بسم الله الرحمن الرحیم

دلیل هــای روشن

 

مروری بر خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها

در مسجد پیامبـــر (ص)

خطبه ای ادبی ، عرفانی ، حماسی ، سیاسی


دادخواهی و سخنان تاریخی حضرت فاطمه سلام الله علیها 


در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام ، مسجد تنها مرکز دادخواهی بود.

هر کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت،

هر کس حقی را از دست داده بود، ‌

هر کس از حاکم یا زمام دار، رفتاری دور از سنت پیغمبر می دید،

شکایت خود را بر مسلمانان عرضه می کرد،

و آنان مکلف بودند تا آن جا که می توانند او را یاری کنند و حق او را بستانند.

از دختر پیغمبر حقی را گرفته و با گرفتن این حق سنتی را شکسته بودند.

این بود که خود را برای طرح شکایت در مجمع عمومی آماده ساخت.

در حالی که جمعی از زنان خویشاوندنش گرد وی را گرفته بودند، روانه مسجد شدند ،

نوشته اند: چون به مسجد می رفت، راه رفتن او  به راه رفتن پدرش پیغمبر می ماند.

ابوبکر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود.

میان فاطمه (س) و حاضران چادری آویختند.

دختر پیغمبر نخست ناله ای کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند،

سپس لختی خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها خوابید.

 آنگاه سخنان خود را آغاز کرد:

ستایش خدای را بر آن چه ارزانی داشت

و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت.

سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید.

عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید،

نعمت هایی که از شمار افزون است و پاداش آن از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.

سپاس را مایه فزونی نعمت نمود، و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود، و به درخواست پیاپی بر عطای خویش بیفزود.

گواهی می دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست.

ترجمان این گواهی دوستی بی آلایش است و پایندان این اعتقاد دل های با بینش.

و راهنمای رسیدن بدان چراغ بی دانش،

خدایی که دیدگان او را دیدن نتوانند، و گمان ها چونی و چگونگی او را ندانند.

همه چیز را از هیچ پدید آورد، و بی نمونه ای انشا کرد. نه به آفرینش آن ها نیازی داشت و نه از آن خلقت سودی برداشت، جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بنده وار بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت اندازد.

گواهی می دهم که پدرم محمد(ص) بنده او و فرستاده اوست . پیش از آنکه او را بیافریند برگزید و پیش از پیمبری تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که میسزید.

و این هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند و در پس پرده بیم نگران و در پهنه بیابان عدم سرگردان و پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود و بر دگرگونی های محیط بینا و به سرنوشت هرچیز آشنا.

محمد (ص) را برانگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را که مقدر ساخته بانجام رساند.

 پیغمبر که درود خدا بر او باد دید : فرقه ای دینی گزیده و هر گروه در روشنایی شعله ای خزیده، و هر دسته ای به بتی نماز برده، و همگان یاد خدائی که می شناسند را از خاطر سترده اند.

پس خدای بزرگ ، تاریکی ها را به نور محمد روشن ساخت. و دل ها را از تیرگی کفر بپرداخت و پرده هایی که بر دیده ها افتاده بود به یکسو انداخت، سپس از روی مهربانی و گزینش جوار خویش را بدو ارزانی داشت و رنج این جهان که خوش نمی داشت از دل او برداشت و او را در جوار فرشتگان مقرب گماشت و چتـــر دولتــــش را در همسایگی خود افراشت و طغرای مغفرت و رضوان را بنام او نگاشت.

درود خدا و برکات او بر محمد(ص) پیمبر رحمت ، امین وحی و رسالت ، گزیده از آفریدگان امّت باد.

سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:

شما بندگان خدا ! نگهبانان حلال و حرام و حاملان دین و احکام و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقید.

حقّی را از خدا عهده دارید و عهدی را که با او بسته اید پذیرفته . ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب الله را بعهده ما گذاشت، حجت های آن آشکار است و آنچه که در باره ماست پدیدار و برهان آن روشن و از تاریکی گمان به کنار و آوای آن در گوش مایه آرام و قرار و پیرویش راه گشای روضه رحمت پروردگار و شنونده آن در دو جهان رستگار .

دلیل های روشن الهی را در پرتو آیت های آن توان دید و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید.

حرام های خدا را بیان دارنده است

و حلال های او را رخصت دهنده

و مستجابات را نماینده و شریعت را راه گشاینده

و این همه را با رساترین تعبیر گوینده و با روشن ترین بیان رساننده ،

سپس ایمان را واجب فرمود و بدان زنگ شرک را از د ل ها زدود.

با نمــــاز خود پرستی را از شما دور نمود.

روزه را نشان دهنده دوستی در آمیغ ساخت

و زکات را مایه افزایش بی دریغ

و حج را آزماینده درجت دین

و عدالت را نمودار مرتبه یقین

و پیروی ما را مایه وفاق

و امامت ما را مایه افتراق

و دوستی ما را عزت مسلمانی

و بازداشتن نفس را موجب نجات

و قصاص را موجب بقاء زندگی،

وفا به نذر را موجب آمرزش کرد

و پرداختن تمام پیمانه و وزن را مانع کم فروشی و کاهش.

فرمود میخوارگی نکنند تا تن و جان از پلیدی پاک سازند

و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویش تن را سزاوار لعنت نسازند.

دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند

و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق یکتا پرستی جویند.

« پس چنانکه باید ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان نمیرید! »

آنچه فرموده است به جای آرید و خود را از آنچه نهی کرده باز دارید که « تنها دانایان از خدا میترسند ».

سپس فرمود:

ای مردم ؛ چنانکه در آغاز سخن گفتم : من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است « همانا پیمبری از شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود و به گرویدنتان امیدوار بود، و بر مومنان مهربان و غمخوار». اگر او را بشناسید می بینید او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من است نه مردان شما . او رساالت خود را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست و شوکت بت پرستان را در هم شکست. تا جمع کافران از هم گسیخت ، صبح ایمان دمید و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در مقال شد و شیطان سخنور لال.

در آن هنگام شما مردم بر کنار و در دیده همگان بی مقدار. لقمه هر خورنده و شکار هر درنده و لگد کوب هر رونده . نوشیدنی تان آب گندیده و ناگوار، خوردنی تان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار،

تا اینکه خداوند با فرستادن پیغمبر خود شما را از خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت افراشت. پس از آن همه رنج ها که دیدید و سختی ها که کشیدید، رزم آوران ماجراجو و سرکشان درنده خو و جهودانِ دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش ، از هر سو بر وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند. هر گاه آتش کینه افروختند آن را خاموش ساخت و گاهی که گمراهی سر برداشت یا مشرکی دهان به ژاژ افراشت برادرش علی  را در کام آنان انداخت. علی (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و کار آنان با دم شمشیر بساخت. او این رنج را برای خدا می کشید و در آن خوشنودی پروردگار و رضای پیغمبر را می دید و مهتری اولیای حق را می خرید،

اما در آن روزها شما در زندگی راحت و آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید. چون خدای تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش گزید دو روئی آشکار شد و کالای دین بی خریدار . هر گمراهی دعوی دار و هر گمنامی سالار و هر یاوه گویی در کوی و برزن در پی گرمی بازار.

شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را به سوی خود دعوت کرد و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید و در دام فریبش خزیدید و به آواز او رقصیدید.

هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته ، ْآن چه نبایست کردید و آن چه از آنتان نبود بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید.

به گمان خود خواستید فتنه بر نخیزد و خونی نریزد، اما در آتش فتنه افتادید و آن چه کِشتید به باد دادید، که دوزخ جای کافران است و منزل گاه بد کاران.

شما کجا ؟ و فتنه خواباندن کجا؟   دروغ می گویید! و راهی جز راه حق می پویید! و گرنه این کتاب خداست میان شما ! نشانه هایش بی کم و کاست هویدا و امرو نهی آن روشن و آشکارا .

آیا داوری جز قرآن می گیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را می پذیرید؟  « کسی که جز دین اسلام پذیرد روی رضای پروردگار نبیند و در آن جهان با زیانکاران نشیند » چندی درنگ نکردید ، که این ستور سرکش رام و کار نخستین تمام گردد. نوائی دیگر ساز و سخنی جز آن چه در دل دارید آغاز کردید !

می پندارید ما میراثی نداریم ؟ در تحمل این ستم نیز بردباریم و بر سختی این جراحت پایداریم. مگر به روش جهالت می گرایید؟ و راه گمراهی می پیمایید؟ « برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان؟ »

ای مهاجران ؛ این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟

ای پسر ابو قحافه ! خدا گفته تو از پدر ارث ببری و میراث مرا از من ببری؟

این چه بدعتی است که در دین می گذارید ! مگر از داور روز رستخیز خبر ندارید. اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده تو را ارزانی !

وعده گاه مان روز رستاخیز ، خواهان محمد(ص) و داور خدای عزیز ! آن روز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده بر قرار خواهد شد! بزودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی.

سپس به روضه منوره پدر نگریست و گفت :

رفتی و پس از تو فتنـــــه بر پا شد ،

کیــــــــن های نهفتـــه آشکارا شد ،

این باغ خزان گرفت و بی بر گشت ،

وین جمع به هم فتاده ، تنهــــا شد

ای گروه مومنین! ای یاوران دین! ای پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمی گیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمی که به من می رود می پذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید و بی درنگ در غفلت خفتید.

پیش خود می گویید محمد(ص) مُــــــرد  ؟  آری مُـــرد و جـــــان به خـــــــــدا سپرد ! مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ، شکافی است که هر دم گشاید و هرگز به هم نیاید، فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و گزیدگان خدا را به سوگ نشاند، شاخ امید بی بر و کوه ها زیر و زبر شد، حرمت ها تباه و حریم ها بی پناه ماند،

اما نه چنان است که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بی خبر مانید. قرآن در دسترس شماست ، شب و روز می خوانید، چرا و چگونه معنی آنرا نمی دانید؟ که پیمبران پیش از او نیز مُــردند و جان به خدا سپردند. محمد جز پیغمبری نبود. پیغمبرانی پیش از او آمدند و رفتند، اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته خود باز می گردید کسی که چنین کند خدا را زیانی نمی رساند و خدا سپاسگذاران را پاداش خواهد داد.

آوه ! پسران قیله پیش چشم شما میراث پدرم ببرند! و حرمتم ننگرند! و شما همچون بیهوشان ! سخن مرا نانیوشان ؟ در حالی که سربازان دارید با ساز و برگ فراوان با اثاث و خانه های آبادان .

امروز شما گزیدگان خدا ، پشتیبان دین ، یاوران پیغمبر و مومنین و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمائید که با بت پرستان عرب در افتادید! و برابر لشکرهای گران ایستادید! چند که از فرمان بردار و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند و مشرکان را تار و مار و نظم را بر قرار و آتش جنگ را خاموش و کافران را حلقه بندگی در گوش کردید.

اکنون پس از آن همه زبان آوری دم فرو بستید و پس از پیشروی واپس نشستید ؟ آن هم در برابر مردمی که پیمان خود را گسستند و حکم خدا را کار نبستند. « از اینان بیم مدارید، تا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید!» اما جز این نیست که به تن آسانی خو کرده اید و به سایه امن و خوشی رخت برده اید، از دین خسته اید و از جهاد در راه خدا نشسته و آن چه را شنیده کار نبسته ،

بدانید که : گر جمله کاینات کافر گردند   بر دامن کبریاش ننشیند گرد

من آن چه شرط بلاغ است با شما گفتم، اما می دانم خوارید و در چنگال زبونی گرفتار.

چکنم که دلم خون است و باز داشتن زبان شکایت، از طاقت برون!

و نیز می گویم برای اتمام حجت با شما مردم دون !

بگیــــــرید ! این لقمه گلوگیر به شما ارزانی ، و ننگ و حق شکنی و حقیقت پوشی بر شما جاودانی باد.

اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد! آتشی که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد.  آن چه می کنید خدا می بیند و ستم کار به زودی داند که در کجا نشیند.

من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب کار می ترسانم، به انتظار بنشینید تا میوه درختی را که کِشتید بچینید و کیفر کاری که کردید ببینید.

میلاد مبارک و موفور السرور کوثــــر رســــــول الله ،

ریحانة الرّسول ، ام الائمه ، سیدة نساء العالمین

حضرت فاطمة الزهــراء (سلام الله علیها)

 بر شما و دوستداران اهل بیت عصمت

و طهارت علیهم السلام مبارک


یادداشتهای [ مــادر پــــدر ] و [ بینش و بصیرت فاطمی ] را هم در همین رابطه ملاحظه فرمائید .



موضوع :