نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (581 ) ـ ـ جمعه 92/9/1

ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی ـ 176 آیه دارد ـ جزء چهارم ـ صفحه 77)


  ( قسمت ســوّم )


 راهِ دوستــی

.

 

کاروان اسرای اهل بیت (ع) در مسیر کربلا تا شام است

 

... و نهضت ادامه دارد ...

 

 ( جزء چهارم صفحه 77 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

6 ـ وَابْتَلُواْ الْیَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّکَاحَ

فَإِنْ  آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ

وَ لاَ  تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَ بِدَارًا أَن یَکْبَرُواْ وَ مَن کَانَ غَنِیًّا   

فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَن کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ  فَإِذَا دَفَعْتُمْ

إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُواْ عَلَیْهِمْ  وَ کَفَى بِاللّهِ حَسِیبًا


تفسیر لفظی : 

یتیمان را بیازمائید ، اگر از ایشان راست راهی و نگه داشت مال بینید ،مال های شان را بدهید ، و به گزاف و پیشی گرفتن

بر رشد و بلوغ آنان  نخورید ، و هرکس از قیّم ها و سرپرست ها که بی نیاز باشد باید دست از مال یتیمان پاک دارد 

ولی هرکس که بی چیز و تهی دست باشد می تواند به اندازه ی نیاز خود و به داد از مال آن ها بخورد ، و چون مالشان به

دستشان دهید گواهانی بر اقرارآن به گرفتن مال گیرید که خداوند را گواهی و پسندیده کاری و شمار خواهی پسندیده است .


تفسیر ادبی و عرفانی :

 

رشد از روی شریعت ،

پرهیزکاری و پارسائی و خویشتن داری است ،

بدین گونه که اقتصاد در معیشت نگاه داشتن ،

و از راه تبـــــذیـــــر و اســــراف برخاستن ،

و از روی حقیقت ، راه به حق بردن است ،

این رشد که در بنده پدید آید ، از هدایت و ارشاد حق باشد ،

که دلگشای و راهنمـــــــــای بنـــــــــدگان است ،

و نشان این رشد در حقّ بنــــده آن است که ؛

بر درگاه ، تن به خدمـــت دارد ،

و دل بر معـــرفــــت ،

و سر بر محبّـــت ،

و آن گاه در مقامات ،

بر طریق ملازمت و استقامت رود ،

و عقدی که با حقّ بسته فسخ نکند ،

و عزمی که کرده نقض ننماید .

گفتـــه انـــد کـــه :

ابراهیم ادهم در راه مکّـــــــه ،

با درویشی هم صحبت شد ؛

به شرط آن که جز خدای به کسی ننگرد ،

و جز حقّ بر دل خود راه ندهد ،

اتفاقاً در طواف ، کودکی را دیدند که ؛

خلق از جمال او به فتنه افتاده بودند !

و ابراهیم در آن کودک نیکو نظر کرد ،

درویش گفت : ای ابراهیم ؛

عهـــد شکستی و عقــدی که بستی

در آن خــــلاف و نقـض آوردی ،

که در این غلام زیبــــــا روی چندین نظـــر کردی !

ابراهیم گفت : ای درویش ؛

خبر نداری که این کودک پسر من است !

درویش گفت :

پس چرا او را آواز نگوئی و دل بدان شاد نکنی ؟

گفت : چیزی را که ترک کردم به سوی او بر نمی گردم !

پس از آن گفت :

تو بـــــرو و بر او ســـلام کن ،

و خبـــر مـــــــرا به او مــــده !

و جای مــــرا به او مــگـــــــو !

درویش می گوید : رفتم و سلام کردم

و پرسیدم تــــــــو کیستی ؟

گفت : من ابراهیم ، پسر ابراهیم ادهم هستم !

شنیده ام پــدرم هر سال به زیارت و طواف کعبه می آید ،

آمـــــده ام تا شــــــایـــــد او را ببینـــــــــــم !

پس نزد ابراهیم ادهم برگشتم ،

شنیدم اشعاری را زمزمه می کند بدین مفاد :

خـــدایـــــا ؛

از تمام خلق در هـــــوای تــــــــــو جــــدا شدم ،

و فرزندم را یتیم کردم به امیـــد دیــــدار تـــــو ،

اگر در راه دوستی مـــــــرا تیکه تیکه کنی ،

دلــــم هـــــوای کس دیگــــر نخواهد کرد .

 

الهـــــــــی ؛


آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟


فرزنـد و عیـال و خانمــان را چه کند ؟


دیـوانــه کنی  هر دو جهـانش بخشی !


دیـوانـه ی  تـو هر دو جهـان را چه کند ؟

 

 

الاهی؛

ای ســزاوار کَـــرَم،


ای آفریننــــده از عَـــــــدَم،


ای نـــــوازنــــــــده عــــالَـــــــــــم،


نه با جــز تـو شادی است و نه با یاد تـو غــم،


قاضـــی و شــاکـی و شـفـیـــع و گـواه و حَکَــم ،


با من چنــــــان کن که با سزاوران فضـــل و کَــرَم !

 

 

 

 

جانـــــــان من !


  قائـم آل محمّـــــد (ص)


  هـر جمعـــه را به این امیـــد آغاز می کنیم


که شـایـد تـــــو در این جمعـــــه بیــــایی


و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــایی


  برای تعجیل در فرج مبارکتـــــان دعا می کنیم



 

برای سلامتی و خشنودی امام و مقتدا و مولایمان


 دو رکعت نمـــــاز مخصوص و یکصد صلــــــوات


کارت پستال درخواستی طراحان



موضوع :