نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1219 )
https://telegram.me/adabvaerfan
سوره 27 : نمــل ( مکّی ـ 93 آیه دارد ـ جزء نوزدهم ـ صفحه 377 )
( قسمت هشتـــم )
«( سیره انبیــاء )»
( جزء نوردهم صفحه 378 آیات 20 و 21 )
بسم الله الرحمن الرحیم
20 ـ وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ
21 ـ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ
ترجمه لفظی آیه شریفه :
20 ـ و جویاى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است
که هدهد را نمى بینم یا شاید از غایبان است
21 ـ قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى کنم
یا سرش را مى برم مگر آنکه دلیلى روشن براى من بیاورد
نگاهی ادبی و عرفانی به آیه شریفه :
وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ...
این آیت دلیل بر بیداری و هشیاری سلیمان ،
در امر مُلک داری و پادشاهی است ،
که هیچ کاری و هیچ حالی ،
از حال رعیت بر او پوشیده نمی ماند ،
حتی از غیبت مرغی ! که کوچکترینِ مرغان است !
و این تنبّه و آگاهی عظیم است ،
پادشاهان جهان را در امر تیمار رعیت ،
و شفقت بردن بر ایشان ،
و بازجستن ضعیفان ،
و رعایت حال آنان !
مخصوصا زمامداران حکومتهای کشورهای اسلامی
خاصّه مسئولین بالایی و میانی
و مدیران کل و جزء کشور ما ایران
که داعیه طلایه داری حکومت عدل مهــدوی(عج) را دارند !
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا ...
آورده اند که چون هدهد باز آمد ؛
و عذر خویش بگفت ؛ سلیمان گفت :
آری ، بنگریم که این عذری که می آری راست است یا دروغ؟
اگر دروغ است تو را عذابی سخت کنم !
نوشته اند : جبرئیل همان ساعت از درگاه عزت آمد و گفت :
ای سلیمان ؛ تو مرغک ضعیف را تهدید می کنی ؟
و چرا از مرغی ضعیف به عذری بسنده نکنی ؟
چرا معاملت با بندگان را از ما نیاموزی ؟
آن کافر بینی که چون در کشتی نشیند ؛
و باد کژ آید و کشتی در طلاطم امواج افتد ؛
کافران از غرق شدن بترسند ،
و بت را بیندازند ، و به زبان ، عذرِ دروغ آورند ؛
چون از دریا بیرون آیند ؛ و از غرق رهایی یابند ؛
دیگر باره بت پرستند ، و به کفر خویش باز گردند !
من به دروغِ آنها ننگرم ، و عذرشان بپذیرم ،
و به دروغ و خیانت آنها ننگرم !
تا چه رسد به مسلمانی که ؛
به گناه خویش از سرِ ایمان و راستی عذر آورد !
گفته اند : هدهد باز آمد ترسان و لرزان ،
فرا پیش سلیمان شد ، و پر و بال از هم باز کرد ،
و بر زمین از روی عجز و فروتنی همی کشید !
سلیمان او را تهدید کرد !
مرغ گفت : ای پیغمبر ؛
یاد کن آن ساعتی که در عرصه ی رستاخیز ،
در آن انجمن تو را به حضور خداوند برند ؛
و از تو پرسش کنند !
این سخن در سلیمان تأثیر کرد ،
و سخن با لطف گردانید ،
و گفت : چه گویی اگر پر و بالت بکنم ؛
و تو را به آفتاب گرم افکنم ؟
گفت : دانم که چنین نکنی ،
که این کار صیادان است !
گفت : چه گویی اگر گلویت را ببرّم ؟
گفت : دانم که این کار هم نکنی ،
که این کار قصابان است !
گفت : تو را با ناجنس در قفس کنم !
گفت : دانم که چنین نکنی ،
که این کار ناجوانمردان است !
سلیمان گفت : اکنون تو بگو که با تو چه کنم ؟
گفت : عفو کنی و درگذری و دانم که این کار را کنی ،
که عفــو و بخشش کار پیغـمبــــران و سیــره ی انبیـــاء است !
موضوع :