نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 710  )                                                     


ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی  ـ  205  آیه دارد  ـ جزء هشتم  ـ  صفحه 151 )


( قسمــت هفتـم )


آدم (ع) و نــام هایش


 

شب های قـــدر را قـــــــــــــدر بدانیـــم

 

 

 ( جزء هشتــم  صفحه 152 آیه 19   ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ  یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ  شِئْتُما

وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ

 

تفسیـــر لفظـــی :

و اى آدم ! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید ; و از هرجا که خواستید، بخورید !

امّا به این درخت نزدیک نشوید ، که از ستمکاران خواهید بود   . 


تفسیر ادبی و عرفانی :

 

نوشته اند : آدم را چهــــــار نـــــــام است :


آدم ، خلیفـــه ، بشــــر ، انســـــــان


1 ـ آدم : آدم از اَدیم زمین آفریده شده ، بدین معنی که ؛ از هر بقعتی مشتی خاک شور و درشت و نرم و سیاه و سفید برداشته و از آن خمیره ی آدم ساخته اند ، لاجرم طباع فرزندان آدم مختلف آمده و در ایشان خوش خوی و بد خوی ، سخیّ و بخیل ، سازگار و ناسازگار ، سیاه و سفید ، و زرد و سرخ شده اند .

خداوند اصل خلقت آدم را که از مشتی خاک رنگارنگ و جور واجور بود به وی بنمود تا اگر کرامتی بیند نه از خود بیند و بداند که شـــرف در تربیـــت است نه در تُــربت !


از تربت چه خاست ؟


ظلومی ، جهولی ، سیاست ، قساوت !


از تربیت چه خاست ؟


کرامت ، هدایت ، قبول توبه ، نوازش و مرحمت !


 

 

نوشته اند :

 روزی سلطان محمود غزنوی در سرای ایــــــاز شد ، آن همه مال و نعمت و زر و سیم و جواهر و دیباهای رنگارنگ بدید که همه خلعت ها و هدیه های او بود ، در بین آن همه هدایا و خلعت ها ، در گوشه ای قبــــائی دید کهنــه و پـــاره که به هم بربسته و از میخی آویزان است ! پرسید این یکی چیست ؟ ایــــاز گفت : این یکی منم ! خودم هستم ! بدین بیچارگی و خواری ! و آن همه عزت و جلال ، همـــــــه تـــــــــوئی ! چون در این نگرم عجز خود بینم ، و قدر خویش بدانم ، و چون در آن ها نگرم همه تو را بینم و از تو دانم ، بنــــــــازم و سر بیفــــرازم !

در خبر است که :

 چون کالبد آدم از گِـل ساخته شد و روح در آن دمیده شد چشم باز کرد تن خود را همچون گِــل دید ، حکمت آن بود تا اصـــــــــل خود را داند و نفس خود را شناسد و به خود فریفتـــــــه نگردد !

2 ـ خلیفه : آدم به جای فرشتگان نشست ، چون نخست ساکنان زمین فرشتگان بودند ! و آدم به جای آنان نشست و جانشین شد ، تا آدمیان را به میلی و آرامی که ایشان را با دنیا بود عذری باشد ، که فرشتگان نه دنیائی بودند و نه از خاک آفریده شده بودند ، و چون در دنیا نشستند با دنیا بیارمیدند و بیرون کردن از زمین بر آن ها دشوار آمد ! تا گفتند : آیا مفسد را در زمین خلیفــــه می کنی ؟ پس عجب نیست اگر فرزندان آدم به دنیا مایل باشند ، که خود از آن آفریده شده و ساخته شده اند !

3 ـ بَشَــــر : بَشَـــر نامیده شده چون مباشرت همه ی امور زندگی در دنیا با او و فرزندان او است !

4 ـ انسان : گویند از این جهت آدم انسان نامیده شده که عهد خدا  را فراموش کرد و خلاف عهد او از روی قصد عمد نبود ! بلکه از روی نسیــــان (فراموشی) بود ! و چون خدا را عنایت بود ، نواختِ آدم را چه نهایت بود ؟ از آن نافرمانی درگذشت و عذرش بنهاد و فرمود : آدم عزم و قصد نداشت که خلاف عهد من کرد .

و گویند انسان را اُنس است ، که او با جفت خویش انس گیرد و با نوع خود مأنوس شود



موضوع :