نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1085 )                                                               

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )

 ( قسمــت بیست و پنجم )

 راه عشــق


 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 320 آیه 121 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا

مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد

و شــــروع کردند به چسبانیــــــــدن بـــــــرگ هـــاى بهشت بر خود

و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

... وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى

از عالِـــــم عــارفــــی پرسیدند :

آدمِ صفیّ با آن همه دولت و منزلت و رتبت که نزد خدا داشت ؛

چه حکمت بود که عصیان و غِوایت در باره ی او فرمود ؟

عارف گفت :

تخم محبت در زمینِ دلِ آدم افکندند ،

و از کاریزِ دیدگان ، آب حسرت بر او گشادند ،

و آفتابِ اِشراق (وَاَشرَقَتِ الارضِ) بر آن تافتند ،

تخـــــــم ، قابلیّت روئیدن یافت ؛

و هوای فراموشی (فَنَسِیَ) او را در بوستان بهشت بپرورانید ،

و آفتابِ بی عزمی (وَلَم نَجِد لَهُ عَزما) آن را خشک کرد !

و به داسِ گزینش (ثُمَّ اجتَبیهُ رَبُّهُ) بدرود !

 

آن گاه به آفتابِ توبــــه و هدایت (فَتابَ عَلَیهِ وَ هَدی) او را پــــــاک کرد !

آن گاه خواست که او را به آتش دوستـــــی پختــــــه گـــردانَد !

تنوری از سیاست (وَ عَصی آدَمُ) بتـــافت (داغ کرد) !

و آن قوّتِ عشق را در آن تنــور پختــه کرد !


هنــوز مــــــزه آن خـــــوراک به مــــذاق آدم نرسیــده بود که ؛

زبـــــــانِ نیــــاز برگشـــــاد که (رَبَّنا ظَلَمنا اَنفُسَنا) !

این بود که از بهشت ، مأمورِ دنیا گشت !


 

گفته اند ؛ که آدم را دو وجود بود ؛

وجودِ اول ؛ دنیــــا را بود نه بهشت !

و وجود ِ دوم ؛ بهشت را باشد نه دنیــــا !

بدین گونـــــــه که ؛

ابتدا فرمان آمد که از بهشت بیرون شو و به دنیا رو !

و تاج و کلاه و کمـــــر در راه عشق دربــــــاز !

و با سختی و درد و محنت بساز ،

آن گاه تو را به این وطن عزیز ؛ و مقــامِ بقــا ؛

با صد هزار خلعتِ لطف ، و انـــواع کـــرامت ، باز رسانیم !

آن گاه ؛ فردا است که آدم را ببینی با ذرّیّت ِ خود ؛

که در بهشت می رود ؛

و فرشتگان به تعجب وی را می نگرند و گویند :

ای آدم ؛ بیرون آوردنِ تو از بهشت ؛

پرده ی کار ها و سِـــرّ راز ها است !

زیرا در صُلبِ تو ؛ هزاران نقطه ی پیغمبری است ،

پس رنجی برگیر ، و تا روزی چند ، گنجی برگیر !

چنان که مصطفی(ص) را فرمود :

ما مکّیان را برگماشتیم تا تو را از مکه بیرون کنند ،

و فرمودیم تا به مدینـــــــه هجـــــرت کن ؛

و جــامــــه ی غـربــت بپـــوش ،

این همه تعبیه برای آن است که ؛

روزی تو را با ده هزار مرد شمشیر زن به مکه باز آریم !

تا صنادید قریش تعجب کنند و گویند :

این همان یتیمی است که تنها از مکه بیرون شد !

و اینک کارش به کجا رسیده است ؟ !!!


پس ای آدم ؛

اگر تو را از بهشت به همراه مار و ابلیس به دنیــــا فرستادیم ؛

بــــــار دیگــر در صحبــتِ رحمــت و مغفـــــــرت ؛

و بدرقه ی اقبال و دولت باز آوردیم ؛


و تو ای محمــــد ؛

اگر تــــــــو را از این خاکــــدان و منــــزل اندوهـــــان ،

چند روزی به فــــــراق مبتـــــــلا ساختیم ؛

و در صحبتِ نفسِ امّاره بداشتیم ؛

در آخر به صحبتِ رضا ، و خطابِ ( اِرجِعِی اِلی رَبِّکَ) ؛

به نفس مطمئنّه ، تو را به جوارِ رحمت و کرامتِ خود آوردیم .


من به خود نامدم این جا که به خود باز روم


آن کـــــه آورد مـــــرا ؛ بـــــاز بَـرَد در وطنـم


 



موضوع :