نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 621 )

 

[ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری ، متوفی قرن پنجم هجری ] 


ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)

 

( قسمت چهل و ســوم )

 

فضـل بی نهـایـت

 

 

( جزء ششــم صفحه 104 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم

 

163 ـ إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ

وَ أَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ

وَ الأَسْبَاطِ  وَ عِیسَى وَ أیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ

وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا

 

تفسیر لفظی :

ما همچنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو [ نیز ] وحى کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [ نیز ] وحى نمودیم و به داوود زبور بخشیدیم

   

تفسیر ادبی و عرفانی :

خداوند پیغمبران را به خلق فرستاد تا راه طاعت پدید کنند ، و بنده از آن راه به مثوبت و کرامت رسد ، و نیز تا راه گناه و نافرمانی نشان دهند تا مردم از آن حَـــذَر نمایند ، و بندگان از آن پرهیــز کنند ، و سزاوار کیفر نگردند.

 

این است فضل بی نهایت و کرم بی غایت ، که اگر رسول نفرستادی و بنده را به جای ماندی ، و چراغ رهبری به دست رسولان فرا راه وی نداشتی ، بنده در غشاوت ظلمت و خود رأیی بماندی !

 

همه آن خوردی که زهر شدی ! و همه آن کردی که تباه گشتی ! پس باور کنید که پیغمبران پیشوای جهانیان اند ، و بر سر کوی دوستی ما داعیان اند ، و بر لب چشمه ی زندگانی ساقیان اند ، و شریعت را عنوان ، و حقیقت را برهان اند ، و اگر آفرینش مخلوقات را مقصودی بوده ایشان اند ، و اگر حقیقت را گنجی است ایشان خازنان اند !

 

 فرمان آمد ؛ ای پیغمبر : آن تابشی که از عالم وحی به تو رسید ، آن را رسالت خوانند ، و پیش از تو به هر یک از فرستادگان به اندازه ی خویش دادیم ، امّا آن چه ورای عالم رسالت است دولت توست ، روا نبود که دست هیچ ستمگری به آن رسد ، و یا دولت هیچ رونده ای آن را دریابد ! که مصطفی (ص) خود فرمود : چندان که از عالم نبوّت به زبان رسالت با دیگر پیغمبران بگفتند با ما از عالم حقیقت به زبان وحی بگفتند ! که مرا با خدا وقتی است که هیچ فرشته ی مقرب و هیچ پیغمبر مرسل را در آن وقت راه نیست !

 

سلام بر تو ای پیغــامبـــر مطهّـر ؛ ای مقتـــدای بشـــر ؛ ای کسی که :

 

سـرِ سـروران بسـتــه دام تـــو

دل دلبــران دفتــــر نــام تـــو

به یک دم دو صــد جــان آزاد را

کنـد بنـده یک دانـه از دام تـــو

بسا عـقـل آسـوده دل را که کـرد

 سراسیمه یک قطــره از جـام تـــو

 

 

    



موضوع :