نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 694 )
ســوره 5 : انعـــام ( مکّی ـ 165 آیه دارد ـ جزء هفتم ـ صفحه 128 )
( قسمــت چهــل و دوم )
سیـــرت جوانمــردان
( جزء هشتــم صفحه 146 آیه 141 )
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ
وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَ غَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ آتُواْ
حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَ لاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ
تفسیر لفظی :
و اوست کسى که باغ هایى با داربست و بدون داربست و خرمابن و کشتزار
بامیوه هاى گوناگون آن و زیتـــون و انــــــار شبیه به یکدیگر و غیر شبیه پدید آورد،
از میوه آن چون ثمر داد بخورید و حق [بینوایان از] آن را روز بهره بردارى از آن بدهید
و[لى] زیاده روى مکنید که او اسراف کاران را دوست ندارد
تفسیر ادبی و عرفانی :
دیده ای باید پاک ، از غشاوت غیبت نجات یافته ، و از سرمه ی توحید مددی تمام یافته ، تا نظاره ی اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقت از وی درست آید ،
و آن ؛ آثار رحمت و آیات حکمت و رایات قدرت ، در آن باغ و بستان و انواع درختان الوان که در هر جزوی از اجزاء مخلوقات و مقدرات هزاران صنایع و ودایع است بیند ، که هیچ یک به دگری نمانَــد ، بدین گونه سهل ها معطر ، بحر ها معنبر ، خاک ها منوّر ، باغ ها مزیّن ، گل ها ملوّن ، یکی سرخ چون دل مشتاقان ، یکی زرد چون روی عابدان ، یکی سپید چون دل مؤمنان ، یکی لعل چون جان مشتاقان ، این هم تأثیر نظر حق است که هر سال یک بار بر زمین برود ، چون از آن یک نظر این همه عجایب و لطایف پدید آید ، از سیصد و شصت نظر که به دل دوستان رود گوئی چه اثر نماید ؟ و چه اعجوبه و لطیفه پدید آرَد ؟
... وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ...
خداوند بندگان را می گوید : حق این نعمت را بشناسید ، و به شکر آن قیام نمائید ، و با درویشان مواسات کنید ، تا نعمت ها بماند ، و درویش بیاساید ، و دوستی حق ، شما را حاصل شود .
خداوند به داود (ع) وحی فرستاد که ای داود ؛ اگر خواهی که به من نزدیک شوی و تو را به دوستی خود گیرم ، درویشان را بازجوی ، شکستگان را بنواز ، و به ایشان به لقمه ی نانی و شربت آبی تقرّب کن ، تا آنان تو را دوست دارند و به دل خود راه دهند ، و من ای داود بر دل ایشان اطلاع کنم ، هرکه را در دل ایشان بینم او را به دوستی خود گیرم !
... وَ لاَ تُسْرِفُواْإِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ . اسراف آن است که : حظ نفس در آن است گرچه حبّـــه ای یا ذره ای بود .
به موسی وحی آمد که ای موسی ؛ خواهی که همه آن رود که مرا و تو بُوَد ؟ حظ نفس خود در حظّ دیگری دان ، و مراد خود را فدای مراد ازلی کن ، تو بنده ای و بنده را مراد نیست ، و حظّ خود دیدن سیـــرت جوانمردان نیست ، و از خود باز رستن جز کار صدیقان نیست .
تا با تـــو توئی ، تو را به خود ره ندهند
چون بی تو شدی ، ز دیده بیرون ننهند
موضوع :