نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (1205)
https://telegram.me/adabvaerfan
سوره 26 : شعراء ( مدنی ـ 227 آیه دارد ـ جزء نوزدهم ـ صفحه 367 )
( قسمت سیــزدهـــم )
گــرمیِ دوستــی
( جزء نوردهم صفحه 371 آیه 109 )
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ
ترجمه لفظی آیه شریفه :
و بر این [رسالت] اجرى از شما طلب نمى کنم
اجر من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست
نگاهی ادبی و عرفانی به آیه شریفه :
همه ی آن پیغمبران این آیت را گفتند ؛
تا همه ی خلق بدانند ؛
که هرکس کاری برای خدا می کند ؛
مــــــزد او را هم از جز خــــــــدا نخواهد !
خداوند به موسی وحی فرستاد که ای موسی ؛
حاجت خود را به من نما ،
و هرچه خواهی از من بخواه ،
حتی نمک نان و علف گوسفندان !
و این خود درجه ی مزدوران است !
که عمل کنند و چشم به پاداش دارند !
اما عارفان را حال ، دیگر است ؛ و کار ، دیگر !
ایشان عمل که کنند نه از بهـــر پاداش است ،
و پاداش برای عمل را تاش (لکّه) دانند !
که گفتــــــه اند :
در هر حال ، شمار با مــــزدوران است ،
با عــــــــارف چه شمــــار است ؟
عارف ، خود مهمان است ،
مزد مزدور و پذیرائی از مهمان درخور میزبان است !
مایه ی مزدور ، حیــــرت
و مایه ی عارف ، عیـــــان است !
جان عارف در سر مهـــــر او تاوان است ،
جان او ، همه چشم ؛ و راز او همه زبان است !
آن چشم و زبان در نــــور عیــــان ناتوان است !
مـــزدور را نــــــور امیــــــــد در دل تــــابــــد ،
و عارف را نــــور عیــــان در جـــــــان !
مزدور ، خود در میان نعمت ، گردان ؛
و از عارف ، خود ، عبارت نتوان !
نقش عارف را خود قیمت پیـــــدا نــــه !
دانـــــــی چـــــــــرا؟
که آن نفس ، از حضرت جـــــدا نیست ،
قالب چون صدف است و نفس چون جوهــــر !
مبدأ آن از حضرت است و مرجع آن بسوی حضرت !
اگر آن از اینجــــــا بودی نفسانی بودی ،
و اگر نفسانی بودی ، حجاب تفرقه بسوختی !
که ؛ آن چه نفس عارف سوزد آتش دوزخ نسوزد !
از بهر آن که ؛ آن آتشی است که ؛
گرمـــــــیِ دوستـــــــی آن را می افروزد !
عارف چه کسی بوَد ؟
او که از آواز صور آگاه شود ،
یا هول رستاخیز ، او را مشغول دارد ،
یا دود دوزخ بدو رسد ؛
یا نعیـــــم بهشت بر او آویـــزد !
امروز همه ی جهان در شغلند و او با یکی است !
و فـــردا همه ی خلق در نعیـــــم ، غرق و عارف با آن یکی !
تسبیح رهی وصف جمـال تو بس است
وز هشت بهشتمان وصال تو بس است
اندر دل هرکسی جـــــــدا مقصـــــودی
مقصود رهی خیـــال روی تو بس است
موضوع :