نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید         ( 1160 )                                                         

آدرس این وبلاگ در تلگرام  َ        

https://telegram.me/adabvaerfan

سوره 23 : مؤمنون ( مدنی ـ 78 آیه دارد ـ جزء  هیجدهم ـ صفحه 332 )


  ( قسمت چهاردهم )


کمـربنـد عشـق دیـن

 

 

 ( جزء هیجدهم صفحه 346 آیه 62 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ


   ترجمه لفظی آیه شریفه :

 

و ما هیچ کس را جزء به اندازه توانائیش تکلیف نمی‏ کنیم و نزد ما کتابی است

( که تمام اعمال بندگان را ثبت کرده) و به حق سخن می ‏گوید

لذا به آنان هیچ ظلم و ستمی نمی‏ شود


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیه شریفه :

 

شاهراه دین را بدایتی است و نهایتی ،

بدایت ؛ اهل شریعت ،

و نهایت ؛ اهل حقیقت راست !

عمل اهل شریعت ، خدمت است بر شریعت ،

و صفت اهل حقیقت ، غربت است بر مشاهدت !

پایه کارهای شرع را بر آسانی نهادند ،

که مصطفی(ص) فرمودند :

من به دین سهل و سمح مبعوث شدم ،

چه بسا ضعیفانند که طاقت بار گران ندارند ،

خداوند از بهر آنها رخصت ها در دین نهاد ،

و بار گران را از آنها فرو نهاد ، و فرمود :

ما هیچ نفسی را مکلّف نمی کنیم مگر به قدر توانائیش !


اما روشِ اهل حقیقت بر ریاضت و صعوبت و تحمّل مشقّت نهاد ،

[ همان گونه که نماز شب را بر پیامبر(ص) واجب و بر امّت مستحب کرد ! ]

و فرمود : در راه خدا حقّ جهاد را به جا آرید ،

و از خدا بپرهیزید ، کمال پرهیزیدن !

البته خداوند تبارک و تعالی بندگان را ؛

به مقدار معرفت خودش مکلّف نساخت ،

بلکه آنان را به مقدار معرفت خودشان مکلّف ساخت ،

زیرا اگر به قدر معرفت خودش تکلیف کرده بود ،

هیچ کس او را به درستی نمی شناخت !

چون جز خود او هیچ کس نمی تواند ؛

از روی حقیقت او را بشناسد ،

و خود اوست که خویشتن را به کمال بشناسد !

 

در این رابطه امیر مؤمنان امام علی علیه السلام فرموده اند :

اگر خداوند ذرّه ای از معرفت حقیقت که به خود دارد بر خلق آشکار کند ، همه ی متمرّدان جهان ، و شیاطین انس و جانّ ، خدا پرست گردند ! و همه ی زنّار ها کمربند عشق دین گردد ! و همه ی خارهای بیابان گُل و ریحان شود ! و همه ی خاک ها مُشک و عبیر  گردد !


گر یک نظرت چنان که هستی نگری


نه بت ماند و به بت پرست و نه پری


الهــــــــی ؛

وصف تو  نه کار زبان است ،

شناختنحقیقت یافت تو بهتان است ،

با صولتِ وصال ، دل و دیدار را چه توان است ؟


کــــــــــه ؛

 

حُسن تو فزون است ز بینائیِ من !

راز تو بـــرون است ز دانـــائیِ من !



موضوع :