نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 693 )
ســوره 5 : انعـــام ( مکّی ـ 165 آیه دارد ـ جزء هفتم ـ صفحه 128 )
( قسمــت چهــل و یکـــم )
مرکــب کـــرامــت
( جزء هشتــم صفحه 145 آیه 134 )
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لآتٍ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ
تفسیر لفظی :
قطعا آنچه به شما وعده داده مى شود آمدنى است
و شما درمانده کنندگان [خدا] نیستید
تفسیر ادبی و عرفانی :
آمدنی را آمده گیر ، و رفتنی را شده گیر ،
و این روز روشن را تاریک شده گیر ،
و غرور دنیـــا را روزی به سرآمده گیر !
جوان مردی را دیدند که بی علّتی می لنگد !
سبب را پرسیدند ؟ گفت :
فردا به خارستان خواهم رفت !
گفتند تا فــــــــردا ؟ گفت :
فــــــردا را آمـــــده گیــــــــــر
و این پرده را دریده و رسوا شده گیر !
تا کَی از دارُالغروری ، سوختن دارُالسرور
تا کی از دارُالقراری ، ساختــن دارُالقرار ؟
شیخ انصاری گوید :
ای جوانمرد ؛ این زندگی دنیــــــــا چون بــــاد است ؛
تا بنگری از دست رفتـــــه ،
و این دنیــــا چون خنــده ی دیوانگان است
و چون گریـــه ی مستـــــان !
دیوانه بی شادی خنــــــــدد ،
و مست بی اندوه گـــــریــــد !
دنیـــــا مثال یـــــــخ است در آفتـــاب نهــــاده ،
یا شِکَــــــر در دهـــــــــــان نهــــــاده ،
و یا نمــــــــک در آب نهــــــــــاده ،
بزودی از هـــــم بریـــــــــزد !
آری ؛ بس شیرین است لکن تا در دهان نهادی گداخت !
نمکین است لکن تا در آب نهادی گسست !
دنیـــــــــا تماشاگاهی خوش است لیکن تا بنگـــــــــری گذشت ،
و تا دل در او بستی رفـــــت !
اگر ذلت مـــرگ نبودی ، آواز « اَنَا رَبُّکُم الاَعلی » از اطراف عالـــــم برآمدی ،
ولی چندین صد ها از خواجگان بینی که چون گُــل بر بار بشکفته بودند ،
همه از بار ریختـــــــــه ، اَلَک ها آویختــــه ! و در گِل خفتــــــه اند ،
پس چرا عبرت نگیری ؟
و در سرانجام کار خود اندیشه نکنی ؟
که خداوند فرمود :
« به زودی خواهی دانست که فرجام کار را چه کسی است ! آری بدانید که این دنیا تا کجا رسد ، و سرای پیروزی و جاودانی کِرا رسد ! ببینید که درویشان شکسته را بر مــــرکب کــــرامــــت نشسته ، چون آرند ؟ و خواجگان بی معنی را به تازیانه ی خشم چون رانند ! ؟
باش تا کُلّ یابی آن هـــا را که امروزند جـــزء
باش تا گُل بینی آن ها را که امروزنـــد خـــار
این عزیزانی که آن جــا گل ستـــان دولتـنــد
تا ندانی و نداری شان بدین جا خــار و خـوار
گُلبُنی کاکنون تو را هیـــزم نمود از جَورِ دَی
باش تا در جلــوه آرَد دست انصـــاف بهـــار !
موضوع :