نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1070 )
ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء شا نزدهم ـ صفحه 312 )
( قسمــت دهـــم )
سـوزِ شــوق
( جزء شانزد هــم صفحــه 313 آیات 32 – 40 )
بسم الله الرحمن الرحیم
32 ـ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی
40 ـ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى
ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :
32 ـ و او را شریک کارم گردان
40 ـ آنگاه که خواهر تو مى رفت و مى گفت آیا شما را بر کسى که عهده دار او گردد دلالت کنم ؟ پس تو را به سوى مادرت بازگردانیدیم تا دیده اش روشن شود و غم نخورد ، و [سپس] شخصى را کشتى و [ما] تو را از اندوه رهانیدیم و تو را بارها آزمودیم ، و سالى چند در میان اهل مدین ماندى ، سپس اى موسى در زمان مقدر [ومقتضى] آمدى
نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :
موسی در مقام مناجات ، مستِ شرابِ شوق گشته ،
دریایِ مهـــــــر در باطن وی به مــــــــوج آمده ،
همی ترسد که مناجات به سر آید و سخن بریده گردد ،
همی در سخن و پرسش آویختــــه بود ؛
که از پسِ هر سؤالی پرسشِ دیگری می کرد !
تا آنجا که گفت : وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی
آت گاه خداوند از روی لطف و کرم ؛
دردِ عشق و سوزِ شوقِ وی را این مرهم برنهاد که فرمود :
سئوال تــــو را اجابت کردم ،
هرچه خواستی دادم ،
و هرچه خواهی می دهم ،
و محبتی از خود بر تو القا کردم ،
و گویم نترس که تو در امان هستی ،
آن گاه فرمود : وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا
ای موسی ؛ تو را در کوره ی بلا بردیم ،
و به اخــــلاص نهـــــادیــــــــــم ؛
تا در دلت جز مهــــر ما ،
و بر زبانت جز ذکــــــر ما نمانَد ،
و آن بلاها که بر سر وی نشست :
اول : وی را که زادند ؛ متواری زادند ،
در خانه ای بی چراغ و تاریک ، بی نوا و بی کام ،
از بیـــــــم فرعون که نوزاد را نمی بایست پسر باشد !
که پســــــــــران را می کشتنــــــــد ،
دوم : به ناچار او را در تابوت (صندوق چوبی) کرده ؛
به دریــــــــا (رود خروشان نیل) افکندنـــد !
که منـــزل اولش دریـــــــا بود !
سوم : شمشیــر و دیـــدار دشمـــــن !
که فرعون امــــــر به کشتن او داد ؛
چهارم : بیــــــم از قبطیان ؛
که یکی از آن ها را کشتــــــه بود !
پنجم : فـــرار از شهــــــر ،
آن گاه که از تــرس دشمـــن بگریختــــه ،
و از شهــــــر خـــارج شـــد ( خائفــــــاً یَتَــــرَقَّب ) ،
نگـــران و دل آشفتــه و جـان حیـــران !
پــای برهنــــه ، شکم گرسنــــه ،
هیچ نمی دانست کجا می رود و به کجا باید برود !
تا رسید به مَــــــدیَـــــن !
که به مزدوریِ شعیب نبیّ درآمد !
و سپس به دامادی وی !
و از سرِ سوز و محنت پی در پی خدایش را می خواند :
به هر کوئی مــرا تا کی دوانی ؟
ز هر زهری مرا تا کی چشانی ؟
به رود اندازی اول این رهـــی را
پس آن گه در برِ دشمن نشانی
شبانی را کجا آن قــــــدر باشد
که تو بی واسطه او را بخوانی
پس او را آوری بر طــور سینـــا
هزاران تـو سخــن با وی برانی
و گر گوید ز تو دیــــــدار خواهم
جواب آید که موسی لَن تَرانِی
موضوع :