نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 622 )

[ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری ، متوفی قرن پنجم هجری ]

 

ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)  

 

( قسمت چهل و چهــارم )


آراستــه ی اِنعـام 

 

 

   ( جزء ششــم صفحه 106 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

 

170 ـ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّکُمْ

فَآمِنُواْ خَیْرًا لَّکُمْ وَإِن تَکْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ

وَالأَرْضِ وَ کَانَ اللهُ عَلِیمًا حَکِیمًا


تفسیر لفظی : 

ای مردم ؛ پیغمبری به حق به سوی شما آمده ، پس ایمان بیاورید ، که برای شما نیکوست ،

و اگر کافر شوید بدانید که آن چه در آسمان ها و زمین است از آن ِ خدا است ،

و او دانا و راست دانش است . 

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

در این آیت اشارت به این است که ؛ درگاه ربوبیت و جلال احدیت ، از طاعت مطیعان بی نیاز و از عبادت مردمان پاک از نیاز است ، اگرچه آفریننده ی افلاک و سماوات و موجودات است ، و همه به کتم عدم باز شوند ، پاکی خداوند را زیانی نیست ، و از ایشان پیوندی به او نرسد و احدیت او جمـــــال است و صمدیت او وی را جــــلال است و بی نیازی از زن و فرزند او را کمال است .

اگر مردم جمله بندگی را واگذارند و کمربند طاعت را سست کنند ، نتوانند بند بندگی را از خود دور کنند ، که همگی بندگان خدایند .

لیکن فرق است میان بنده ای که از روی آفرینش ، نام بندگی بر او افتاده با بنده ای که از روی  نوازش و لطف ، این نام بر او نهاده شده ! اینان مقبول حضرتند و آنان مطرود قطیعت ( گروه ) ،

نه هرکه بنده است نواخته ی لطف است ، یا در بند مهر است ،! به راستی دانی کدام است ؟

کسی که آراسته ی اِنعــــــام و اِکـــــرام است ، و در حضرت وصــــال و مجلس اُنس ،

شراب مهــــــر او در جــــام است !

 

الهـــــی ؛ 

جمال من در بندگی است ، ورنه زبان من بر یاد تو کی است ؟

دولت من آن است که بر یاد تو ام ، ورنه ذکر من مرا ارزش چیست ؟


الهـــــی ؛ 

ای خـدائی که دانــای هر ضمیری ،

سرمایه هر فقیـری، چاره ساز هر اسیـری،

عاصیان را عـذر پذیری، افتادگان را دستگیری،

درصنع  بی نظیـری، درحکـم بی مشیری،

درپادشــاهی بی وزیـــری،

من گدای کشورت و تو امیـــری !

منم مسکین کوی تو ، اگر بپـذیـــری!

 

الهـــــی ؛ 

هـرچند از بـدِ سزای خویش به دردم ،

لیکـن از مفلس نـوازی تو شـادم،

 

الهـــــی ؛ 

من قدر و شأن تــو را ندانم، وسـزای تو را نا توانم،

و در بیچارگی خود  سرگردانم، و روز به روز بر زیانم !

 

الهـــــی ؛ 

من کِیــم که بر درگاه تـو زارم ،

و یا قصــه درد خود به تو بردارم!




موضوع :