تفسیر ادبی عرفانی حروف مقطعه (18) 

گــریــه سحــرگاهان


س 28 : قـصــص

بســــم الله الــرحمــن الــرحیــم

طــــســـــــم ، تـلـک آیـات الـکـتــاب الـمـبیـــــن  

طاء اشارت به طهارت عارفان است،

و سین اشارت به سِـرِّ دوستان،

و میم اشارت بر منّت او برمؤمنان و جوانمردان و دوستان

در نعمتها است که به آنان داده.

گویند زندگی جوانمردان و دوستان حق به سـه چیـز است :

زندگی به ذکـــر ، زندگی بــه معــرفت ، زنـدگی بـــه وجــود ،

زندگی ذکـر را ثمـره انس است،

زندگی معـرفت را فایـده سکوت است، 

و زنــدگی وجـــود را نـتـیـجـــه فنــا است !

و این فنــا به حقیقت ، بـقـــــــــــــــاء است!

که تا از خود فــانی نشـوی به او بـــــاقــی نشــوی!

 عارفی بزرگـوار گوید:

در عــرفـات بـودم، و روز عـرفـــه حاجیـــان را دیدم که دعا ها میکردند

و نیکـو هـمی زاریـدنـد،

بر هـرزبانی ذکری و در هـر دلی شوری،

و در هـرجانی عـشقی و در هـرگوشه ای سـوزی، و نیازی!

و با هـرکسی دردی وگـدازی !

مرا نیز آرزو خواست که دعائی کنم و چیزی خواهـم،

هـرچند آنچه می باید ناخواسته، خود داده  

و نا گفته خود ساخته و پرداخته،

آخرقصد کردم تا از راه حقیقت بر او باز شوم ! و دعا کنم !

به سِـرّ به من الهام داد:

با وجــود ما از ما چـیــزی میخــواهی؟

از تعجب هـر زمان گوید بنفشه، کای عجب!

هـرکه زلف یار دارد ، چنگ چون بر ما زند؟

عارف از شنیدن سخن حـق ، از آن قـدم برگشت و همی گفت:

خــــدایــــــــــا ؛

وفای تو مکنــــون خاطر من است،

و دوستی تـو آخرین روزی من،

و اشتیاق بسوی تو زاد و توشه ی من است !

پس من چه بخواهم!؟

*********************************

یا رب دل پـــاک وجــان آگاهــم ده           

 آه شـب و گــریــه سحـرگاهــم ده

در راه خود  اول ز خودم بی خـود کــن           

 بی خود چو شـدم ز خود  بخود راهم ده



موضوع :