نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 524 )
ســوره 3 : آل عمران ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )
( قسمت هفــدهـم )
منتظــر رؤیـت
( جزء سوم صفحه 53)
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
25 ـ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء
وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء
وَ تُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
تفسیر لفظی :
بگو بار خدایا ؛ تو دارنده ی ملک و خداوندِ پادشاهی هستی ،
به هرکس بخواهی پادشاهی دهی ، و از هرکس خواهی پادشاهی می گیری ،
هرکه را خواهی عزیز می کنی ، و هرکه را خواهی ذلیل می گردانی ،
همه ی نیکی ها به دست تواست ، که تو بر هر کاری توانا هستی .
تفسیر ادبی و عرفانی :
بزرگ است و بزرگوار ،
خــــداونــــــد کردگار ،
مهربـــــــان وفــــادار ،
بار خدای همه ی بارخدایان ،
پادشاه همه ی پادشاهان ،
نـــوازنــــده ی بنـــــدگان ،
راه نمای در راه ماندگان ،
خود دانست که بندگان به سزای ثنای او نرسند ،
و حق او نشناسند ،
و قدر بزرگی او ندانند ،
پس به مهربانی و کرم خود ،
ایشان را گرامی داشت ،
و بنواخت و گفت :
ای بندگان ؛ مرا همان گوئید که من خود را گفتم ،
و گوئیــــــد : مالِکَ المُلک ...
ای پادشاه پادشاهان ؛
ای آفریننده ی جهان ؛
ای یگانه ی یکتا از ازل تا جاودان ؛
ای یگانه و یکتا در نام و نشان ؛
ای سازنده ی کار کارسازان ،
ای به سر برنده ی کار بندگان بی بندگان ؛
تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء
یکی را برکشی و بنـــــوازی !
یکی را بکُشی و بینـــدازی !
یکی را به اُنس خود آرام دهی ،
و او را غم عشق خود سرمایه دهی ،
که بی غم عشق تو
آسایش دل و آرام جان نَبُوَد .
تا جان دارم غم تــو را غم خوارم
بی جان غم عشق تو به کس نسپارم
یکی با رضـــوان در نــــاز و نعمت ،
یکی با مالـــک در زندان وحشت ،
یکی بر بساط انبساط
بر تخت ولایت منتظر رؤیت ،
یکی در چاه بشریت با خواری و مذلّت ،
آن صاحب ولایت به زبان شادی
از دولت وصال خود خبر می دهد :
کنون که با تــو بهم صحبت اوفتاد مرا
دعا کنم که وصـالت خجستـه باد مرا
آن بیچاره ی کُشته ی مذلّت ،
به زبان مهجوری
از سر حرمان خویش این ترنم کند :
خال دل خود تو را نمودیم و شدیم
بر درد دل اندوه فزودیم و شدیم
گویند مقصود از ملک و پادشاهی
مقهـــور کردن نفس است
چنان که گویند :
سلیمان نبی ، روزی چند گاو و گوسفند
برای مهمانخانه ی او ذبح می شد ،
و او خود نان جوین خوردی !
و مرقّــــع (*) پـــوشیــــدی !
و ترک هوای نفس کردی !
وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء
آن کس که این سیاست
و پادشاهی بر نفس امّاره را از وی دریغ دارند ،
سلطان هـــوی بر او مستولی شود !
آن را که پادشاهی ظاهر دهند ،
آن که اسیر شهوت و هوس خویش گردد ،
او را از پادشاهی در حقیقت چه نصیب باشد ؟
اگر کسی در این دنیا به حقیقت پادشاه است ،
جز درویشان خـــداجـــــــو نباشند
که هوای نفس را زیر پا نهاده
و از همه ی فتنــــــه ها برآسودند ،
آنان پادشاهان ظاهرند که اسیر هوی و شهوتند ،
هرجا گام نهند از آنجا گرد برآرند
و اینان پادشاه طریقت و پیروان شریعت
هرجا گذر کنند ، سنگ ریزه ی آن مروارید ،
و خاک آن مشک و عنبر شود ،
خاکی که بران پای نهی مشک وعبیر است
تختی که برآن تکیه کنی عُود مطرا (*) است
----------------------------------------------------------
(*)مُرَقَّــع : جامه کهنه و پینه دار و یا لباس پاره پاره به هم دوخته شده
(*)عود مطرا : (از «طرو») تازه و تازگی کرده شده و گاهی مجازاً به معنی مصفا و آبدار.
این جمعـه هم گذشت و نیـــامـد
و ما همچنان جمعـــــه ها را منتظریم
تا جمعه فرخنده ای که امام و پیشوایمان
حضــرت حجــة ابن الحســن العسکـــری
بیاید و کام تشنگان عدالت را سیراب نماید
برای تعجیل در ظهــــور مبارکشان
همچنــــان دعــــــا می کنیم
موضوع :