نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (683)                                                              


ســوره 5 : انعـــام ( مکّی ـ 165 آیه دارد ـ جزء هفتم ـ صفحه 128 )

 

    ( قسمــت سی و یکــــم )


شایسته ی خلعت

 

 ( جزء هشتــم صفحه 142 آیه 111 ) 

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلآئِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَ حَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ

قُبُلًا مَّا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ

تفسیر لفظی :

و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان مى‏ فرستادیم و اگر مردگان با آنان به سخن مى ‏آمدند

و هر چیزى را دسته دسته در برابر آنان گرد مى ‏آوردیم باز هم ایمان نمى‏ آوردند

جز اینکه خدا بخواهد ولى بیشترشان نادانى مى‏ کنند

تفسیر ادبی و عرفانی :

این آیت اشارت به مردودان حضرت و مطرودان شریعت است که اگر ما فرشتگان مقرب

و کرّوبیان آسمان را به زمین سوی ایشان فرستیم تا آن مهجوران را به ما دعوت کنند ،

و اگر مردگان زمین را حشر کنیم تا بر درگاه ما ارشاد کنند ، و جمله ی حیوانات و اعیان و اجرام مخلوقات ، همه را به ایشان فرستیم تا الاهیّت ما و اعلام ربوبیّت ما بر ایشان عرضه کنند ،

و هرچه خبر هم بود ببینند و بدانند ! تا من که خداوندم نخواهم و ایشان را راه ننمایم نخواهند ایمان آورد ، و راه به شناخت ما نخواهند یافت ،

چه مشتی خاک را چه رسد که حدیث قِــدَم کند ، اگر نه عنایت قدیم و خواست کریم باشد !


دل کیست که گوهری فشاند بی تو


یا تن که بُــوَد که مُلک رانَــــد بی تو


والله که خِــــرَد راه نـــــــدارد بی تو


جان زهـــره ندارد که بمـــاند بی تو


تا ربُّ العزّه خود را به دل بنده نشناساند ، و شاهد های صفات ازلی و قدیم خود در دل او ثبت نکند ، بنده به شناخت وی راه نبرد ،

آری ؛ خداوند نــــــوری است تا کجا خود برافروزد ، و جـوهـــریاست تا کجا ودیعت نهد .

 

و نیز همــــو فرموده :

اندکی از رازهای خود در دل بنده ای که دوست داشتم به ودیعت نهادم ،

پس شناختی و آشنائی هر دو به هم باید ،

تا نشانه ی این کار و شایسته ی این خلعت شود ،


دعوی آشنائی بی شناسائی عین جحد است ،

و شناخت بی آشنائی عین مکر !

چنان که ابلیس لعین را که شناخت بود بدون آشنائی !

نهایت و بدایت او هر دو عین مکر بود !

و هر دو در قعر کفـــــر پوشیده شده بود ،

هرچند به ظاهر صورت فرشته داشت و نقــــاب تقـــــدیس بربسته بود ، لکن باطنی خراب داشت ، که هزاران سال بساطِ عبادت بر امیــــد وصــــال پیموده ، چون پنداشت که دیده ی آرزویش گشاده شود یا نفحه ی وصلش وزیده شود از آسمانِ بالا بر زمینِ پست افتاد و از سماء سُمُّو بر خاک لعنت سقوط کرد .

 

افتـــاده به دام شمــــع ، پروانه ی دل

حاشا که رهـــا کند غمش خانه ی دل

مطــــــرود شود ز جرگه ی درویشان

دیوانه وشی که نیست دیوانه ی دل

دیوان امام خمینی (ره) ص 219



موضوع :