نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 735 )                                                                               


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )


( قسمــت ســی و دوّم )


رَقَــم آشنـــائی

 

( جزء نهــم صفحه 165 آیه 129 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ

وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ


تفسیـــر لفظـــی :

( قوم موسی (ع) به او ) گفتند: پیش از آن که به سوى ما بیایى آزار دیدیم ، (هم اکنون) پس از آمدنت نیز آزار مى بینیم ! (کى این آزارها به سر خواهد آمد؟ (موسی) گفت : امید است پروردگارتان دشمن شما (فرعون) را هلاک کند ، و شما را در زمین جانشین (آنها) سازد، تا ببیند چگونه عمــــــــــل مى کنید. 

[ و اینک نیز می بینیم که چگونه عمـــــــــــل می کنند !!! ]


تفسیر ادبی و عرفانی :   

 

بر ذوق اهل معرفت :

عدوّ در این جا اشاره به نفس اَمّاره است ، که مصطفی (ص) فرمودند :

دشمن ترین دشمنان تو نفس تـــــــــو است که میان دو پهلوی تـــــو است !  

و زمین در این آیه اشارت است به اعضاء و جوارح تن ، که اصل آن خاک است !

و خلیفه در این آیه اشارت است به دل ، که تا نفس نمیرد دل زنده نگردد !

 

و می فرماید :

از لطف و کرم الهی گوش دارید ،

که شما را بر نفس اماره نصرت دهد تا آن را مقهور کنید ،

و راه شهوت و هوای باطل را بر او به بندید ،  

مصطبه ی نفس را خراب کنید ،

و کعبــه ی دل را آبـــاد سازید ،

تا نفس اسیر شود ،

و دل بر تن امیــــر شود !  

نفس در خود بمیرد ،

و دل به حق زندگی گیرد ،  

دشمن برود و دوست نبازد !

هرگز که دیده که آشنا با بیگانه سازد ؟!


آمــــد برِ من کارد کشیـــــــــده برِ من


گفتا که در این شهر تو باشی یا من !

 

تا به بیند چگونه عمل می کنید ،

و چگونه شکر نعمت خدا را می گزارید ؟

که عقوبتشان رنگارنگ آمد ،

و مخالفتشان گوناگون بُوَد !  

عقوبت به قدر خیانت و مؤاخذت به اندازه مخالفت ،

چندان بلیّات و نکبــــات بر ایشان بگشادند

و ایشان را در محنت و شدّت بگردانیدند ،

و سخت تر عقوبت آن بُوَد که دیده ی باطن نداشتند !

تا در یابند که از ما که باز مانده ؟ و چه گم کرده اند ؟


اندر همه عمرِ من شبی وقت نماز


آمد برِ من خیال معشوقــه فــراز !


برداشت نقاب من مرا گفت بنــــاز


باری بنگر که از که ماندستی باز !


(134) وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ

لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی إِسْرائیلَ

 

هنگامى که بلا بر آنها (بنی اسرائیل) مسلّط مى شد، مى گفتند :

 اى موسى! از پروردگارت براى ما بخواه به عهدى که با تو کرده ، رفتار کند .

اگر این بلا را از ما مرتفع سازى ، به یقین به تو ایمان مى آوریم ،

و بنى اسرائیل را با تو خواهیم فرستاد .


.... اگر ایشان (بنی اسرائیل ) را بصیرتی بود ،

از حقیقت شمّه ای آشنائی داشتی !

بجای آن که گفتند ( رَبَّکَ) [ خدای خود را بخوان ]

می گفتند : ( رَبَّنـــا ) [ خدای ما را بخوان ] !

و به دیده ی عبرت می نگریستند تا آن عذاب ها باعث پاکی آن ها شود ،

لکن چه سود که رقم آشنائی در ازل بر ایشان نکشیدند ،

و جز داغ مهجوری بر ایشان ننهادند !

این بود که هرچه آیات قدرت ، بیشتر دیدند از جادّه ی حقیقت دور تر افتادند ،

عهدی که کردند به سر نبردند ،

و از خود بی وفائی و بیگانگی نمودند !

که از ازل بی وفا و بیگانه بودند ! !

 

 

[ ننگ بر آن ها که ننگ بشریت بودند و هستند ،]


[ نفرین بر آن ها که نفرین شده ی ازلی هستند ،]


[ مرگ بر آن ها که از انسانیت بوئی نبرده اند ! ]

بیا تا ظلم ظالمان پایان پذیرد ،


و دل رنــــــــــج دیدگان آرام گیــــــرد ،


و حکومت عـــدل در جهــــــان برقرار شود

 



موضوع :