تفسیر ادبی عرفانی حروف مقطعه (22)
دولـت ســرای دوست
(و هذا البلد الامین ـ نمایی از شهر دوست ، مکّه مکرّمه )
س 32 : سـجـــده
بســــم الله الــرحمــن الــرحیــم
الــــــــم ، تـنــــزیـــل الکـتـــاب لاریب فـیــــــه
(الــــم):
این حـروف الفبــا رمز فرو فرستادن این کتاب است،
خـداونـد می فـرماید :
به خدائی من،
به پاکی جبـرئیـل،
و به مجد تو (ای محمّد)
که این وحی همان قرآن است که تو را وعده داده بودیم
و معجزه تو خواهـد بود،
و در آن شکّی نیست
که نامه ما خطاب به بندگان ما و به دوستان ما است،
مارا در هـرگوشه ای سوخـتــه ای است
که در آرزوی دیـــدارمــا می سوزد،
و در هـر زاویه ای شوریده ای است
که دل در بند ما و زبان در یاد ما و ذکر ما دارد !
و نیاز درویشان بر درگاه ما ،
و نهیب مشتاقان به دیـــدار ما است!
دورم به صـورت ازدر دولت سـرای تو
لیکـن به جان ودل زمقیمان حضـرتم
***********************************
الهــــی ؛
از آن خوان که بهر بی چیزان نهادی نصیب من بینوا کو ؟
راست است که گفته اند بهشت را به بها دهند به بهانه ندهند؟
اگر به بها دهند که تجارت است ! ما را به بهانه ای نزد خویش خوان !
اگر نعمت جز به طاعت نباشد ، بیع است ، پس لطف عطا کو ؟
اگر به بها مزد دهی ، ندارم ، و اگر بی بها دهی ، سهم ما کو ؟
اگر از سگان تو ام استخوانی و اگر از کسان تو ام مرحبا کو؟
الهــــی ؛
هر کس را آتش بر دل است و این بیچاره را آتش بر جان !
هرکس را سر و سامانی است
و این درویش را نه سر است و نه سامان !
الهــــی ؛
موجود نفس های جوانمردانی ،
حاضر دل های ذاکرانی ،
از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی ،
از دُورت می پندارند و نزدیکتر از جانی ،
الهــــی ؛
ما را دلی ده که در کار تو جان بازیم ،
و جانی ده که کار آن جهــان سازیم .
موضوع :