نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (681)
ســوره 5 : انعـــام ( مکّی ـ 165 آیه دارد ـ جزء هفتم ـ صفحه 128 )
( قسمــت بیست و نهـم )
ولایت لطیف
( جزء هشتــم صفحه 141 آیه 103 )
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
تفسیر لفظی :
چشم ها او را درنمى یابند و اوست که دیدگان را درمى یابد و او لطیف آگاه است
تفسیر ادبی و عرفانی :
پس از نزول این آیت ،
کِـــه را رسد که دعویِ دانشِ چگونگیِ صفتِ خداوند کند ؟
و یا حق را مُحاط و مُدرَک داند ؟
هرکس چنین دعوی کند دعوی باطل و مدّعی مبطل است !
احاطه به کیفیّت و کمّیّتِ قدرتِ او چگونه توان ؟ که آن چه آثار قدرت در همه ی مخلوقات است اوهام و افهام ما در آن متحیّر است !
نبینی که به چشم ظاهر ، آب را رفتن است ؟ و خداوند در قرآن فرماید که خاک را گفتن است ! در حالی که نه آب را جان و نه خاک را زبان است ،
دریافتن این به عقل چون توان ؟
پس جز از قبول ظاهر و تسلیم باطن چه درمان ؟
ظاهر بپذیر و باطن بسپار ! زینهار زینهار که : ( لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ ) .
سیاست قدیم بودن صفت است که از صحرای بی نیازی جلال خود
بر ساکنان راه جلوه می کند و می گوید :
ما را دیده های فانی و عقل های ناتوانی درنیابد !
و عقل عاقلان را در ذات و صفـــــــات ما پیمـــــانه ای نه !
وهم و فهم از ما چه نشان دهد ؟ که منشور صفات ما ( لَیسَ کَمِثلِهِ شَیٌ )
و صفت جبروت ما ( لَم یَزَل وَ لایَزال ) است ،
صفت حدوث را با جلالِ قِــدَم چه کار ؟ (فَاعتَبَرُوا یا اُولِی الاَبصارَ) .
اگر نه آفتـــابِ جــــلالِ ( وَ هُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ ) از ولایت لطیف و خبیــــر بر شما تافتی ،
عواصِف (1) ( لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ ) دمار از جان شما برآوردی ، و به کتم عدم باز بردی !
لکن جَلَّ جَلالُه به لطف ، معروف و به فضل و بنده نوازی ، موصوف ،
به فضــــل خود پذیرنـــــــــده ی همـــــه ی پرستنــــــــــدگان ،
و به کَرَم خود سازنده ی کار بندگان در دو جهان است .
------------------------------------------------------------
(1) عواصف : جمع عاصفه ، بادهای تند و سخت
عشق اگر بــال گشـــاید به جهــان حاکم اوست
گر کنــد جلـــوه در این کَون و مکان حاکم اوست
روزی ار رخ بنمـــایــد ز نهــــان خانـــه ی خویش
فاش گـــردد که به پیـــدا و نهــــان حاکم اوست
ذره ای نیست به عالَم که در آن عشقی نیست
بارک الله که کـــران تــا به کـــران حاکم اوست
گر عیـــان گــردد روزی رُخَش از پـــرده ی غیب
همه بیــنند که در غیب و عیــــان حاکم اوست
تا که از جســم و روان بر تو حجاب است حجاب
خود نبینی به همه جســم و روان حاکم اوست
من چه گویم که جهــان نیست بجز پرتــو عشق
ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست
دیوان امام خمینی (ره) ص62
برای سلامتی و خشنودی امـــام و مقتــــدا و مولایمان
قائـم آل محمّـــــد (ص)
و برای تعجیل در فـــرج مبــــارکشان
دو رکعت نماز مخصوص و یکصد صلوات
موضوع :