نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 770 )                                               

ســوره 8 : انفـــال ( مـدنـی ـ 75 آیه دارد ـ جزء نهم ـ صفحه 177 )

  ( قسمــت هفدهـــم )

قبلــه ی محـــراب


کعبه معظمه بعد از بازسازی های اخیر حرم

 ( جزء نهــم صفحه 181آیه 38 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ إِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینِ  

 

 تفسیـــر لفظـــی :

 

به کسانى که کفر ورزیده‏ اند بگو اگر از کفر باز ایستند ، از آن چه گذشته   است ، آمرزیده مى‏ شوند ،

و اگر به کفر باز گردند به یقین سنت [خدا در مورد آنان] همان است که با پیشینیان گذشت و معلوم است

 

 تفسیر ادبی و عرفانی :

در این آیت ؛ پروردگار اظهار کرم خویش می کند ،

و مهربانی خود را به بندگان می نمایاند ،

بنده را بر ناسزای بیند و به کیفر نشتابد ،

از بنده کفر می شنود ، نعمت از او باز نگیرد ،

و توبه و عفو بر او عرضه کند !

و اگر باز آید آمرزش وعده دهد !

 

در خبر است که مردی کافر که از زیادی طغیان و تمرّد و کفر ،

تیغ انکار حق برکشیده ، از در مسجد مصطفی (ص) در آمد و گفت :

 در روی زمین نزد من از محمد بدتر و مبغوض تر کسی نیست !

و در زمین هیچ کس را دشمن تر از او که دعوی پیغمبری می کند ندارم !

چون حضرت چهره ی او را بدید ،

دریـــــای رحمت او به موج آمد ،

و کمنــــد دعــــــوت درانداخت ،

مرد گفت : به لات و عزی (نام دو بت از خدایان جاهلیت) سوگند ؛

که ایمان نیارم تا این تیـــــــــغ به تو ایمـــــــان آرد !

و آن را پیش پیغمبـــــــــر (ص) نهــــــاد ،

و نگاه کرد و دید تیـــغ می جنبد !

و به زبانی فصیح شهادت را ادا می کند !

همان دم ، حال بر وی بگشت ،

و ایمـــان آورد و اسیــــــــر کمنــــد توفیـــــق گشت ،

و کلمــــــــــــه ی شهـــــــــــادت بگفت !

آن گاه به مصطفی (ص) گفت :

چون از در به داخل آمدم ، بر روی زمین از تـــــو دشمن تـر نداشتم ،

اکنون که می روم ، بر روی زمین کسی را از تــــو دوست تـــــر ندارم !


 

 

قبله ی محـــراب

 

خَـــم اَبــــــروی کجت قبله محراب من است

تاب گیسوی تو خود، راز تب و تاب من است

   
اهــــل دل را به نیــــایش ، اگر آدابی هست

یــاد دیــــدار رُخ و مـــوی تــو ، آداب من است   

آن چه دیــدم ز حریفــان همــه هشیــاری بود

در صف می زده بیــداری مـن خواب من است   

در یَــم علـــم و عمـــل مدعیــــان غوطـه ورند

مستی و بیهشی می زده  گـــرداب من است

هر کسی از گنهــش پــوزش و بخشش طلبد

دوست در طاعت من، غافــر و توّاب من است

حــــاش للّه که جـــز این ره، ره دیگــر پــویــم

عشق روی تو سرشته  به گل و آب من است

 
هر کسی از غم و شادی است نصیبی ، او را

مایـه ی عشرت من ، جــامِ میِ ناب من است

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 57 ]

 

 

در ِمیخانه به روی همـه بـــــاز است هنــــوز

 

سینه سوختـــه در ســوز و گـداز است هنوز

 

دست بــــردار ز ســوداگــــری و بوالهـوسی

 

دست عشاق سوی دوست دراز است هنوز

 

 



موضوع :