از دست می‌دهد.

نفس ملهمــه ( روان الهام‌گیرنده) : در آیه 7 و 8 سوره شمس به این نفس اشاره شده‌است. این نفس، موجب نوعی پیوند میان انسان و عالم غیب است و از عالم غیب به آن الهام می‌شود.

و اما نفس مطمئنه ؛ ( روان بی‌گمان) : در آیه 27 سوره فجر، به این نفس اشاره شده‌ است. این نفس متصل به خـــدا است و به واسطه این پیوند، دارای اطمینان است. کسی که این نفس در او بیدارمی‌شود، راه و روش خود را می‌یابد و به دنبال یقیـــن حرکت می‌کند.

این نفس همان است که پس از طاعت و ریاضت و تهذیب و پاکی ، مخاطب حق قرار گرفته که :  ای نفس مطمئنه ؛ به سوی خدای خود باز گرد ، که هم خدا از تو خشنود و هم تو ازخدا خشنودی .

در نوشته‌های اسلامی گونه‌های دیگری از نفس را نیز ذکر می‌کنند :

نفس راضیــه ( روان خرسند ) : در این مرحله، جان فرد از آن‌چه بر او می‌گذرد خرسند است.

نفس مرضیـّـه ( روان خرسندی ‌یافتــه ) : جانی که خدا از او خرسند است.

نفس صافیــــه : جانی که به کمـــــــــال رسیــــده‌ است.

 

و بهترین دختــــر آن است که زینت پــدر باشد


یعنی : زینب (س) باشد


http://www.askdin.com/gallery/images/594/1_zeinab-small.jpg?w=480&h=672



موضوع :