نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (484 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت نـود و پنجــم ) 

مقـام تـوحیــد


 

( جزء دوم صفحه 37 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

233 ـ وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ  أَرَادَ

أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَ علَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ  وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ

لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ  تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَ لاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ

وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ

فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ

إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ

وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

تفسیر لفظـــی :

مادران ، دو سال کامل فرزند خود را شیر دهند ، اگر بخواهند که شیر دادن فرزند را تمام کنند ،

و بر پدر است که روزیِ مادران و جامه ی آن ها را بر انصاف و اقتصاد آماده سازد ،

و بر هیچ کس تکلیف بیرون از توانائی نمی شود ، هیچ مادر و نه هیچ پدری نباید به فرزند خود زیانی برساند ،

و همچنین بر وارث و قیّم نیز همین حکم است ، اگر خواهند که او را از شیر باز دارند ، به خشنودی هر دو نفر

و مشورت کردن با هم ، باکی و تنگی بر آن ها نیست که دایه بگیرند ، برای شیر دادن فرزندانتان

تنگی و باکی نیست وقتی که مزد عادلانه دایه را بپردازید ، و بپرهیزید از خشم و عذاب خدای ،

و بدانید که خداوند به آن چه می کنید دانا و بینا است .

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

بزرگ است خـــــدای یکتـــــا ،

در بنـــده نـــوازی بی همتـــــا ،

رحمتش از همه رحمت ها بالاتر ،

مهـــــرش نه چـــون مهـــــــرهـــــا ،

بزرگ ترین رحمت میان مردم ،

رحمت مــــــــادران است ،


ولکن رحمت خداوند بر بنده بیش از آن است ،

و مهـــر او نه چون مهر ایشان است ،

نه بینی که مادران را سفارش می کند

که فرزندان را دو سال تمام شیر دهند ،

و تنها به مهر مادر اکتفــــــا نکنند ،

و بدانید که خـــداونـــــد

 به بنده مهربان تر است از مادر !

 

 

نوشتـــــــه اند :

                       چون روز رستاخیز رسد ،

در پل صراط و ترازوگاه ،

نامه ای از سوی حـــقّ رسد ،

خطاب به بنده خود ؛

که ای بنـــــــــده من !

تو را رایگان بیافریدم ،

صورت زیبات بنگاشتم ،

قد و بالات برکشیدم ،

کودک بودی و راه شیرخوردن نبردی ،

مَنَت راه نمودم !

از میان خون شیر بهر غذای تو بیرون آوردم ،

مادر و پدر بر تو مهربان کردم ،

ایشان را به پرورش تو واداشتم ،

تو را از آب و باد و آتش نگاه داشتم !

از کودکی به جوانی رسانیدم ،

تو را به فهم و فرهنگ بیاراستم ،

و به دانش و هنر بپیراستم ،

همسر و فرزندان و خانواده ات دادم ،

محبت تو را در دل آن ها نهادم ،

آن ها را مونس و غمخوار تو کردم ،

از بلاها و سختی ها نجاتت دادم ،

چه بسیار غمها و اندوهها از تو زایل کردم ،

و زنجیر های بلا را از تو گسسته ام !

و رحمت ها را بر تو نثار کردم !


[ ... فکم یا الهی من کربة قد فرّجتها ، و هموم قد کشفتها و عثرة قد اقلتها

و رحمة قد نشرتها و حلقة بلاء قد فککتها ... ]

فرازی از دعای افتتاح

من با تو این همه نیکوئی ها کردم ،

تو برای ما چه کردی ؟

چه گناه ها که نکردی !

چه نیکی ها که ترک کردی !

آیا هرگز در راه ما به نیازمندی کمک کردی ؟

یا تشنه ای را بهر ما آب دادی ؟

گرسنه ای را سیر کردی ؟

برهنه ای را پوشاندی ؟

در راه مانده ای را مساعدت نمودی ؟

یتیمی را نوازش و ملالطفت کردی ؟

بنده من ! چه کردی ؟

کردی آن چه کردی !

و مرا شرم آید که با تو آن کنم که سزاوار آنی !

من با تو آن کنم که خود سزاوار آنم !

نه آن چه را که تو سزاوار آنی !

رَو که تو را آمرزیدم !

تا بدانی که من منم و تو توئی !

آری گدائی که نزد پادشاهی رود ،

از او نپرسند که چه آورده ای !؟

از او پرسند که چه می خواهی ؟!!!

 

 

آری ؛ ای مسکین آدمی ؛

خدا چگونه نه بنوازد که اکرم اکرمین است ،

چگونه نیامرزد که ارحم راحمین است ،

و چگونه عفو نکند که

در قرآن بکرّات از عفــــو سخن فرموده است ،

در این مــــورد هـــــم

به شوهر سفارش عفــــو

در باره کابین زن طلاق گرفته فرموده است ،

پس تقـــــــوی در عفـــــــو است ،

و بهشت در تقـــــــــوی ،

بدایت تقــــوی آن است که :

حق خود بر برادر شنــــاسی ،

و نهـایت تقــــــوی آن است که :

حق وی بر خود شناسی ،

و او را بر خود برتری دهی ،

هرچند از او جفـــــــا بینی ،

از وی عذر خواهی و عفـــــــو کنی !

این است مقام توحید !

 

الهــــی ؛

هر شــــــادی که بی توست غمدان است ،

هر منزلی که نه در راه توست زندان است ،

هر دل که نه در طلب توست ویران است ،

یک نفس با تـــو به دو گیتی ارزان است ،

یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است



موضوع :